user

/ˈjuːzər//ˈjuːzə/

معنی: استفاده کننده، کاربر، بکار برنده، استعمال کننده
معانی دیگر: به کاربرنده، مصرف کننده، معتاد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one that uses.
مشابه: consumer

(2) تعریف: one who habitually takes drugs; addict.
مشابه: addict

(3) تعریف: one who uses a computer; end user.

جمله های نمونه

1. Please supply a valid user password.
[ترجمه گوگل]لطفا یک رمز عبور کاربری معتبر وارد کنید
[ترجمه ترگمان]لطفا گذرواژه کاربر معتبری را تامین کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The on-screen manual shows the novice user the basics of the program.
[ترجمه گوگل]دفترچه راهنمای روی صفحه، اصول اولیه برنامه را به کاربر مبتدی نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]راهنمای صفحه نمایش راهنما، اصول اولیه برنامه را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Industry is a heavy user of electric power.
[ترجمه گوگل]صنعت مصرف کننده سنگین انرژی الکتریکی است
[ترجمه ترگمان]صنعت یک کاربر سنگین از قدرت الکتریکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. If a computer user fails to log off, the system is accessible to all.
[ترجمه گوگل]اگر کاربر کامپیوتر نتواند از سیستم خارج شود، سیستم برای همه قابل دسترسی است
[ترجمه ترگمان]اگر یک کاربر رایانه نتواند کنده شود، سیستم در دسترس همگان قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I'm a great user of public transport.
[ترجمه گوگل]من یک کاربر بزرگ حمل و نقل عمومی هستم
[ترجمه ترگمان]من یک کاربر بزرگ حمل و نقل عمومی هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The password allows the user to log into the system.
[ترجمه گوگل]رمز عبور به کاربر اجازه می دهد تا وارد سیستم شود
[ترجمه ترگمان]گذرواژه به کاربر اجازه ورود به سیستم را می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. All this information can be confusing to the user.
[ترجمه گوگل]همه این اطلاعات می تواند برای کاربر گیج کننده باشد
[ترجمه ترگمان]تمام این اطلاعات می تواند برای کاربر گیج کننده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The company is the biggest user of oil.
[ترجمه گوگل]این شرکت بزرگترین مصرف کننده نفت است
[ترجمه ترگمان]این شرکت بزرگ ترین مصرف کننده نفت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It's up to the user to ensure the integrity of the data they enter.
[ترجمه گوگل]اطمینان از یکپارچگی داده هایی که وارد می کند به عهده کاربر است
[ترجمه ترگمان]برای اطمینان از صحت داده های وارد شده به کاربر، به کاربر بستگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The instructions must be understandable to the average user.
[ترجمه گوگل]دستورالعمل ها باید برای کاربر عادی قابل درک باشد
[ترجمه ترگمان]دستورالعمل باید برای کاربر معمولی قابل فهم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. User requirements have diversified over the years.
[ترجمه گوگل]نیازهای کاربر در طول سال ها متنوع شده است
[ترجمه ترگمان]نیازهای کاربران در طول سال ها افزایش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Windows allow a computer user to execute multiple programs simultaneously.
[ترجمه گوگل]ویندوز به کاربر رایانه اجازه می دهد تا چندین برنامه را به طور همزمان اجرا کند
[ترجمه ترگمان]ویندوز به یک کاربر کامپیوتر اجازه می دهد تا چندین برنامه را به طور همزمان اجرا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The system has been designed to give the user quick and easy access to the required information.
[ترجمه گوگل]این سیستم به گونه ای طراحی شده است که به کاربر امکان دسترسی سریع و آسان به اطلاعات مورد نیاز را بدهد
[ترجمه ترگمان]این سیستم برای دادن دسترسی سریع و آسان به اطلاعات مورد نیاز طراحی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Windows allows a computer user to execute multiple programs simultaneously.
[ترجمه گوگل]ویندوز به کاربر رایانه اجازه می دهد تا چندین برنامه را به طور همزمان اجرا کند
[ترجمه ترگمان]ویندوز به یک کاربر کامپیوتر اجازه می دهد تا چندین برنامه را به طور همزمان اجرا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

استفاده کننده (اسم)
gainer, user

کاربر (اسم)
user

بکار برنده (اسم)
user

استعمال کننده (اسم)
user

تخصصی

[حسابداری] کاربر، استفاده کننده
[کامپیوتر] استفاده کننده ؛ کاربر
[برق و الکترونیک] کاربر
[حقوق] انتفاع (از مال یا حق یا امتیاز و نظایر آن)، مصرف کننده
[ریاضیات] کاربر، مصرف کننده، استفاده کننده

انگلیسی به انگلیسی

• one who uses, one who utilizes; one who uses illegal drugs; one who uses a computer system
the users of a product, machine, service, or place are the people who use it.

پیشنهاد کاربران

کاربر
مثال: The website requires users to create an account.
وب سایت از کاربران خواسته است تا حساب کاربری بسازند.
This term refers to a person who takes drugs, often in a recreational or non - medical context. It is a more neutral term compared to “junkie” or “dope fiend” and does not carry the same negative connotations.
...
[مشاهده متن کامل]

این اصطلاح به شخصی اطلاق می شود که مواد مخدر اغلب در زمینه تفننی یا غیرپزشکی مصرف می کند ( مصرف کننده ) . این یک اصطلاح خنثی تر در مقایسه با junkie یا dope fiend است و همان مفاهیم منفی را ندارد.
I used to be a user, but I’ve been clean for years now.
The government is implementing harm reduction strategies to support and educate drug users.

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-drug-dealer/
1. کاربر
2. ( اصطلاح و کوچه بازاری ) معتاد، استعمال کننده مواد مخدر.
گادپوری میگه: یوزر جوهر بودی خ. . . . صباغی، منظورش از یوزر در اینجا چیه؟
بهره گیر
a person who takes illegal drugs; an addict
مصرف کننده مواد، معتاد
"a heroin user"
استفاده
برای مثال ترجمه marginal user میشه استفاده نهایی
user ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: کاربر
تعریف: استفاده‏کننده از رایانه
به کارگیرنده
کاربر

بپرس