tasteless

/ˈteɪstləs//ˈteɪstləs/

معنی: بی مزه، بی سلیقه، بی ذائقه
معانی دیگر: عاری از مزه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: tastelessly (adv.), tastelessness (n.)
(1) تعریف: having little or no taste or flavor; insipid.
مترادف: flavorless, insipid, weak
متضاد: appetizing, full-bodied, robust, tasteful, tasty
مشابه: bland, flat, jejune, stale, thin, vapid, watery

- a tasteless stew
[ترجمه گوگل] یک خورش بی مزه
[ترجمه ترگمان] یک خوراک بی مزه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: marked by poor taste; inappropriate.
مترادف: cheap, cheesy, crude, flashy, garish, gauche, gaudy, kitschy, tacky, tactless, tawdry, trashy
متضاد: elegant, gracious, refined, seemly, tasteful
مشابه: coarse, inappropriate, rude, sleazy, unsavory, vulgar

- tasteless comments
[ترجمه گوگل] نظرات بی مزه
[ترجمه ترگمان] توضیحات بی مزه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. I think that is the most vulgar and tasteless remark I ever heard in my life.
[ترجمه گوگل]فکر می کنم این مبتذل ترین و بی مزه ترین جمله ای است که در عمرم شنیده ام
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم این سخنان مبتذل و بی مزه است که من تا به حال در عمرم شنیده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The film is tasteless, vulgar and even badly shot.
[ترجمه گوگل]فیلم بی مزه، مبتذل و حتی بد فیلمبرداری است
[ترجمه ترگمان]فیلم بی مزه است، مبتذل و حتی بد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The vending machine in the office dispenses really tasteless coffee.
[ترجمه گوگل]دستگاه فروش خودکار در دفتر قهوه واقعاً بی مزه پخش می کند
[ترجمه ترگمان]این دستگاه پخش خوراکی در دفتر توزیع قهوه بسیار بی مزه را می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The old city is increasingly disfigured by tasteless new buildings.
[ترجمه گوگل]شهر قدیم به طور فزاینده ای توسط ساختمان های جدید بی مزه تغییر شکل می دهد
[ترجمه ترگمان]شهر قدیمی به شکل فزاینده ای به خاطر ساختمان های نو بی مزه از ریخت افتاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was very tasteless. Fancy talking like that so soon after his death.
[ترجمه گوگل]خیلی بی مزه بود دوست دارم خیلی زود پس از مرگش اینطور صحبت کنم
[ترجمه ترگمان]خیلی بی مزه بود فکر می کنم خیلی زود بعد از مرگش اینطوری حرف می زنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The fish was mushy and tasteless.
[ترجمه گوگل]ماهی لخت و بی مزه بود
[ترجمه ترگمان]ماهی زبر و بی مزه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If you eat too much,the food becomes tasteless.
[ترجمه گوگل]اگر زیاد بخورید غذا بی مزه می شود
[ترجمه ترگمان]اگر بیش از حد غذا بخورید، غذا بی مزه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The meat was tasteless and chewy.
[ترجمه گوگل]گوشت بی مزه و جویدنی بود
[ترجمه ترگمان]گوشت بی مزه و جویدنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The soup was rather tasteless.
[ترجمه گوگل]سوپ نسبتاً بی مزه بود
[ترجمه ترگمان]این سوپ نسبتا بی مزه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We had mounds of tasteless rice.
[ترجمه گوگل]ما تپه های برنج بی مزه داشتیم
[ترجمه ترگمان]یه سری برنج بی مزه داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He makes tasteless remarks about his co-workers.
[ترجمه گوگل]او در مورد همکارانش سخنان بی مزه ای می کند
[ترجمه ترگمان]او نکات بی مزه را در مورد همکاران خود بیان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. That oatmeal is so bland that it is tasteless.
[ترجمه گوگل]آن بلغور جو دوسر آنقدر لطیف است که بی مزه است
[ترجمه ترگمان]آن بلغور آنقدر بی مزه است که بی مزه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The vegetables were watery and tasteless.
[ترجمه گوگل]سبزیجات آبکی و بی مزه بودند
[ترجمه ترگمان]سبزی ها، بی مزه و بی مزه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The plastic weapon has been condemned as tasteless and at least one shop has withdrawn it from sale.
[ترجمه گوگل]سلاح پلاستیکی به عنوان بی مزه محکوم شده و حداقل یک مغازه آن را از فروش خارج کرده است
[ترجمه ترگمان]سلاح پلاستیکی به عنوان بی مزه محکوم شده است و حداقل یک مغازه آن را از فروش جدا کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Why is airplane food always so tasteless?
[ترجمه گوگل]چرا غذای هواپیما همیشه بی مزه است؟
[ترجمه ترگمان]چرا غذای هواپیما همیشه بی مزه است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی مزه (صفت)
tame, arid, colorless, flaggy, flat, jejune, tasteless, insipid, unsavory, vapid, trivial, banal, wintry, wishy-washy, platitudinous, sapless, truistic

بی سلیقه (صفت)
tasteless, flavorless, flavourless

بی ذائقه (صفت)
tasteless

انگلیسی به انگلیسی

• without taste, flavorless, bland; vulgar, indelicate, gaudy
something that is tasteless is vulgar and unattractive.
a tasteless remark or joke is rather offensive.
tasteless food has very little flavour and is therefore unpleasant.

پیشنهاد کاربران

بی معنا و بی مزه
بد مزه
بی ذوق
بی مزه
slightly offensive
کمی اهانت آمیز، بی ادبانه، یا از روی بی احترامی
Rude, disrespectful

بپرس