troubles

جمله های نمونه

1. troubles incidental to divorce
دردسرهای منضم به (همراه) طلاق

2. his troubles were well paid in the end
بالاخره زحمات او خوب جبران شد.

3. our troubles stem from a shortage of teachers
اشکالات ما ناشی از کمبود معلم است.

4. a sea of troubles
دریایی از مشکلات

5. he confided his financial troubles to me
او مسایل مالی خود را محرمانه با من در میان گذاشت.

6. the least of one's troubles
یکی از مشکلات (یا دردسرهای) فرعی شخص

7. don't trouble trouble until trouble troubles you!
تا وقتی که دردسر تو را دردسر نداده سربه سر دردسر نگذار!

8. he was dunned by monetary troubles
اشکالات پولی او را به ستوه آورده بود.

9. paying the rent is the least of my troubles
پرداختن کرایه کمترین مشکل من است.

10. to take up arms against a sea of troubles
(شکسپیر) در مقابله با دریایی از مشکلات سلاح برگرفتن

پیشنهاد کاربران

بپرس