traveled

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having traveled a great deal.

- a traveled family
[ترجمه Masiii] خانواده مسافر
|
[ترجمه ملیکا ایران پرست] سفر کردن
|
[ترجمه گوگل] یک خانواده سفر کرده
[ترجمه ترگمان] یک خانواده سفر کرده،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: frequented or used by travelers.

- a much-traveled highway
[ترجمه گوگل] بزرگراه پر رفت و آمد
[ترجمه ترگمان] یک بزرگراه پر از سفر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. She has traveled in most northern countries.
[ترجمه گوگل]او به اکثر کشورهای شمالی سفر کرده است
[ترجمه ترگمان]او در بیشتر کشورهای شمالی سفر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. George traveled all over Europe last summer.
[ترجمه گوگل]جورج تابستان گذشته به سراسر اروپا سفر کرد
[ترجمه ترگمان]جورج آخرین تابستان سراسر اروپا را سفر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Previous to that, we had traveled by car to Paris.
[ترجمه گوگل]قبل از آن، ما با ماشین به پاریس سفر کرده بودیم
[ترجمه ترگمان]قبل از آن، ما با ماشین به پاریس سفر کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Time has traveled into fragmentary memories of the dawn and then melt into one wipe mist.
[ترجمه گوگل]زمان به خاطرات تکه تکه سپیده دم رفته و سپس در یک غبار پاک شده ذوب شده است
[ترجمه ترگمان]زمان به مرور خاطرات از هم می پاشد و بعد در مه محو می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He traveled over land and water before he found what he was looking for.
[ترجمه گوگل]او قبل از اینکه آنچه را که به دنبالش بود بیابد، در زمین و آب سفر کرد
[ترجمه ترگمان]او قبل از اینکه چیزی را که دنبالش می گشت پیدا کرد آب و آب را طی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His eyes traveled over the enemy's positions.
[ترجمه گوگل]چشمانش به مواضع دشمن رفت
[ترجمه ترگمان]چشمانش روی موقعیت دشمن حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We traveled day and night without stopping.
[ترجمه گوگل]شبانه روز بدون توقف سفر می کردیم
[ترجمه ترگمان]ما هر روز و شب سفر می کردیم، بدون توقف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He traveled at his company's expense.
[ترجمه گوگل]او با هزینه شرکت خود سفر کرد
[ترجمه ترگمان]او به خرج شرکتش سفر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We're very tired, having traveled from London in a day.
[ترجمه گوگل]ما خیلی خسته ایم، یک روزه از لندن سفر کرده ایم
[ترجمه ترگمان]ما بسیار خسته هستیم و در یک روز از لندن سفر کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In her late sixties she traveled over Europe with a crony of equal years.
[ترجمه گوگل]در اواخر دهه شصت زندگی، او با دوستانی که سال‌های مشابهی داشتند، به اروپا سفر کرد
[ترجمه ترگمان]در اواخر دهه شصت میلادی با یکی از دوستان نزدیک به اروپا سفر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His eyes traveled over the scene.
[ترجمه گوگل]چشمانش به صحنه رفت
[ترجمه ترگمان]چشمانش روی صحنه حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He has traveled in southern cities.
[ترجمه گوگل]او به شهرهای جنوبی سفر کرده است
[ترجمه ترگمان]او در شهرهای جنوبی سفر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He traveled the city for a firm which makes furniture.
[ترجمه گوگل]او برای شرکتی که مبلمان می سازد به شهر سفر کرد
[ترجمه ترگمان]او شهر را برای شرکتی که اسباب و اثاثیه آن است، سفر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Have you ever traveled abroad?
[ترجمه گوگل]آیا تا به حال به خارج از کشور سفر کرده اید؟
[ترجمه ترگمان]تا حالا سفر کردی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His mind traveled over past events.
[ترجمه گوگل]ذهن او در جریان رویدادهای گذشته بود
[ترجمه ترگمان]ذهن او از وقایع گذشته سفر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

سفر کردن
جمله: Jimmy traveled often and he wasn't afraid of flying.
جیمی اغلب اوقات در سفر بود و او از پرواز ترسی نداشت.
پر تردد
پر رفت و آمد

بپرس