terribly

/ˈterəbli//ˈterəbli/

بسیار، خیلی، به طور وحشتناک، ترسناکانه، بطور مخوف، سخت، زیاد

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: very poorly.

- I think I did terribly on the test.
[ترجمه حنانه] من فکر می کنم در آزمون وحشتناک عمل کردم
|
[ترجمه ماهور] من فکر می کنم آزمون را خیلی سخت دادم
|
[ترجمه مهدی] به نظرم امتحانمو افتضاح دادم
|
[ترجمه گوگل] فکر می کنم در آزمون خیلی خوب عمل کردم
[ترجمه ترگمان] فکر کنم توی امتحان خیلی کار کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: extremely; very.

- You have been terribly kind to me.
[ترجمه شان] شما نسبت به من ، بسیار مهربان بوده اید .
|
[ترجمه گوگل] تو به طرز وحشتناکی به من لطف داشتی
[ترجمه ترگمان] تو برای من خیلی لطف کردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. i am terribly sorry!
خیلی متاسفم !

2. it lightninged terribly last night
دیشب آسمان به شدت برق می زد.

3. Miracles sometimes occur, but one has to work terribly for them.
[ترجمه گوگل]معجزه گاهی اتفاق می افتد، اما باید برای آنها به طرز وحشتناکی تلاش کرد
[ترجمه ترگمان]معجزات گاهی اتفاق می افتد، اما آدم باید خیلی برای آن ها کار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Miracles sometimes occur, but one has to work terribly hard for them.
[ترجمه گوگل]معجزه گاهی اتفاق می افتد، اما باید برای آنها سخت کار کرد
[ترجمه ترگمان]معجزات گاهی اتفاق می افتد، اما باید برای آن ها سخت کار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Tomato sauce stains terribly - it's really difficult to get it out of clothes.
[ترجمه گوگل]سس گوجه فرنگی به طرز وحشتناکی لکه می شود - بیرون آوردن آن از لباس واقعاً دشوار است
[ترجمه ترگمان]خیلی سخت است که آن را از لباس بیرون بیاورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She's got a terribly guilty conscience about it.
[ترجمه گوگل]او در این مورد عذاب وجدان وحشتناکی دارد
[ترجمه ترگمان]او وجدان وحشتناکی در این مورد دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He's terribly finicky about his food.
[ترجمه گوگل]او به طرز وحشتناکی در مورد غذای خود سختگیر است
[ترجمه ترگمان]اون به طرز وحشتناکی در مورد غذا هاش فکر می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Some people are so terribly insincere you can never tell if they are telling the truth.
[ترجمه گوگل]بعضی از مردم آنقدر بی‌صادق هستند که هرگز نمی‌توانی بفهمی که راست می‌گویند یا نه
[ترجمه ترگمان]بعضی از مردم چنان insincere که هیچ وقت نمی توانی بگویی راست می گوید یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I'm terribly sorry-did I hurt you?
[ترجمه گوگل]خیلی متاسفم - بهت صدمه زدم؟
[ترجمه ترگمان]خیلی متاسفم - ناراحتت کردم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The form was terribly complicated and I had a lot of trouble with it.
[ترجمه گوگل]فرم به طرز وحشتناکی پیچیده بود و من با آن مشکل زیادی داشتم
[ترجمه ترگمان]این شکل خیلی پیچیده بود و من با آن مشکل داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I'm terribly sorry to have kept you waiting.
[ترجمه گوگل]خیلی متاسفم که منتظرت گذاشتم
[ترجمه ترگمان]خیلی متاسفم که منتظرت گذاشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's terribly noisy living near the airport; planes are coming over all the time.
[ترجمه گوگل]زندگی در نزدیکی فرودگاه به طرز وحشتناکی پر سر و صدا است هواپیماها همیشه در حال آمدن هستند
[ترجمه ترگمان]خیلی سر و صدا در نزدیکی فرودگاه است؛ هواپیماها همیشه در حال آمدن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I'm terribly sorry?I clean forgot to give your brother the message.
[ترجمه گوگل]من خیلی متاسفم؟ فراموش کردم پیام را به برادرت بدهم
[ترجمه ترگمان]واقعا متاسفم؟ یادم رفته بود که پیغام برادرت رو بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was terribly possessive of our eldest son.
[ترجمه گوگل]او به طرز وحشتناکی نسبت به پسر بزرگ ما تسلط داشت
[ترجمه ترگمان]او خیلی به پسر ارشد ما تعلق داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I felt terribly sad about it.
[ترجمه گوگل]از این بابت به شدت ناراحت شدم
[ترجمه ترگمان]خیلی از این موضوع ناراحت بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It's terribly important for parents to be consistent.
[ترجمه گوگل]برای والدین بسیار مهم است که ثابت قدم باشند
[ترجمه ترگمان]این برای والدین بسیار مهم است که با آن ها سازگار باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• awfully; dreadfully; in an intimidating manner, frighteningly
you use terribly to emphasize the extent or degree of something.

پیشنهاد کاربران

درود به همگی. . .
Terribly به معنی very به عنوان قید قبل از صفات منفی ( نه صفات مثبت ) در مکالمات استفاده میگردد. . . مثال:
Terribly sorry. . . . . terribly disappointed
به شدتterribly

وخیم بودن
They beat me terribly: آنها به شدت ( به طرز وحشتناکی ) مرا کتک زدند
به طور وحشناکی ( زیادی )

بپرس