tell off

/ˈtelˈɒf//telɒf/

معنی: تعیین کردن، توبیخ کردن، شمردن و کنار گذاردن، مردود شمردن
معانی دیگر: 1- بر شمردن (و از جمع کل جدا کردن) 2- (عامیانه) شدیدا موآخذه کردن 3- جداکردن، انتخاب کردن، توبی  کردن

جمله های نمونه

1. He's sitting in his bedroom snivelling because he was told off for not doing his homework.
[ترجمه حامد بهروز کلاردهی] او در اتاق خوابش نشسته بود و به خاطر این که به دلیل انجام ندادن تکلیف خود مردود شده بود گریه میکرد
|
[ترجمه پوریا] او در اتاق خوابش نشسته بود و به علت انجام ندادن تکلیف خود مردود شده بود و گریه میکرد
|
[ترجمه گوگل]او در اتاق خوابش نشسته و خرخر می کند، زیرا به دلیل انجام ندادن تکالیف به او گوشزد کردند
[ترجمه ترگمان]او در اتاق خوابش نشسته بود و به خاطر اینکه تکالیف مدرسه اش را انجام نداده بود، گریه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The pupil was told off for being careless.
[ترجمه علی] دانش آموز بخاطر بی دقتی توبیخ شد.
|
[ترجمه گوگل]دانش آموز را به دلیل بی احتیاطی اخراج کردند
[ترجمه ترگمان]شاگرد برای بی توجهی به او گفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Some soldiers were told off to dig ditches.
[ترجمه پوریا] برخی سرباز ها برای کندن گودال تعیین شدند
|
[ترجمه گوگل]به برخی از سربازان گفته شد که خندق حفر کنند
[ترجمه ترگمان]بعضی از سربازها برای کندن گودال تعریف کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was told off for being careless.
[ترجمه پوریا] او به علت بی دقتی توبیخ شد .
|
[ترجمه گوگل]او را به دلیل بی احتیاطی اعلام کردند
[ترجمه ترگمان]او به خاطر بی توجهی به او گفته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They were told off to clean the latrines.
[ترجمه پوریا] انها برای تمیز کردن توالت ها تعیین ( معین ) شده بودند .
|
[ترجمه گوگل]به آنها گفته شد که توالت ها را تمیز کنند
[ترجمه ترگمان]به آن ها گفتند که مستراح را تمیز کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Twelve students were told off to do the cleaning.
[ترجمه پوریا] دوازده دانش اموز برای تمیز کردن معین شده بودند
|
[ترجمه گوگل]به دوازده دانش آموز گفته شد که نظافت را انجام دهند
[ترجمه ترگمان]به دوازده نفر از دانش آموزان گفته شد که نظافت را انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The teacher told off the pupils on her fingers.
[ترجمه گوگل]معلم با انگشتانش به دانش آموزان گفت
[ترجمه ترگمان]معلم شاگردان را با انگشتانش دور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I got a severe telling off for not phoning him.
[ترجمه گوگل]به خاطر اینکه به او زنگ نزدم، به شدت به او گفت و گو کردم
[ترجمه ترگمان]من برای اینکه بهش زنگ نزنم جدی گفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Shelley was one of those kids who was always getting told off at school.
[ترجمه پوریا] شلی یکی از کودکانی بود که همیشه در مدرسه توبیخ میشد
|
[ترجمه گوگل]شلی یکی از آن بچه هایی بود که همیشه در مدرسه به او می گفتند
[ترجمه ترگمان]شلی نیز یکی از آن کودکانی بود که همیشه به مدرسه می رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He told off the employee severely.
[ترجمه پوریا] او کارمندان را به شدت توبیخ کرد
|
[ترجمه گوگل]او به شدت به کارمند گفت
[ترجمه ترگمان]او کارمند را به شدت اخراج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I was told off for talking in class.
[ترجمه پوریا] من به دلیل صحبت در کلاس توبیخ شدم
|
[ترجمه گوگل]به من گفتند که سر کلاس صحبت می کنم
[ترجمه ترگمان]به خاطر حرف زدن تو کلاس بهت گفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He gave them a right telling off.
[ترجمه گوگل]او به آنها حق گفتن داد
[ترجمه ترگمان]او به آن ها راست گفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We were told off for special duty.
[ترجمه پوریا] ما برای وظیفه خاصی تعیین شدیم
|
[ترجمه گوگل]ما را برای انجام وظیفه ویژه اعلام کردند
[ترجمه ترگمان]ما برای یک وظیفه خاص به ما گفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. men were told off to collect fuel.
[ترجمه گوگل]به مردان گفته شد که سوخت جمع کنند
[ترجمه ترگمان]برای جمع آوری سوخت به مردان گفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعیین کردن (فعل)
assign, fix, specify, state, appoint, determine, define, assess, slate, locate, delimit, qualify, prescribe, tell off

توبیخ کردن (فعل)
rail, rebuke, vituperate, reprehend, tell off

شمردن و کنار گذاردن (فعل)
tell off

مردود شمردن (فعل)
tell off

انگلیسی به انگلیسی

• rebuke, reproach, scream at

پیشنهاد کاربران

کسی رو دعوا کردن
سرزنش کردن
لیچار بار کسی کردن
تشر زدن به کسی که کار اشتباهی انجام دادهTell sb off
Her mother is always telling her off for being so cheeky
امر و نهی کردن
از خجالت کسی در اومدن
To scold; to tell someone in strong words what one really thinks
سرکوب زدن!
سرزنش کردن!
حساب کسی را رسیدن !!
شماطت کردن کسی
توپیدن، تشر زدن، سرکوفت زدن
توپیدن , تشر زدن
# He was told off for being careless
# Dad told me off for getting home late
# Their teacher told them off for chattering in the lesson
ریدن به کسی
ضایع کردن
سرزنش کردن
با تندی با کسی حرف زدن
توپیدن
سرکوفت زدن
Don't tell me off منو بی خبر نذار.
سرزنش کردن، تعیین و تکلیف کردن ( مطمئن باشید درست می گم )
To tick ( someone ) off is from 1915, originally "to reprimand, scold. " The verbal phrase tick off was in use in several senses at the time: as what a telegraph instrument does when it types out a message ( 1873 ) , as what a clock does in marking the passage of time ( 1777 ) , to enumerate on one's fingers ( 1899 ) , and in accountancy, etc. , "make a mark beside an item on a sheet with a pencil, etc. , " often indicating a sale ( by 1881, fromtick ( n. 2 ) in sense "small mark or dot" ) .
...
[مشاهده متن کامل]

This last might be the direct source of the phrase, perhaps via World War I military bureaucratic sense of being marked off
from a list as "dismissed" or "ineligible. "
بدین صورت تعبیر می شود که: سربازی که فاقد شرایط لازم می بود تیک میخورد و در واقع غیرمشمول می گشت وبا تیکی که کنار اسمش زده می شد، از لیست حذف می گردید . لذا از این موضوع به سرزنش کردن و توبیخ کردن تعبیر می شود .
ضمنا tick off = tell off میباشد.
tell off : یعنی فرمانده به سرباز و یا سربازان می گفت که از صف خارج شوند و آنها را از لیست جدا می کرد و این مسئله به سرزنش کردن و توبیخ کردن تعبیر شده است.

( با بدخلقی یا خشم ) سرزنش کردن، فحاشی کردن، بدحرف زدن ، مواآخذه کردن
She is going to tell off the plumber because the pipes he said he fixed are still leaking.
زخم زبان زدن
سرزنش کردن
سرکوفت زدن
to announce or proclaim
دعوا کردن
توپیدن ، مواخذه کردن
با عصبانیت حرف زدن با کسی که ، خطایی انجام داده
to speak angrily to someone because they have done something wrong
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس