took

/ˈtʊk//tʊk/

زمان گذشته ی فعل: take، زمان گذشته فعل take

بررسی کلمه

( verb )
• : تعریف: past tense of take.

جمله های نمونه

1. ahmad took the role of a fool
احمد نقش دلقک را به عهده گرفت.

2. david took the clock apart and put it together again
دیوید ساعت را از هم باز و دوباره سوار کرد.

3. farmers took their wheat to the local mill
کشاورزان گندم خود را به آسیاب محل می بردند.

4. he took a brand from the fireplace and threw it at the burglar
یک هیزم مشتعل را از شومینه برداشت و (آن را) به طرف سارق پرتاب کرد.

5. he took a draft and threw away the cigarette
او یک پک زد و سیگار را دور انداخت.

6. he took a drag on his pipe and expelled the smoke slowly
او پک بلندی به پیپ خود زد و دودها را آهسته بیرون داد.

7. he took a long draw on his pipe
پک بلندی به پیپ خود زد.

8. he took a morsel and said, "i don't want it"
یک لقمه خورد و گفت ((نمی خواهم. ))

9. he took a nibble and left the dining room
یک ذره خورد و اتاق ناهارخوری را ترک کرد.

10. he took a position in the bank
در بانک شغلی به دست آورد.

11. he took a pull at his pipe
یک پک به پیپ خود زد.

12. he took a rather stiff stand on defense
در مورد دفاع عقاید سرسختانه ای داشت.

13. he took a sharp hit at greedy politicians
سیاست چیان طماع را سخت مورد نکوهش قرار داد.

14. he took a shot at the window with his snowball
با گلوله ی برفی پنجره را هدف قرار داد.

15. he took a shot of two sleeping lions
او از دو شیر خوابیده عکس برداشت.

16. he took a solemn oath on the bible
از صمیم قلب به انجیل قسم خورد.

17. he took a swallow of the bitter drug
یک قلپ از داروی تلخ را نوشید.

18. he took all the necessary precautions because he didn't want to take any chances
چون نمی خواست طعمه ی تصادفات بشود همه ی احتیاطات لازم را به عمل آورد.

19. he took an apple from the middle of the box
یک سیب از وسط جعبه برداشت.

20. he took another turn around the garden
او یک بار دیگر دور باغ گشت زد.

21. he took deliberate aim
او با دقت نشانه گرفت.

22. he took full note of what had happened
کاملا متوجه شد که چه روی داده بود.

23. he took good care of himself, still he died young
از خودش خوب مراقبت می کرد با این وجود جوانمرگ شد.

24. he took her to wife
او را به زنی گرفت.

25. he took his driver's license out of his pocketbook
گواهینامه ی رانندگی خود را از کیف بغلش در آورد.

26. he took his hat and overcoat and left
کلاه و پالتو خود را برداشت و رفت.

27. he took his kids to the zoo
او بچه هایش را به باغ وحش برد.

28. he took his library to his large bedroom
او مجموعه ی کتاب های خود را به اتاق خواب بزرگ خود برد.

29. he took his medal and swaggered back to his seat
مدال خود را گرفت و با سینه ی سپر به صندلی خود باز گشت.

30. he took his punishment like a man
مثل مرد تنبیه خود را قبول کرد.

31. he took his shoes off and heaved a deep sigh
او کفش های خود را درآورد و آه ژرفی کشید.

32. he took his wife to a doctor
زنش را پیش دکتر برد.

33. he took his wife, who had a bleeding problem, to the doctor
زنش را که مسئله ی خونروش داشت نزد دکتر برد.

34. he took his winnings and left
پول هایی را که برده بود برداشت و رفت.

35. he took it on the lam during a prison riot
هنگام شورش در زندان زد به چاک.

36. he took liberties with my daughter
او نسبت به دختر من به طور ناپسندی خودمانی رفتار کرد.

37. he took long footsteps
او گام های بلندی برمی داشت.

38. he took malicious pleasure in seeing me suffer
او از دیدن رنج من لذت بدجنسانه ای می برد.

39. he took most of the money
او بیشتر پول ها را برداشت.

40. he took my hand and mumbled, "don't worry, our turn will come too"
دستم را گرفت وزیرلبی گفت: ((غصه نخور،نوبت ما هم خواهد رسید. ))

41. he took my joke seriously
او شوخی مرا جدی گرفت.

42. he took my remarks out of context
او اظهارات مرا تحریف کرد.

43. he took my watch and never gave it back
ساعتم را گرفت و هرگز پس نداد.

44. he took office last year
سال پیش به این شغل رسید.

45. he took one head and i the other and we lifted it
او یک سرش را گرفت و من سر دیگر را و آن را بلند کردیم.

46. he took only what he had use for
فقط آنچه را که به دردش می خورد برداشت.

47. he took out a cigarette and asked me for a light
او سیگاری در آورد و از من کبریت خواست.

48. he took part in the demonstration
او در تظاهرات شرکت کرد.

49. he took pride in the fact that his books were popular
از این که کتاب هایش محبوبیت داشت به خود می بالید

50. he took service under a foreign flag
او زیر یک پرچم خارجی خدمت می کرد.

51. he took the ball and steamed toward the goal line
توپ را برداشت و با سرعت به سوی خط دروازه شتافت.

52. he took the engine's bowels out but still doesn't know what the trouble is
دل و روده ی موتور را درآورد ولی هنوز نمی داند عیب از کجاست.

53. he took the exam but flopped
او در امتحان شرکت کرد ولی خیطی بالا آورد.

54. he took the fight by a knockout
با ضربه ی فنی در مسابقه ی مشت زنی برنده شد.

55. he took the first suit he tried on
اولین لباسی را که پرو کرد خرید.

56. he took the guts out of the game
دل و روده ی شکار را در آورد.

57. he took the hammer firmly by the handle
دسته ی چکش را محکم گرفت.

58. he took the medicine with a glass of water
دارو را با یک لیوان آب خورد.

59. he took the money and gave me a paper slip
پول را گرفت و برگ کاغذ (برگ رسید) را به من داد.

60. he took the responsibility for keeping order
مسئولیت حفظ نظم را به عهده گرفت.

61. he took the steps at one spring
با یک پرش پله ها را طی کرد.

62. he took the town and carried its people into captivity
او شهر را فتح کرد و مردم آن را به اسارت برد.

63. he took the vase and peered at it from all angles
او گلدان را برداشت و از هر سمت با کنجکاوی به آن نگریست.

64. he took the whole family to dinner
همه ی خانواده را برد به شام.

65. he took them point-blank to the hospital
آنان را مستقیما به بیمارستان برد.

66. he took three paces forward
او سه گام به جلو برداشت.

67. he took to heart what i had said in mock
آنچه را که به شوخی گفتم به دل گرفت.

68. he took two steps toward me
دو گام به سوی من برداشت.

69. he took your remark as a slight to his book
او فکر کرد که منظور شما خوار شمردن کتابش بود.

70. i took a short nap during the lunch break
هنگام تعطیل برای نهار،چرت کوتاهی زدم.

انگلیسی به انگلیسی

• took is the past tense of take.

پیشنهاد کاربران

I took a cab
سوار تاکسی شدم
سوار شدن هم معنی میده
took 18 months
18 ماه طول کشید
به معنی طول کشیدن میاد اگه زمان بیاد کنارش مثل ماه روز هفته سال و. . .
انجام داد
ب معنی بردن
به معنی برداشتن 🖤گرفتن🖤
من نه ساله دارم درس میخونم
بعضی وقتا مهمی طی کردن هم میده توی یخ سری جمله ها
They took a year_long trip
آنها یک سفر طولانی یک ساله را طی کردند
دقت شه year_long به معنای ( سال طولانی ) هست
گذشته فعل take
به معنای بردن و گرفتن
برگزار شد
فهمیدن، ثبت و ضبط کردن
در بعضی مواقع، به معنا دزدیده شدن
نشان دادن
زمان گذشته فعل: take

این کلمه گذشته take است که به معنای گرفتن است
take__tooke
گرفتن__ گرفته بود
افرین به خودم😇🤗
زمان بردن طولانی شدن
gdgfhgnfcتارتب ، ویآهنبتلئ
برداشن
گرفتن
بیرون کشیدن
It is a cool

در اوردن
Man took his coat

طول کشیدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس