tramp

/ˈtræmp//træmp/

معنی: اواره، ولگرد، اوارگی، صدای پا، ولگردی، با صدا راه رفتن
معانی دیگر: (محکم) پا گذاشتن، (با پا) فشردن، کوفتن، (با گام های سنگین) راه رفتن، (کلش کلش کنان) گام برداشتن، راه رفتن، پیاده روی کردن، قدم زدن، راه پیمایی کردن، خانه به دوش، قلندر، عیار، صدای پا (به ویژه اگر سنگین باشد)، گرم گرم، گرپ گرپ، رجوع شود به: trample، ولگردی کردن، عیاری کردن، قلندری کردن، (گدایی و ) دوره گردی کردن، رهنوردی، قدم زنی، گام زنی، دوره گردی، خانه به دوشی، (کشتی باری فاقد برنامه ی سفر معین که هر جا بشود برای بارگیری یا مسافرگیری توقف می کند) کشتی ولگرد، (صفحه ی آهنی که به پاشنه ی کفش می کوبند تا دوام آن بیشتر شود) آهن پاشنه، اسمان جل، خانه بدوش، با پا لگد کردن، اوره بودن، فاحشه

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: tramps, tramping, tramped
(1) تعریف: to walk with forceful, heavy steps.
مترادف: slog, stomp
مشابه: plod, stride, stump, trudge

- We heard him as he angrily tramped through the kitchen.
[ترجمه .هلیا] ما صدای اورا وقتی داشت با عصبانیت در آشپزخانه قدم میزد شنیدیم
|
[ترجمه گوگل] صدای او را در حالی که با عصبانیت از آشپزخانه عبور می کرد شنیدیم
[ترجمه ترگمان] همچنان که با عصبانیت در آشپزخانه قدم می زد، صدای او را شنیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to tread heavily (usu. fol. by on or upon).
مترادف: stamp, stomp, trample, tread
مشابه: step

- Don't tramp on the weak floorboards.
[ترجمه گوگل] روی تخته های ضعیف کف پا نگذارید
[ترجمه ترگمان] کف اتاق ضعیف را لگد نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to advance on foot, esp. at a steady, even gait; march or hike.
مترادف: stride
مشابه: hike, march, walk

- The soldiers tramped along the road.
[ترجمه هلیا] سربازان در طول جاده قدم رو رفتند
|
[ترجمه گوگل] سربازان در امتداد جاده ولگردی کردند
[ترجمه ترگمان] سربازان در جاده پیش می رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to wander or voyage aimlessly, as a vagabond.
مترادف: roam, rove, traipse, wander
مشابه: gad, meander, peregrinate, ramble, travel

- He escaped from prison and tramped through the countryside.
[ترجمه گوگل] او از زندان فرار کرد و در حومه شهر رد شد
[ترجمه ترگمان] او از زندان فرار کرد و در حومه شهر به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to cross or go along on foot.
مترادف: walk
مشابه: cross, perambulate, peregrinate, roam, rove, travel

- He tramped the roads in search of her.
[ترجمه هلیا] او در جاده برای پیدا کردنش به راه افتاد
|
[ترجمه گوگل] او در جستجوی او جاده ها را زیر پا گذاشت
[ترجمه ترگمان] در جستجوی او به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to tread heavily upon; trample.
مترادف: stomp, trample
مشابه: crush, squash

- Please don't tramp these small flowers.
[ترجمه گوگل] لطفا این گلهای کوچک را زیر پا نگذارید
[ترجمه ترگمان] لطفا این گل کوچک را خرد نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to cover or travel across idly or as a vagabond.
مترادف: ramble, roam, rove
مشابه: peregrinate, wander

- We tramped the countryside all summer.
[ترجمه گوگل] ما در تمام تابستان روستاها را زیر پا گذاشتیم
[ترجمه ترگمان] تمام تابستان در حومه شهر قدم زدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: tramper (n.)
(1) تعریف: a heavy tread, the act of walking with such a tread, or the sound made in so doing.
مترادف: stomp
مشابه: plod, stride, trample, tread, trudging

(2) تعریف: a long walk at a steady pace; march or hike.
مترادف: hike, march
مشابه: trudge, walk

(3) تعریف: one who travels on foot with no fixed destination, esp. one who lives by begging or doing odd jobs; vagabond.
مترادف: bum, hobo, vagabond, vagrant
مشابه: derelict, itinerant, panhandler

(4) تعریف: a person, esp. a woman, who is sexually promiscuous.
مترادف: bimbo, hussy, slut
مشابه: harlot, hooker, prostitute, tart, trollop, whore

(5) تعریف: a cargo ship with no fixed route or schedule; tramp steamer.
مترادف: tramp steamer
مشابه: freighter

جمله های نمونه

1. a tramp dog
سگ ولگرد

2. a tramp grappled him in the street
در خیابان ولگردی با او دست به گریبان شد.

3. the tramp of the hooves of wild horses
گرپ گرپ سم اسبان وحشی

4. to tramp on someone's foot
روی پای کسی پا گذاشتن

5. the rhythmic tramp of soldiers
صدای پای موزون سربازان

6. The tramp was arraigned on a charge of stealing.
[ترجمه گوگل]ولگرد به اتهام دزدی محاکمه شد
[ترجمه ترگمان]مرد ولگرد به اتهام دزدی حاضر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The tramp frightened her by talking to her.
[ترجمه گوگل]ولگرد با صحبت کردن با او او را ترساند
[ترجمه ترگمان]مرد ولگرد با حرف زدن با او، او را می ترساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The tramp carried his belongings in a pack on his back.
[ترجمه yas] ولگردی وسایلش را در یک بسته بر پشتش حمل کرد
|
[ترجمه گوگل]ولگرد وسایلش را در کوله پشتی حمل می کرد
[ترجمه ترگمان]مرد ولگرد وسایلش را به پشتش حمل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The old tramp shambled up to me.
[ترجمه گوگل]ولگرد قدیمی به سمت من آمد
[ترجمه ترگمان]آن ولگرد پیر با پنجه پا به طرف من آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The tramp was found lying on the floor face downwards.
[ترجمه گوگل]ولگرد در حالی که روی زمین به صورت رو به پایین افتاده بود پیدا شد
[ترجمه ترگمان]مرد ولگرد روی زمین دراز کشیده بود و روی زمین افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It's a fishy story that a tramp deposited quite a lot of money in the bank yesterday.
[ترجمه گوگل]این یک داستان ماهیگیر است که دیروز یک ولگرد پول بسیار زیادی را در بانک سپرده است
[ترجمه ترگمان]این یک داستان fishy است که یک مرد ولگرد دیروز پول زیادی در بانک گذاشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He's a tramp and used to living rough.
[ترجمه گوگل]او یک ولگرد است و به زندگی خشن عادت کرده است
[ترجمه ترگمان]او یک ولگرد است و قبلا خشن زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Chaplin was at his best playing the little tramp.
[ترجمه گوگل]چاپلین در بهترین حالت خود در نقش ولگرد کوچولو بود
[ترجمه ترگمان]Chaplin بهترین نقش آن مرد ولگرد را بازی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The tramp always keeps his eyes peeled for coins lying on the ground.
[ترجمه گوگل]ولگرد همیشه چشمانش را برای سکه‌هایی که روی زمین افتاده نگه می‌دارد
[ترجمه ترگمان]مرد ولگرد همیشه چشم هایش را برای سکه های روی زمین باز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We had a long tramp home.
[ترجمه مریم سالک زمانی] مسافت زیادی را برای رسیدن به خانه طی کردیم.
|
[ترجمه گوگل]ما یک خانه ولگرد طولانی داشتیم
[ترجمه ترگمان]راه درازی در پیش داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He planned to tramp the whole country.
[ترجمه گوگل]او قصد داشت کل کشور را زیر پا بگذارد
[ترجمه ترگمان]او قصد داشت تمام کشور را ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اواره (اسم)
runabout, gadabout, tramp, wanderer, straggler, immigrant, straggle

ولگرد (اسم)
stray, loafer, blackguard, tramp, vagabond, hooligan, rambler, gangrene, footer, straggler, larrikin, roamer, runner, prowler, swinger

اوارگی (اسم)
tramp, dispersion, vagrancy

صدای پا (اسم)
tramp, plod, step, pad

ولگردی (اسم)
stray, ramble, tramp, profligacy, vagrancy, vagabondage, vagabondism

با صدا راه رفتن (فعل)
tramp, footslog

انگلیسی به انگلیسی

• walk, trek; beggar, vagabond; woman of loose morals, prostitute
wander, rove, loiter, travel by foot; trample over; trudge, tread heavily
a tramp is a person with no permanent home or job who gets money by doing occasional work or by begging.
if you tramp somewhere, you walk there with slow, heavy footsteps.

پیشنهاد کاربران

سگ پاسوخته. [ س َ گ ِ ت َ / ت ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هرزه گرد و دربدر. ( رشیدی ) . چون پای سگ میسوزد یک جا قرار نمیگیرد مضطربانه اینطرف و آن طرف میدود و از این جا بر شخص هرزه گرد و دربدری اطلاق آن کنند. ( آنندراج ) :
...
[مشاهده متن کامل]

رنگ بیابان چو شد افروخته
شیر دود چون سگ پاسوخته.
امیرخسرو دهلوی ( از آنندراج ) .
در ریاضی که سخن زآن رخ افروخته رفت
لاله بیرون ز چمن چون سگ پاسوخته رفت.
محسن تأثیر ( از آنندراج ) .

در انگلستان به معنی گوز یا گوزووو هست.
مثال:
. U r little dirty tramp
تو یه گوزوو، یه کثیف و حقیر هستی.
vagabond
اُستُگامیدن.
Bum
Vagrant
tramp ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: آزادپیما
تعریف: نوعی کشتی باربری که تابع برنامۀ منظم تردد نیست
به انگلیسی آمریکایی بمعنی، بدکاره، فاحشه، جنده، زن ولگرد.
ولگرد.
برای یادسپاری اسان تر کلمات بهتر است از کلمات مشابه ( خصوصا اشنا ) در ساخت یک جمله استفاده کرد:
:Trump is tramp
ترامپ ولگرد است.
بی خانمان
با توجه به تعریف آکسفورد فکر می کنم معادل زیر مناسب باشه:
خانه به دوش
با توجه به تعریف آکسفورد فکر می کنم معادل زیر مناسب باشه:
آسمون جل
با توجه به تعریف آکسفورد فکر می کنم معادل زیر مناسب باشه:
آس و پاس

to walk, tread, or step especially heavily . Mer
a person with no home or job who travels from place to place, usually asking people in the street for food or money. Ox
گدای ولگرد
بدکاره
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس