unaccompanied

/ˌənəˈkəmpənid//ˌʌnəˈkʌmpənɪd/

معنی: تنها، بدون همراه، بدون مصاحب، بدون ملتزمین رکاب
معانی دیگر: بی همراه، فاقد ملازم یا مشایع، تک، تک و تنها

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: single or alone.
متضاد: accompanied, companioned
مشابه: lone, lonely, solitary

(2) تعریف: in music, solo or without accompaniment.
متضاد: accompanied

جمله های نمونه

1. at night children should not go out unaccompanied
در شب کودکان نباید تنها به بیرون از منزل بروند.

2. Beauty, unaccompanied by virtue, is as a flower without perfume.
[ترجمه masoudrafee1370@gmail.com] زیبایی وقتی توام با اخلاق نیکو نباشد، چون گلی بی بو است.
|
[ترجمه گوگل]زیبایی، بدون فضیلت، مانند گلی است بدون عطر
[ترجمه ترگمان]زیبایی، همراه با تقوی، یک گل بدون عطر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Unaccompanied children are not allowed on the premises.
[ترجمه masoudrafee1370@gmail.com] کودکان بی سرپرست در این محوطه مجاز نیستند.
|
[ترجمه گوگل]ورود کودکان بدون همراه در محل ممنوع است
[ترجمه ترگمان]unaccompanied کودک در این محل مجاز نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It is estimated that every year 50 unaccompanied children arrive in Britain.
[ترجمه گوگل]تخمین زده می شود که هر سال 50 کودک بدون همراه وارد بریتانیا می شوند
[ترجمه ترگمان]تخمین زده می شود که هر ساله ۵۰ کودک بدون همراه وارد انگلستان می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Children unaccompanied by an adult will not be admitted.
[ترجمه گوگل]کودکان بدون همراهی بزرگسالان پذیرفته نمی شوند
[ترجمه ترگمان]کودکان بدون همراهی یک بزرگ سال پذیرفته نخواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Mere words, unaccompanied by any violence, cannot amount to an assault.
[ترجمه گوگل]صرف کلمات، بدون هیچ خشونتی، نمی تواند به منزله حمله باشد
[ترجمه ترگمان]گفته های مادر، بدون همراهی هر نوع خشونتی، نمی تواند تجاوز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Unaccompanied bags are either searched or removed.
[ترجمه گوگل]کیسه های بدون همراه یا جستجو می شوند یا حذف می شوند
[ترجمه ترگمان]کیسه های unaccompanied نیز جستجو و یا خارج می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The piece is most often sung unaccompanied.
[ترجمه گوگل]این قطعه اغلب بدون همراه خوانده می شود
[ترجمه ترگمان]این قطعه معمولا بدون همراه با آواز خوانده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Kelly's too young to go unaccompanied.
[ترجمه گوگل]کلی برای رفتن بدون همراه خیلی جوان است
[ترجمه ترگمان]کلی هم جوونه که بدون همراهی با خودش تنها بره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Many large Third World cities have arisen unaccompanied by national industrial growth.
[ترجمه گوگل]بسیاری از شهرهای بزرگ جهان سوم بدون همراهی با رشد صنعتی ملی به وجود آمده اند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از شهره ای بزرگ جهان با رشد صنعتی ملی همراه شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. For an encore, he sang an unaccompanied folk song.
[ترجمه گوگل]او برای یک نوازنده یک آهنگ محلی بدون همراه خواند
[ترجمه ترگمان]آواز می خواند و آواز می خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. No unaccompanied children allowed.
[ترجمه گوگل]ممنوعیت ورود کودکان بدون همراه
[ترجمه ترگمان]هیچ بچه ای بدون همراهی اجازه نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Most chanting is unaccompanied, often because no one is available with the required skill, especially to accompany plainsong.
[ترجمه گوگل]اغلب آواز خواندن بدون همراهی است، اغلب به این دلیل که هیچ کس با مهارت لازم در دسترس نیست، به ویژه برای همراهی با آهنگ ساده
[ترجمه ترگمان]بیشتر سرود بدون همراه است، اغلب به این دلیل که هیچ کس با مهارت مورد نیاز در دسترس نیست، به خصوص برای همراهی با plainsong
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Never drive unaccompanied on quarry access roads, used by marble-transporting trucks.
[ترجمه گوگل]هرگز بدون همراه در جاده های دسترسی به معدن که توسط کامیون های حمل مرمر استفاده می شود، رانندگی نکنید
[ترجمه ترگمان]هرگز بدون همراه کردن جاده های دسترسی به معدن که توسط کامیون های حمل و نقل سنگ مرمر استفاده می شود رانندگی نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تنها (صفت)
lonely, single, solitary, alone, only, lone, sole, recluse, exclusive, unaccompanied

بدون همراه (صفت)
unaccompanied

بدون مصاحب (صفت)
unaccompanied

بدون ملتزمین رکاب (صفت)
unaccompanied

انگلیسی به انگلیسی

• not accompanied, unattended, unescorted, alone
if someone is unaccompanied, they are alone.
unaccompanied luggage or goods are being sent or transported separately from their owner.
an unaccompanied song is sung by a singer or choir alone, without musical instruments.
if a decision or action is unaccompanied by another, the other decision or action is not planned or included and therefore does not happen; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

تنها
بی کس
Unaccompanied children=ABANDONED
بچه های رهاشده
There are more girls in russia than men, so you often see them unaccompanied by boys : در روسیه دخترای بیشتری نسبت به مردا وجود داره به همین دلیل شما معمولا اونارو بصورت تنها ( و نه همراه با یک مرد ) میبینید
...
[مشاهده متن کامل]

Accompanied از فعل accompany میادش به معنای همراهی کردن. Un هم درست مثل in و گاهی im معکوس میکنه داستانو

بی همراه ، فاقد ملازم یا مشایع ، تک ، تنها، تک و تنها، بدون همراه

بپرس