terminable

/ˈtɜːrmɪnəbl̩//ˈtɜːmɪnəbl̩/

معنی: قابل فسخ، انتهایی، فسخ پذیر، پایان یافتنی
معانی دیگر: پایان پذیر، منقضی شونده، خاتمه پذیر، فس  پذیر، قابل فس

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: terminably (adv.), terminability (n.), terminableness (n.)
(1) تعریف: that can be terminated.

(2) تعریف: that terminates, esp. after a specified amount of time.

جمله های نمونه

1. Both have contracts with the Company terminable at 3 years' notice.
[ترجمه گوگل]هر دوی آنها قراردادهایی با شرکت دارند که در اخطار 3 ساله قابل فسخ است
[ترجمه ترگمان]هر دوی این دو قراردادی با شرکت terminable در ۳ سال دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The terminable company: We have different partners in different periods of life.
[ترجمه گوگل]شرکت قابل پایان: ما شرکای مختلفی در دوره های مختلف زندگی داریم
[ترجمه ترگمان]شرکت terminable: ما شرکای مختلف در دوره های مختلف زندگی داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The modernization is a non terminable procedure, the party that directs the drive of modernizing the country should readily accommodate to new circumstances.
[ترجمه گوگل]نوسازی یک رویه غیرقابل پایان است، طرفی که حرکت مدرنیزاسیون کشور را هدایت می کند باید به راحتی با شرایط جدید سازگار شود
[ترجمه ترگمان]نوین سازی یک روش غیر terminable است، حزبی که محرک مدرن سازی کشور را هدایت می کند، باید به آسانی با شرایط جدید تطبیق داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The contract was terminable by either party.
[ترجمه گوگل]قرارداد توسط هر یک از طرفین قابل فسخ بود
[ترجمه ترگمان]این قرارداد توسط هر دو حزب تصویب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The concept of T-unit ("the minimal terminable unit") is first introduced and then applied to test the students' writing ability.
[ترجمه گوگل]مفهوم T-unit ("حداقل واحد پایان پذیر") ابتدا معرفی شده و سپس برای آزمایش توانایی نوشتن دانش آموزان استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]مفهوم واحد T (\"واحد terminable حداقلی\")اولین بار معرفی شد و سپس برای آزمودن توانایی نوشتن دانش آموزان اعمال شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Love is only a terminable commodity, it must be expired one day.
[ترجمه گوگل]عشق فقط یک کالای پایان پذیر است، باید روزی منقضی شود
[ترجمه ترگمان]عشق فقط یک کالای terminable است، باید یک روز به پایان برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Accordingly, collect fees of highway collect fees be not the head does not have end, however terminable.
[ترجمه گوگل]بر این اساس، جمع‌آوری هزینه‌های بزرگراه جمع‌آوری هزینه‌ها، سر پایانی ندارد، هرچند قابل پایان باشد
[ترجمه ترگمان]بر این اساس، جمع آوری حق راهداری در بزرگراه نباید پایان داشته باشد، با این حال، این هزینه به پایان نرسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Staff member of management board of Hunan Province highway expresses " it is should terminable " .
[ترجمه گوگل]یکی از اعضای هیات مدیره بزرگراه استان هونان بیان می کند که " باید پایان پذیر باشد "
[ترجمه ترگمان]یکی از اعضای هیات مدیره اداره مدیریت بزرگراه هونان بیان می کند که \"این کار باید\" terminable \" باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Finally, the service constructed by the way, which was posed before, was turned out to be correct and terminable through the analysis of an example .
[ترجمه گوگل]در نهایت، سرویس ساخته شده توسط راه، که قبلا ارائه شد، با تجزیه و تحلیل یک مثال، صحیح و قابل پایان یافتن شد
[ترجمه ترگمان]در نهایت، خدمات ساخته شده توسط روش، که قبلا مطرح شده بود، از طریق تجزیه و تحلیل یک نمونه مشخص شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قابل فسخ (صفت)
revocable, terminable

انتهایی (صفت)
terminal, terminative, terminable

فسخ پذیر (صفت)
terminable

پایان یافتنی (صفت)
terminable

تخصصی

[ریاضیات] پایان دار، پایان یافتنی، کرانه دار، محدود

انگلیسی به انگلیسی

• capable of being terminated

پیشنهاد کاربران

بپرس