uncanny

/ənˈkæni//ʌnˈkæni/

معنی: جدی، وهمی، غیر طبیعی
معانی دیگر: عجیب و غریب، غیرعادی، ناروال، فوق العاده، ابر روال، اسرارآمیز، مرموز، (پهلوی) راز یک، رازگون، غریب، زیرک

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: uncannily (adv.), uncanniness (n.)
• : تعریف: appearing to be beyond ordinary human or natural means or capacity.
مترادف: preternatural, weird
مشابه: bizarre, extraordinary, fantastic, odd, remarkable, strange, supernormal, unearthly, unnatural, wonderful

- He has an uncanny ability to anticipate my words.
[ترجمه گوگل] او توانایی عجیبی در پیش بینی حرف های من دارد
[ترجمه ترگمان] او توانایی عجیبی برای پیش بینی کلمات من دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. that politician's uncanny ability to anticipate future trends
قدرت فوق العاده ی آن سیاستمدار در پیش بینی گرایش های آینده

2. i had an uncanny feeling that someone was watching me
احساس مرموزی به من دست داده بود که کسی دارد مرا می پاید.

3. The hero, Danny, bears an uncanny resemblance to Kirk Douglas.
[ترجمه گوگل]قهرمان، دنی، شباهت عجیبی به کرک داگلاس دارد
[ترجمه ترگمان]دنی، قهرمان دنی، شباهت عجیبی به کریک داگلاس دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His powers of observation were uncanny.
[ترجمه گوگل]قدرت مشاهده او عجیب بود
[ترجمه ترگمان]قدرت تشخیص او غیر عادی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was uncanny really, almost as if she knew what I was thinking.
[ترجمه گوگل]واقعاً عجیب بود، تقریباً انگار می‌دانست من به چه فکر می‌کنم
[ترجمه ترگمان]خیلی عجیب بود، انگار می دانست به چه چیزی فکر می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Their baby bears a strong resemblance/an uncanny likeness to its grandfather.
[ترجمه گوگل]نوزاد آنها شباهت زیادی به پدربزرگش دارد/شبیه عجیبی دارد
[ترجمه ترگمان]بچه آن ها شباهت عجیبی به پدربزرگش دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. An uncanny light seemed to be coming from the castle.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید نور عجیبی از قلعه می آمد
[ترجمه ترگمان]انگار نور عجیبی از قلعه می امد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He has an uncanny knack of being able to see immediately where the problem lies.
[ترجمه گوگل]او استعداد عجیبی دارد که می تواند بلافاصله ببیند مشکل کجاست
[ترجمه ترگمان]او استعداد عجیبی دارد که بتواند فورا ببیند مشکل کجاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The silence was uncanny.
[ترجمه گوگل]سکوت عجیبی بود
[ترجمه ترگمان]سکوت عجیب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I had an uncanny feeling of being watched.
[ترجمه گوگل]حس عجیبی از تماشا شدن داشتم
[ترجمه ترگمان]احساس عجیبی داشتم که تحت نظر باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She bears an uncanny resemblance to Barbra Streisand.
[ترجمه گوگل]او شباهت عجیبی به باربارا استرایسند دارد
[ترجمه ترگمان]اون یه شباهت عجیبی به باربارا Streisand داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I had this uncanny feeling that Alice was warning me.
[ترجمه گوگل]من این احساس عجیب را داشتم که آلیس به من هشدار می داد
[ترجمه ترگمان]من این احساس عجیب را داشتم که آلیس به من هشدار داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Tony was unnerved by the uncanny familiarity of her face.
[ترجمه گوگل]تونی از آشنایی عجیب و غریب چهره اش ناراحت شد
[ترجمه ترگمان]تونی به خاطر خودمانی بودن صورت او عصبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There is an uncanny resemblance between this reasoning and that which had earlier led John Dalton to an atomic theory of chemistry.
[ترجمه گوگل]شباهت عجیبی بین این استدلال و استدلالی که قبلاً جان دالتون را به نظریه اتمی شیمی سوق داده بود وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یک شباهت غیر عادی بین این استدلال و چیزی وجود دارد که پیش از این جان دالتون را به نظریه اتمی شیمی هدایت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He has an uncanny ability to guess what you're thinking.
[ترجمه گوگل]او توانایی عجیبی در حدس زدن آنچه شما فکر می کنید دارد
[ترجمه ترگمان]اون توانایی عجیبی برای حدس زدن به چیزی که تو فکر می کنی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جدی (صفت)
rigid, serious, acting, energetic, earnest, solemn, drastic, grand, stickler, uncanny, bona fide, demure, sedate, sobersided

وهمی (صفت)
imaginary, unrealistic, unreal, bizarre, gothic, illusory, uncanny, illusive, ideational, vagarious

غیر طبیعی (صفت)
preposterous, sophisticated, uncanny, supernatural, factitious, factitive, unnatural, subnormal, preternatural

انگلیسی به انگلیسی

• unnatural, strange, mysterious
if something is uncanny, it is strange and hard to explain.

پیشنهاد کاربران

عجیب و باورنکردنی ( وقتی چیزی مثلا نتیجه کاری دور از ذهنتون بوده ولی وجود داره یا اتفاق میفته )
موجود وهمی و خارق عادت
● عجیب و رازآلود ( و یه جورایی اغلب ترسناک )
خیالی هم معنی میده
غریب آشنا ( روانکاوی )
عجیب و غریب ، غیر عادی.
توضیحش سخته
شگفت انگیز
خارق العاده
آشنای ناآشنا ( روانکاوی )
عجیب و غیر قابل توضیح
رازامیز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس