triggering

/ˈtrɪɡərɪŋ//ˈtrɪɡərɪŋ/

معنی: رها سازی، راه اندازی
معانی دیگر: رهاسازی، راه اندازی

جمله های نمونه

1. The burglars fled after triggering the alarm .
[ترجمه گوگل]سارقان پس از به صدا درآوردن زنگ خطر متواری شدند
[ترجمه ترگمان]دزدها بعد از شروع هشدار فرار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. But he has had personal success at triggering such changes.
[ترجمه گوگل]اما او در ایجاد چنین تغییراتی موفقیت شخصی داشته است
[ترجمه ترگمان]اما او در راه اندازی این تغییرات موفقیت شخصی داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Primitive sensations skittered here and there, triggering twinges of irritation that carelessly boiled away.
[ترجمه گوگل]احساسات بدوی به این سو و آن سو می‌پرداختند، و باعث تحریکات شدیدی می‌شدند که بی‌دقت از بین می‌رفتند
[ترجمه ترگمان]* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Zamfara already adopted sharia in October, triggering a debate on federalism and civil liberties.
[ترجمه گوگل]زمفارا قبلاً در ماه اکتبر شریعت را پذیرفته بود و بحثی را در مورد فدرالیسم و ​​آزادی های مدنی به راه انداخت
[ترجمه ترگمان]Zamfara پیش از این شریعت را در ماه اکتبر تصویب کرده بود که موجب بحث در مورد فدرالیسم و آزادی های مدنی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Triggering the surge in fees was robust activity in a number of high-margin businesses.
[ترجمه گوگل]شروع افزایش کارمزدها، فعالیت قوی در تعدادی از کسب و کارهای پر حاشیه بود
[ترجمه ترگمان]افزایش قیمت ها، فعالیت شدید در تعدادی از کسب و کاره ای حاشیه ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Triggering the voter fraud inquiry was a complaint by former Rep.
[ترجمه گوگل]آغاز تحقیقات تقلب در رای دهندگان شکایت نماینده سابق بود
[ترجمه ترگمان]Triggering تحقیق درباره تقلب در رای دهندگان، شکایتی از سوی نماینده سابق مجلس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Dogs began to bark, triggering a rallying cry, a droning chorus broken occasionally by one or other's high-pitched howling.
[ترجمه گوگل]سگ‌ها شروع به پارس كردن كردند، فريادهاي هيجان‌انگيز برانگيخت، آواز آوازي كه گهگاه با زوزه‌هاي بلند يكي يا ديگري مي‌شكند
[ترجمه ترگمان]سگ ها پارس کنان پارس کنان شروع به پارس کردن کردند، شروع به گریه کردن، یک آواز دسته جمعی، بعضی اوقات توسط یک یا صدای بلند صدا از هم جدا می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The triggering at birth of memories about difficult past birth experiences sometimes results in anger or sadness.
[ترجمه گوگل]برانگیختن خاطرات مربوط به تجربیات دشوار تولد در گذشته، گاهی اوقات منجر به عصبانیت یا غمگینی می شود
[ترجمه ترگمان]ایجاد خاطرات در مورد تجربیات تولد در گذشته دشوار، گاهی منجر به خشم یا ناراحتی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Triggering of the various traps in the program occurred with surprising frequency and it was difficult to obtain an exposure value.
[ترجمه گوگل]راه اندازی تله های مختلف در برنامه با فرکانس شگفت انگیزی رخ می دهد و به دست آوردن یک مقدار نوردهی دشوار بود
[ترجمه ترگمان]استفاده از تله های مختلف در برنامه با فرکانس شگفت انگیز رخ داد و دستیابی به یک مقدار نوردهی دشوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Deliberately he walked into the minefield, triggering off every mine and thus absorbing in his own body the entire explosion.
[ترجمه گوگل]او عمداً وارد میدان مین شد و هر مین را خاموش کرد و بدین ترتیب کل انفجار را در بدن خود جذب کرد
[ترجمه ترگمان]از روی عمد به میدون مین رفت و تمام معدن را رها کرد و بدین ترتیب تمام انفجار را در بدن خودش جذب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The triggering feature and break down delay for the field distortion spark gap with optimized electrodes have been studied.
[ترجمه گوگل]ویژگی محرک و تاخیر شکست برای شکاف جرقه اعوجاج میدان با الکترودهای بهینه مورد مطالعه قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]مشخصه راه اندازی و قطع تاخیر برای اعوجاج میدان الکتریکی اعوجاج میدان با الکترودهای بهینه سازی شده مورد بررسی قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Think of the Collector node as an advanced triggering mechanism.
[ترجمه گوگل]گره جمع کننده را به عنوان یک مکانیسم تحریک کننده پیشرفته در نظر بگیرید
[ترجمه ترگمان]به گره جمع کننده به عنوان مکانیزم رهاشدگی پیشرفته فکر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is, of course, a hundred percent certain that this triggering device is battery-powered.
[ترجمه گوگل]البته صد در صد مطمئن است که این دستگاه راه انداز با باتری کار می کند
[ترجمه ترگمان]البته صد درصد مطمئن هستند که این تریگر کردن، باتری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Many of these same bacterial culprits are involved in triggering bad breath.
[ترجمه گوگل]بسیاری از همین عوامل باکتریایی در ایجاد بوی بد دهان نقش دارند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از این مجرمان باکتریایی در تحریک نفس بد دخیل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رها سازی (اسم)
abandon, triggering, emancipation, abandonment, dereliction, quit

راه اندازی (اسم)
triggering

تخصصی

[برق و الکترونیک] تریگر شدگی آغاز عملکردی در مدار که برای زمان از پیش تعیین شده ای عمل می کند . مانند مدت زمان یک جارو در لامپ پرتو کاتدی .

پیشنهاد کاربران

راه انداز، تحریک کننده، آغازگر، چکاننده، فعال کننده و . . .
فعال کردن
برانگیختگی
triggering memories
خاطراتی که یادآوری شان احساسات منفی ما را برمی انگیزند
خاطرات آزاردهنده
adjective/ PSYCHOLOGY / specialized
causing a strong emotional reaction of fear or worry because someone is made to
remember something bad that has happened in the pas
صفت، روانشناسی، تخصصی
...
[مشاهده متن کامل]

ایجاد یک واکنش عاطفی شدید ترس یا نگرانی به این دلیل که کسی مجبور می شود اتفاق بدی را که در گذشته اتفاق افتاده را به خاطر بیاورد، محرک احساسات
For people with PTSD, loud noises can be triggering
a triggering experience

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/triggering
محرک احساسات ( یادآوری اتفاقات مربوط به گذشته )
محرک احساسات
تحریک کردن احساسات
عامل ، آغازگر ، محرک ؛ بکار انداختن
راه اندازی، رهاسازی
همگام سازی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس