transgressive


معنی: متجاوز، گناهکار، خاطی، متخلف، خطاکار
معانی دیگر: عاصی

جمله های نمونه

1. There may be something mildly transgressive in the whole enterprise.
[ترجمه گوگل]ممکن است چیزی خفیف در کل شرکت وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]ممکن است در کل این موسسه یک چیزی بی گناه وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Consider two kinds of ambivalent transgressive reinscription within gay culture, camp and machismo.
[ترجمه گوگل]دو نوع بازنویسی متجاوزانه دوسوگرا را در فرهنگ همجنس‌گرایان در نظر بگیرید، اردوگاه و ماچیسم
[ترجمه ترگمان]دو نوع نگرش دوپهلو را در فرهنگ شاد، کمپ و machismo در نظر بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Oldenberg's Lipstick is therefore transgressive precisely because it blends serious intent and playful imagery.
[ترجمه گوگل]بنابراین رژ لب اولدنبرگ دقیقاً به این دلیل متجاوزانه است که قصد جدی و تصاویر بازیگوش را در هم می آمیزد
[ترجمه ترگمان]بنابراین Lipstick Oldenberg دقیقا به این دلیل مورد استفاده قرار می گیرد که intent جدی و imagery را ترکیب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Any move to modify that transgressive stance is seen by some as treason.
[ترجمه گوگل]هر اقدامی برای اصلاح این موضع تجاوزکارانه از سوی برخی خیانت تلقی می شود
[ترجمه ترگمان]هر حرکتی برای اصلاح موضع transgressive به عنوان خیانت دیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This is what makes the show clever and transgressive, though the cleverness is harped on a little too much.
[ترجمه گوگل]این همان چیزی است که نمایش را باهوش و متجاوز می کند، هر چند که زیرکی بیش از حد به گوش می رسد
[ترجمه ترگمان]این چیزی است که این نمایش را هوشمندانه و transgressive می سازد، هر چند که هوش کمی بیش از حد معمول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She is writing a transgressive fairy tale, not a worthy book for a school list.
[ترجمه گوگل]او در حال نوشتن یک افسانه متجاوز است، نه کتابی شایسته برای فهرست مدرسه
[ترجمه ترگمان]او در حال نوشتن یک قصه پریان، و نه یک کتاب ارزشمند برای یک فهرست مدرسه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The enormous transgressive force of the poem has been lost.
[ترجمه گوگل]نیروی تجاوزگر عظیم شعر از بین رفته است
[ترجمه ترگمان]نیروی عظیم transgressive این شعر از بین رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The land surface is inundated by a transgressive sea.
[ترجمه گوگل]سطح زمین توسط یک دریا متجاوز غرق شده است
[ترجمه ترگمان]سطح زمین زیر آب دریا transgressive قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Transgressive behaviors, unconventional relationships, unexpected connections aren't these the things we look for in novels?
[ترجمه گوگل]رفتارهای متجاوزانه، روابط نامتعارف، ارتباطات غیرمنتظره آیا اینها چیزهایی نیستند که در رمان ها به دنبال آن هستیم؟
[ترجمه ترگمان]رفتارهای غیر متعارف، روابط غیر متعارف، ارتباطات غیرمنتظره این چیزهایی نیستند که ما در رمان به دنبالش هستیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To write and publish this poem was a daring, transgressive act.
[ترجمه گوگل]نوشتن و انتشار این شعر اقدامی متهورانه و متجاوزانه بود
[ترجمه ترگمان]نوشتن و انتشار این شعر یک کار جسورانه و جسورانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The radical interconnectedness of culture is redeemed for a radical politics, and via transgressive reinscription.
[ترجمه گوگل]پیوند رادیکال فرهنگ برای یک سیاست رادیکال و از طریق بازنویسی متجاوزانه جبران می شود
[ترجمه ترگمان]پیوستگی رادیکال فرهنگ برای یک سیاست رادیکال و از طریق transgressive reinscription جبران می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. As masculinist networks, armies develop the usual patterns of consensual transgressive behaviour.
[ترجمه گوگل]به عنوان شبکه های مردانه، ارتش ها الگوهای معمول رفتار متجاوزانه توافقی را توسعه می دهند
[ترجمه ترگمان]به عنوان شبکه های masculinist، ارتش ها الگوی معمول رفتار transgressive مبنی بر رضایت طرفین را توسعه می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Lowstand System Tracts of Early and Metaphse Jurassic Period was undergrown, of which Transgressive Systems Tract and Highstand Systems Tract made up .
[ترجمه گوگل]تراکت‌های سیستم پایین‌پایه دوره ژوراسیک اولیه و متافسی کمتر رشد کرده بود، که تراکت سیستم‌های متجاوز و سیستم‌های مرتفع از آن تشکیل می‌شد
[ترجمه ترگمان] Lowstand System of of Early Early Metaphse was was، of which Systems Tract Systems Highstand Tract Tract Tract made made made up up up up up up up up Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract Tract
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The four-order sequence of epicontinental sea basin is composed of two units, that is, the Transgressive System Tract (TST) and Highstand System Tract (HST).
[ترجمه گوگل]توالی چهار مرتبه حوضه دریایی اپیک قاره ای از دو واحد تشکیل شده است، یعنی مسیر سیستم متجاوز (TST) و سیستم Highstand System Tract (HST)
[ترجمه ترگمان]توالی چهار ترتیبی حوضه آبریز epicontinental از دو واحد تشکیل شده است که عبارتند از: Tract سیستم transgressive و Tract سیستم Highstand (TST)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The Upper Permian System Longtan coal measure in the Changguang coal deposit is a complete sedimentary cycle, consisting of a regressive and a transgressive series.
[ترجمه گوگل]اندازه گیری زغال سنگ Longtan سیستم پرمین بالایی در کانسار زغال سنگ چانگ گوانگ یک چرخه رسوبی کامل است که از یک سری پسرونده و متجاوز تشکیل شده است
[ترجمه ترگمان]اندازه گیری زغال سنگ سیستم permian بالا در معدن زغال سنگ Changguang یک چرخه رسوبی کامل است که شامل یک سری regressive و یک سری transgressive است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متجاوز (صفت)
offensive, aggressive, transgressive, trespassing

گناهکار (صفت)
transgressive, wicked, peccant, criminal, blameworthy, guilty, sinful, unregenerate, unrighteous, unregenerated

خاطی (صفت)
transgressive, trespassing

متخلف (صفت)
transgressive, delinquent, offending, violating

خطاکار (صفت)
transgressive

انگلیسی به انگلیسی

• offensive, criminal

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : transgress
✅️ اسم ( noun ) : transgression / transgressor
✅️ صفت ( adjective ) : transgressive
✅️ قید ( adverb ) : _
هنجار شکن، مرزشکن
پیشرونده ( پیشروی خط ساحلی ) ( زمین شناسی )

بپرس