theater

/ˈθiːətər//ˈθiːətə/

معنی: تاتر، تماشاخانه، تئاتر، تالار سخنرانی، بازیگر خانه
معانی دیگر: theatre تئاتر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a building or outdoor structure where plays, movies, concerts, and other performing arts are presented.
مترادف: playhouse
مشابه: amphitheater, arena, auditorium, cinema, hall, music hall

- Our seats were in the fourth row of the theater, so we could easily see the stage.
[ترجمه علی] صندلی های ما در ردیف چهارم تعاتر قرار داشتند به همین دلیل صحنه را به خوبی می توانیم ببینیم
|
[ترجمه RM] صندلی های ما در ردیف چهارم تئاتر قرار داشتند برای همین صحنه اجرا را به خوی می توانستیم ببنیم
|
[ترجمه گوگل] صندلی های ما در ردیف چهارم تئاتر بود و به همین دلیل می توانستیم صحنه را به راحتی ببینیم
[ترجمه ترگمان] صندلی های ما در ردیف چهارم تئاتر قرار داشتند، بنابراین ما به راحتی می توانیم صحنه را ببینیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the audience gathered in such a building to see a performance.
مترادف: house
مشابه: audience, gallery

- The theater gave the play a standing ovation.
[ترجمه گوگل] تئاتر به شدت این نمایش را تشویق کرد
[ترجمه ترگمان] تئاتر مورد تشویق قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a room with rising tiers of seats, commonly used for lectures.
مترادف: amphitheater
مشابه: auditorium, lyceum

- Students filed into the operating theater.
[ترجمه گوگل] دانش آموزان وارد سالن عمل شدند
[ترجمه ترگمان] دانش آموزان وارد سالن جراحی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the art of, or industry concerned with, writing or performing plays.
مشابه: drama, dramaturgy, the stage

- She wants to have a career in the theater.
[ترجمه به تو چه] خاک تو سرتون که شغل تو تاتر می خوایید
|
[ترجمه گوگل] او می خواهد در تئاتر حرفه ای داشته باشد
[ترجمه ترگمان] او می خواهد شغلی در تئاتر داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He writes for television, but she writes only for the theater.
[ترجمه گوگل] او برای تلویزیون می نویسد، اما او فقط برای تئاتر می نویسد
[ترجمه ترگمان] او برای تلویزیون می نویسد، اما او فقط برای تئاتر می نویسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a sphere of action, esp. military.
مترادف: front
مشابه: arena, scene, setting, site, stage

- The Germans were defeated in the European theater.
[ترجمه گوگل] آلمانی ها در تئاتر اروپا شکست خوردند
[ترجمه ترگمان] آلمان ها در تئاتر اروپایی شکست خوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. theater artists
هنر پیشگان تئاتر

2. theater of the macabre
تئاتر (با نمایش) ترسناک

3. living theater
تئاتر زنده

4. the theater has had to close for lack of support
به خاطر نداشتن خواهان،تئاتر مجبور به تعطیل شده است.

5. the theater of the absurd
نمایش پوچی

6. this theater is dark tonight
این تئاتر امشب تعطیل است.

7. the theater of the absurd
تئاتر پوچی

8. a large theater
یک تماشاخانه ی بزرگ

9. after the theater we had a quick supper and went to bed
بعد از تئاتر شام سریعی خوردیم و به بستر رفتیم.

10. an art theater
تئاتر هنری

11. an open-air theater
تئاتر در هوای آزاد

12. to raise theater curtains
پرده های تئاتر را بالا کشیدن

13. in the pacific theater the war intensified
جنگ در صحنه های نبرد اقیانوس آرام شدیدتر شد.

14. an enthusiast about the theater
دارای ذوق و شوق برای تئاتر

15. the grammar of the theater
اصول ابتدایی هنر تئاتر

16. he loved and haunted the theater
او تئاتر را دوست داشت و مرتبا به آن می رفت.

17. the make-believe world of the theater
دنیای ساختگی تئاتر

18. he takes serious interest in the theater
او علاقه ی جدی به تئاتر دارد.

19. every week his wife hauls him to a theater
هر هفته زنش او را به زور به تماشاخانه می برد.

20. the patient is on her way to the theater
دارند بیمار را به اتاق عمل می برند.

21. one of the most successful shows in the new york theater
یکی از موفق ترین نمایش های تئاتر نیویورک

22. the iffland ring, which is the highest accolade of the german theater
حلقه ی ایفلند که بالاترین جایزه ی تئاتر آلمان است

23. Friends from the theater criticized him for prostituting his talent in the movies.
[ترجمه گوگل]دوستان اهل تئاتر از او انتقاد کردند که استعدادش را در فیلم ها فاحشه می کند
[ترجمه ترگمان]دوستان تئاتر او را به خاطر prostituting استعداد او در فیلم مورد انتقاد قرار دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The patient was sent to the theater.
[ترجمه Fsjyjcjjg] بیمار را به بازیگرخانه فرستادند
|
[ترجمه گوگل]بیمار را به تئاتر فرستادند
[ترجمه ترگمان]بیمار را به تماشاخانه فرستادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Let's go to the theater.
[ترجمه گوگل]بیا بریم تئاتر
[ترجمه ترگمان]برویم تئاتر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. What time does the theater go in?
[ترجمه گوگل]تئاتر چه ساعتی می رود؟
[ترجمه ترگمان]تئاتر برای چه زمانی می رود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. After writing for the theater for many years(Sentence dictionary), he turned to the art of film.
[ترجمه گوگل]پس از سال ها نوشتن برای تئاتر (فرهنگ جمله ها) به هنر فیلم روی آورد
[ترجمه ترگمان]او پس از نوشتن برای سال ها (فرهنگ لغت)به هنر فیلم برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The theater company started off their new season with a Shakespeare play.
[ترجمه گوگل]گروه تئاتر فصل جدید خود را با نمایش شکسپیر آغاز کرد
[ترجمه ترگمان]شرکت تئاتر فصل جدید خود را با نمایشنامه شکسپیر آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. The South Pacific was the theater for much of the action in the Second World War.
[ترجمه گوگل]اقیانوس آرام جنوبی تئاتر بسیاری از اکشن ها در جنگ جهانی دوم بود
[ترجمه ترگمان]اقیانوس آرام جنوبی برای کاره ای بسیاری در جنگ جهانی دوم به نمایش درآمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تاتر (اسم)
drama, theater, playhouse, theatre

تماشاخانه (اسم)
theater, theatre, opera, opera house

تئاتر (اسم)
theater, theatre

تالار سخنرانی (اسم)
theater, theatre

بازیگر خانه (اسم)
theater, theatre

تخصصی

[سینما] سالن سینما
[زمین شناسی] صحنه جنگ، رزمگاه

انگلیسی به انگلیسی

• arena, stadium, playhouse

پیشنهاد کاربران

تئاتر، سینما
مثال: Let's go to the theater tonight.
امشب به تئاتر برویم.
در انگلیسی بریتانیایی گاهی معنای اتاق می دهد:
operating theater.
تئاتر، سینما، جایی که بازیگران در آن صحنه نقش هایی را بازی می کنند
تماشاخانه
، تالار سخنرانی، بازیگر خانه
صحنه، میدان
جبهه ( جنگ )
سینما ، تئاتر

اجرا
جبهه
نمایش
تالار/سالن نمایش
واژه ای فرانسوی، انگلیسی -
معادل فارسی: تماشاخانه، تماشاسرا، تماشاکده، نگرستان، نمایش رو حوضی ( روی حوضی ) !
تئاتر

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس