tempestuous

/ˌtemˈpest͡ʃuːəs//temˈpest͡ʃʊəs/

معنی: تند، متلاطم، توفانی، طوفانی
معانی دیگر: وابسته به یا همانند توفان، شدید، ستهم، پر آشوب، مشوب، پر جوش و خروش، پرغوغا، خروشان، پر تب و تاب، پر شور، پرتوپ وتشر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: tempestuously (adv.), tempestuousness (n.)
(1) تعریف: characterized by disturbance or commotion; stormy; turbulent.
متضاد: calm, peaceful, placid, quiet
مشابه: boisterous, stormy, temperamental, turbulent, wild

- Their tempestuous relationship ended with a particularly bitter dispute over money.
[ترجمه گوگل] رابطه طوفانی آنها با اختلاف شدیدی بر سر پول به پایان رسید
[ترجمه ترگمان] رابطه tempestuous با یک مشاجره تند و شدید بر سر پول به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: relating to or characterized by tempests.
متضاد: calm
مشابه: stormy

جمله های نمونه

1. tempestuous ovations
کف زدن های شدید

2. tempestuous weather
هوای توفانی

3. a tempestuous debate
بحث پر شور

4. a tempestuous love affair
رابطه ی عاشقانه ی پر تب و تاب

5. For years, the couple's tempestuous relationship made the headlines.
[ترجمه گوگل]برای سال ها، رابطه طوفانی این زوج خبرساز شد
[ترجمه ترگمان]برای سال ها، رابطه tempestuous این زوج تی تر خبرها شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She burst into a tempestuous fit of anger.
[ترجمه گوگل]او در یک حمله طوفانی از عصبانیت ترکید
[ترجمه ترگمان]او خشمگین شد و به خشم آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They got divorced in 1992 after a tempestuous marriage.
[ترجمه گوگل]آنها در سال 1992 پس از یک ازدواج طوفانی از هم جدا شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها در سال ۱۹۹۲ پس از یک ازدواج قریب الوقوع طلاق گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. On the tempestuous north coast, double glazing, central heating and damp proof courses are among the first essentials.
[ترجمه گوگل]در ساحل شمالی طوفانی، شیشه‌های دوجداره، گرمایش مرکزی و دوره‌های مقاوم در برابر رطوبت جزو اولین موارد ضروری هستند
[ترجمه ترگمان]در ساحل دریای توفانی، شیشه دو جداره، گرمایش مرکزی و دوره های اثبات مرطوب از جمله موارد اولیه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He and the tempestuous Chapman had an incredibly attuned working relationship which began m 1960.
[ترجمه گوگل]او و چپمن طوفانی یک رابطه کاری فوق العاده هماهنگ داشتند که از سال 1960 آغاز شد
[ترجمه ترگمان]او و چاپمن رابطه کاری بسیار هماهنگ داشتند که در سال ۱۹۶۰ شروع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Au contraire, they are massive and tempestuous.
[ترجمه گوگل]برعکس، آنها عظیم و طوفانی هستند
[ترجمه ترگمان]بر عکس، خیلی بزرگ و توفانی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Somehow the marriage lasted for eight tempestuous months.
[ترجمه گوگل]به نوعی این ازدواج هشت ماه طوفانی به طول انجامید
[ترجمه ترگمان]این ازدواج برای هشت ماه توفانی به طول انجامید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She is in a tempestuous mood.
[ترجمه گوگل]او در خلق و خوی طوفانی است
[ترجمه ترگمان]عجب وضعی است! …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. All the fury of her tempestuous soul fell, as the sea falls undera lapse of wind.
[ترجمه گوگل]تمام خشم روح طوفانی او سقوط کرد، همانطور که دریا در زیر باد می افتد
[ترجمه ترگمان]همچنان که دریا غرق در باد می شود، همه خشم و خروش جان او فرو ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. As the years pass and Hannah's tempestuous fantasy life encroaches upon reality, she feels increasingly estranged from him and the marriage gradually disintegrates.
[ترجمه گوگل]همانطور که سال ها می گذرد و زندگی فانتزی طوفانی هانا به واقعیت تجاوز می کند، او به طور فزاینده ای احساس می کند که از او بیگانه شده و ازدواج به تدریج از هم می پاشد
[ترجمه ترگمان]همان طور که سال ها می گذرد و زندگی رویایی توفانی هانا که به واقعیت تجاوز می کند، او به طور فزاینده ای از او جدا می شود و این ازدواج به تدریج متلاشی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Their married life was short and tempestuous.
[ترجمه گوگل]زندگی زناشویی آنها کوتاه و طوفانی بود
[ترجمه ترگمان]زندگی زناشوئی کوتاه و توفانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تند (صفت)
caustic, abrupt, sudden, spicy, steep, fast, sharp, harsh, sour, tart, acrid, acrimonious, acute, hot, keen, quick, mercurial, brisk, heady, headlong, inflammable, rapid, tempestuous, snappy, peppery, arrowy, rattling, biting, nipping, bitter, virulent, rash, violent, intensive, discourteous, transient, crusty, pungent, hasty, racy, rath, rathe, mordacious, prestissimo, presto, snippy, temerarious, wing-footed

متلاطم (صفت)
agitated, jumpy, flustered, unruly, tempestuous, stormy, jittery

توفانی (صفت)
tempestuous, stormy, boisterous, gusty, squally

طوفانی (صفت)
windy, tempestuous, stormy, wild, diluvial, troubled

انگلیسی به انگلیسی

• stormy, turbulent
something or someone that is tempestuous is full of strong emotions.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : tempest / tempestuousness
✅️ صفت ( adjective ) : tempestuous
✅️ قید ( adverb ) : tempestuously
متلاطم از لحاظ احساسی، پر تب و تاب
پراشوب

بپرس