tab

/ˈtæb//tæb/

معنی: حساب، صورت حساب، باریکه، برگ، هزینه، شمارش، جدول بندی، باریکه دادن به، نوار زدن به، گلچین کردن، نشان دار کردن
معانی دیگر: (تسمه یا حلقه ی فلزی و غیره که برای کشیدن یا آویختن و غیره به چیزی وصل است) نوار، قلاب، حلقه، برگه، زبانه، (از پارچه یا کاغذ و غیره) برچسب، زبانه ی لباس، بند، بندینک، برگزیدن، انتخاب کردن، تخصیص دادن، کنار گذاشتن، (بایگانی و پرونده داری - بخش جلو آمده ی پرونده یا کارت که نام پرونده و غیره را روی آن می نویسند) زبانه، نمایه، سرلوح، (هواپیما) بالچه ی شهپر، تسمه (و غیره) زدن، نواردار کردن، زبانه دار کردن، برچسب یا نمایه زدن (به)، رجوع شود به: tabulate، کل هزینه، همه ی مخارج، (عامیانه)، صورت، رسید، فهرست هزینه، مخفف:

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: keep tabs on, pick up the tab
(1) تعریف: a small, flat projection, such as a loop, strap, or flap, used for pulling, hanging, or opening, or as a means of identifying something.
مشابه: tag

(2) تعریف: on a computer screen, a graphic image resembling a flap, which, when clicked on, brings the user to a different page or shows the user navigational options.

(3) تعریف: shortened form of "tabulator," a typewriter key used to move the carriage a certain number of spaces each time it is pressed, as to form columns, margins, and the like; tab key.

(4) تعریف: a similar button on a computer keyboard that moves the cursor a set distance each time it is pressed, as along a line of a document being typed, or from field to field in a form.

(5) تعریف: a point along a line, established by a particular user of a typewriter or computer, where typing is set to begin.

- The tabs are set fifteen spaces apart to create the columns on the page.
[ترجمه گوگل] برای ایجاد ستون‌ها در صفحه، برگه‌ها پانزده فاصله از هم دارند
[ترجمه ترگمان] پنج زبانه برای ایجاد ستون ها در صفحه، پانزده فضا را تشکیل می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: (informal) a bill, esp. at a bar or restaurant; check.
مشابه: bill, check
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tabs, tabbing, tabbed
• : تعریف: to provide with a tab or tabs.

جمله های نمونه

1. pick up the tab
هزینه یا صورت حساب و غیره را پرداختن

2. one estimate puts the tab at 10 million
برحسب یکی از تخمین ها کل هزینه ده میلیون برآورد می شود.

3. the brand name is on a tab behind the collar of the shirt
نام سازنده بر زبانه ی پارچه ای در پشت یقه ی پیراهن دیده می شود.

4. i open the can by pulling the metal tab
قوطی را با کشیدن زبانه ی فلزی باز می کنم.

5. every time we went to a restaurant, my father picked up the tab
هر بار که به رستوران می رفتیم پدرم صورتحساب را پرداخت می کرد.

6. Hang your coat up by the tab on the collar.
[ترجمه گوگل]کت خود را از زبانه روی یقه آویزان کنید
[ترجمه ترگمان] کتت رو بده بالا و the رو بده بالا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The tab for the campaign was nearly $500 million.
[ترجمه گوگل]تب این کمپین نزدیک به 500 میلیون دلار بود
[ترجمه ترگمان]تب این کمپین ۵۰۰ میلیون دلار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A stupid medical clerk had slipped the wrong tab on his X-ray.
[ترجمه گوگل]یک کارمند احمق پزشکی زبانه اشتباهی را روی اشعه ایکس خود زده بود
[ترجمه ترگمان]یه منشی پزشکی احمق روی اشعه ایکس حساب اشتباهی داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The company picked up the tab for his hotel room.
[ترجمه گوگل]شرکت برگه اتاق هتل او را برداشت
[ترجمه ترگمان]شرکت تب اتاق هتلش را برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Pollard picked up the tab for dinner that night.
[ترجمه گوگل]پولارد آن شب برگه را برای شام برداشت
[ترجمه ترگمان]Pollard شام را برای شام انتخاب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The tab for the meeting could be $3 000.
[ترجمه گوگل]برگه برای جلسه می تواند 3000 دلار باشد
[ترجمه ترگمان]مبلغ این نشست می تواند ۳۰۰۰ دلار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Can I put it on my tab?
[ترجمه گوگل]آیا می توانم آن را در برگه خود قرار دهم؟
[ترجمه ترگمان]میشه بزاریش رو حسابم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Insert Tab A into Slot A and glue, before standing the model upright.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه مدل را به صورت عمودی قرار دهید، زبانه A را در شکاف A قرار دهید و چسب بزنید
[ترجمه ترگمان]زبانه A را به مقدار شیار و چسب وارد کنید قبل از این که مدل را راست نگه دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He ran up a $4000 tab in long-distance calls.
[ترجمه گوگل]او یک برگه 4000 دلاری در تماس های راه دور داشت
[ترجمه ترگمان]او در تماس تلفنی با مسافت طولانی ۴۰۰۰ دلار بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The tab for superhighways may run as high as 2 million dollars a kilometer.
[ترجمه گوگل]قیمت بالای بزرگراه ها ممکن است تا 2 میلیون دلار در هر کیلومتر برسد
[ترجمه ترگمان]تب superhighways ممکن است تا ۲ میلیون دلار در کیلومتر بدود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Taxpayers will pick up the tab for the stadium.
[ترجمه گوگل]مالیات دهندگان برگه ورزشگاه را برمی دارند
[ترجمه ترگمان]Taxpayers tab را برای استادیوم انتخاب خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Her father picked up the tab for all the champagne at the wedding.
[ترجمه گوگل]پدرش برگه تمام شامپاین های عروسی را برداشت
[ترجمه ترگمان]پدرش پول همه شامپاین رو تو عروسی گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Use the Tab key to indent the first line of the paragraph.
[ترجمه گوگل]از کلید Tab برای تورفتگی خط اول پاراگراف استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]از کلید زبانه برای سطر اول بند استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حساب (اسم)
account, arithmetic, calculation, counting, tally, score, tab, tale

صورت حساب (اسم)
account, bill, invoice, facture, tab

باریکه (اسم)
slip, slice, tab, track, belt, strip, isthmus, berm, listel, slab, stripe

برگ (اسم)
tab, tool, folium, leaf, page, card, folio, lamella

هزینه (اسم)
expenditure, tab, charge, cost, outgo, disbursement, expense, outlay, toll, voucher

شمارش (اسم)
tally, tab, computation, enumeration, numeration

جدول بندی (اسم)
tab, tabulation, tabulating

باریکه دادن به (فعل)
tab

نوار زدن به (فعل)
tab

گلچین کردن (فعل)
tab, pluck, cull, excerpt

نشان دار کردن (فعل)
tab, stamp, stigmatize

کلمات اختصاری

عبارت کامل: Tablet
موضوع: پزشکی
قرص
عبارت کامل: Tabulator Key
موضوع: کامپیوتر
کلید جهش یا تب (Tab مخفف tabulator key یا tabular key به معنای «کلید جدول ساز» یا «کلید جدولی») کلیدی روی صفحه کلید است که برای بردن مکان نما به توقف گاه بعدی جهش استفاده می شود.

تخصصی

[کامپیوتر] کلید Tab - کلیدی بر روی صفحه ی کامپیوتر که با پیکانهای رو به جلو و عقب علامت گذاری شده است. این کلید مکان نما را به نقطه ی مشخص شده جلو می برد؛ Shift -Tab نیز مکان نما به نقطه ی قبلی ( Tab قبلی ) بر میگرداند . بسیاری از برنامه های کلمه پرداز و صفحه آرا امکان تنظیم نقاط توقف کلید Tab را می دهند، در غیر این صورت، نقاط توقف از پیش ساخته ای را فراهم می کنند. معمولاً فاصله ی میان نقاط توقف کلید Tab نیم اینچ است. برای تنظیم متن تایپ شده، به جای کلید طویل فضای خالی از کلید Tab دارای کد ASCII شماره ی 9 و معادل Ctrl-l است، اما کلید Shift -tab کد ASCII ندارد. - کلید کنترلی که ستونهای خروجی را مشخص می کند
[برق و الکترونیک] tape automated bonding-متصل کردن خودکار نواری روشی خودکار برای سیم بندی لایه های قطعات نیمرسانا به پایه های پوشش آن با استفاده از ارایهسربی که با نوار پلاستیکی فلزی شده ساخته شده است . پایه ها نسبت به لایه ها تنظیم شده، با حرارت و فشار به یکدیگر متصل می شوند .
[ریاضیات] دریچه، تکه، بند، باریکه، خار، باریکه ای از فلز

انگلیسی به انگلیسی

• tag, label, loop, flap; small piece of metal (frequently attached to a ring) which is pulled off or pushed into the top of a can to open it; bill, check (informal)
furnish with tabs, attach a tag to; label, name, mark

پیشنهاد کاربران

✔️ صورت حساب، رسید، فهرست هزینه
✔️ کل هزینه، همه ی مخارج
❇️PROVERB
❇️SAYING
❇️IDIOM
⭐Pick Up the Tab
To pay a bill presented to a group, especially in a restaurant or bar

...
[مشاهده متن کامل]

⭐ ( pick up the tab ( for something
( ( also pick up the bill ( for something )
to pay for something, esp. for what someone else has bought or used
⁦👈🏿⁩ The company will pick up the tab for this trip
CambridgeDictionary@
⭐pick up the tab
to pay for something, especially when it is not your responsibility to pay
• Taxpayers will pick up the tab for the stadium
⁦• We all went out to dinner, and Adam picked up the tab
• When the check comes, the lobbyists almost always pick up the tab
• Often, the book publisher, not the author, picks up the tab
• Usually the book publisher, not the author, picks up the tab for a publicity tour
• Thus, port officials argue, the city should have picked up the tab for fixing the recently revealed environmental problems
• I wonder to myself as I pick up the tab for breakfast
• Normally, developers paying a barrister to represent them at an inquiry must pick up the tab
• He wouldn't pick up the tab for anyone else
• Airlines will have to pick up the tab for new safety regulations
• In addition, my company will pick up the tab for all legal and moving expenses
LongmanDictionary@
عبارت، با مفهوم فارسی:
*پول چیزی را حساب کردن*

لت
مثال:
shingle tabs
لت های شینگل ( در بام های شیب دار ) ( معماری - عمران )
سربرگ، نشانه و نمایه، زبانه ( چیزِ متصلِ کاغذی یا فلزی یا پارچه ای )
Tablet
قرص
انتخاب شدن
tab ( حمل‏ونقل هوایی )
واژه مصوب: صفحک
تعریف: بخش لولاشدۀ سطح فرمان پرواز که نقش آن ایجاد توازن و کاهش گشتاور لولا و افزایش نیروی فرمان است
شمارش
سربرگ
زبانه
دارو - قرص - بسته قرص
this time let me pick up the tab
صورت حساب
دکمه، شاسی، ماسماسک، چفت، دسته یا کلید
باندرول
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس