tourism

/ˈtʊˌrɪzəm//ˈtʊərɪzəm/

معنی: جهانگردی، گشتگری
معانی دیگر: گردشگری، فرویشگری، سیاحت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of traveling from place to place, esp. for pleasure.

(2) تعریف: the business of providing services to tourists.

جمله های نمونه

1. tourism is one of greece's main sources of income
گشتگری یکی از بزرگترین منابع درآمد یونان است.

2. invisible exports such as tourism and banking
صادرات ناآشکار مانند جهانگردی و بانکداری

3. The islands' economy is largely dependent upon tourism.
[ترجمه گوگل]اقتصاد جزایر تا حد زیادی به گردشگری وابسته است
[ترجمه ترگمان]اقتصاد این جزایر تا حد زیادی به صنعت گردشگری وابسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The government has been trumpeting tourism as a growth industry.
[ترجمه گوگل]دولت گردشگری را به عنوان یک صنعت در حال رشد در بوق و کرنا کرده است
[ترجمه ترگمان]دولت، توریسم را به عنوان یک صنعت رشد، بوق و کرنا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The growth of tourism brought prosperity to the island.
[ترجمه گوگل]رشد گردشگری باعث رونق این جزیره شد
[ترجمه ترگمان]رشد گردشگری باعث رونق این جزیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The city is finally realizing its tourism potential.
[ترجمه گوگل]این شهر بالاخره به ظرفیت های گردشگری خود پی می برد
[ترجمه ترگمان]این شهر در نهایت پتانسیل گردشگری خود را درک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Tourism was then still in its infant stage.
[ترجمه گوگل]گردشگری در آن زمان هنوز در مرحله اولیه خود بود
[ترجمه ترگمان]سپس گردشگری هنوز در مرحله نوزاد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The new resort area has boosted tourism.
[ترجمه گوگل]منطقه تفریحی جدید باعث رونق گردشگری شده است
[ترجمه ترگمان]این منطقه تفریحی جدید باعث رونق گردشگری شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Any decrease in tourism could have serious repercussions for the local economy.
[ترجمه گوگل]هر گونه کاهش گردشگری می تواند عواقب جدی برای اقتصاد محلی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]هر کاهش در توریسم می تواند پیامدهای جدی برای اقتصاد محلی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The country's economy is dependent on tourism.
[ترجمه گوگل]اقتصاد این کشور به گردشگری وابسته است
[ترجمه ترگمان]اقتصاد کشور وابسته به صنعت گردشگری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Tourism on the island is oversold.
[ترجمه گوگل]گردشگری در این جزیره بیش از حد فروخته می شود
[ترجمه ترگمان]گردشگری در جزیره oversold است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Tourism is up, jobs are up, individual income is up.
[ترجمه گوگل]گردشگری افزایش یافته است، مشاغل افزایش یافته است، درآمد فردی افزایش یافته است
[ترجمه ترگمان]صنعت افزایش می یابد، شغل بالا می رود، درآمد فردی بالا می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Tourism is the lifeblood of the city.
[ترجمه گوگل]گردشگری شریان حیات شهر است
[ترجمه ترگمان]گردشگری نیروی حیاتی شهر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Some accommodation between conservation and tourism is essential.
[ترجمه گوگل]برخی از تطابق بین حفاظت و گردشگری ضروری است
[ترجمه ترگمان]برخی از توافقات بین حفاظت و گردشگری ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جهانگردی (اسم)
travel, globe trotting, tourism

گشتگری (اسم)
tourism

انگلیسی به انگلیسی

• practice of traveling for recreation; promotion of tourism; management of tourists
tourism consists of the activities of people visiting a place on holiday, and the providing of services for these people.

پیشنهاد کاربران

⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: گردشگری

⚫ نگارش به خط لاتین: Gardeshgary

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

صنعت گردشگری
tourism ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: گردشگری
تعریف: مسافرت به منظور تفریح و تجارت و بازدید و غیره|||متـ . جهانگردی|||* مصوب فرهنگستان اول
گردشگری، جهان گردی
گردشگری
we hope that this plan will lead to increased tourism in the area
ما امیدواریم که این برنامه منجر به افزایش گردشگری در این منطقه شود 🚩
گردش ، گشت ، گشت زنی ، گشت و گذار ، سیر و سیاحت ، سیر و سفر

بپرس