torch

/ˈtɔːrtʃ//tɔːtʃ/

معنی: مشعل، چراغ قوه، فانوس، مشعلدار کردن
معانی دیگر: روشنک، فروزانه، (مجازی) سرچشمه ی دانش یا فهم و غیره، (امریکا - خودمانی) حریق (عمدی) ایجاد کردن، آتش زدن، (جوشکاری و غیره) چراغ کوره ای، مشعل جوشکاری، انبر جوشکاری، اخگرفکن، آتش فکن، (انگلیس) چراغ قوه (بیشتر می گویند: flashlight)، چراه قوه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: pass the torch
(1) تعریف: a stick or rod with a flammable material fixed or wound on one end, ignited and carried as a portable light.
مشابه: light

(2) تعریف: a portable device that produces a very hot flame, as for soldering or glass working.

(3) تعریف: that which enlightens, illuminates, guides, or inspires.

- the torch of freedom
[ترجمه گوگل] مشعل آزادی
[ترجمه ترگمان] مشعل آزادی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (slang) an arsonist.

(5) تعریف: (chiefly British) a hand-held, usu. battery-powered lamp; flashlight.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: torches, torching, torched
مشتقات: torchlike (adj.)
• : تعریف: (slang) to burn or cause to burn, as in arson.

جمله های نمونه

1. he shined his torch into the cave
نور مشعلش را توی غار انداخت.

2. those who hold the torch of freedom
آنانکه مشعلدار آزادی هستند

3. carry the (or a) torch for someone
(امریکا - خودمانی) سخت عاشق کسی بودن (معمولا بدون آنکه طرف بداند)

4. we falshed our position with a torch
موقعیت خود را با مشعل اطلاع دادیم.

5. The policeman played his torch over the men's faces.
[ترجمه عزیزالله عطایی] پولیس نور چراغ قوه اش را به روی مرد انداخت
|
[ترجمه گوگل]پلیس مشعل خود را روی صورت مردان بازی کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس مشعل خود را بر چهره مردان نواخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She flashed the torch as a signal.
[ترجمه گوگل]او مشعل را به عنوان یک علامت چشمک زد
[ترجمه ترگمان]چراغ قوه را به علامت علامت روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The torch flared in the wind.
[ترجمه گوگل]مشعل در باد شعله ور شد
[ترجمه ترگمان]مشعل در باد شعله ور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The burglar shone his torch into the dark room.
[ترجمه گوگل]سارق مشعل خود را به اتاق تاریک پرتاب کرد
[ترجمه ترگمان]دزد مشعل را در اتاق تاریک روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They lit a torch and set fire to the chapel's thatch.
[ترجمه گوگل]مشعل روشن کردند و کاهگل نمازخانه را آتش زدند
[ترجمه ترگمان]مشعلی را روشن کردند و به بام نمازخانه کلیسا شلیک کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Can you raise the torch so I can see?
[ترجمه ....] میتونی مشعل ( یا چراغ قوه ) رو ببری بالا تا بتونم ببینم؟
|
[ترجمه گوگل]آیا می توانید مشعل را بلند کنید تا من ببینم؟
[ترجمه ترگمان]می توانی مشعل را بالا ببری تا بتوانم ببینم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He flashed a torch to guide me.
[ترجمه گوگل]او مشعلی را برای راهنمایی من روشن کرد
[ترجمه ترگمان]چراغ قوه را روشن کرد تا مرا راهنمایی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He played the beam of his torch over the wall of the cave.
[ترجمه گوگل]او پرتو مشعل خود را بر روی دیوار غار نواخت
[ترجمه ترگمان]او نور چراغ قوه را روی دیوار غار نواخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They struggled to keep the torch of idealism and hope alive.
[ترجمه گوگل]آنها برای زنده نگه داشتن مشعل آرمان گرایی و امید تلاش کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها کوشیدند تا مشعل of و امید را زنده نگه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The torch sends out a powerful beam of light.
[ترجمه گوگل]مشعل پرتو قدرتمندی از نور می فرستد
[ترجمه ترگمان]مشعل پرتوی قوی از نور می فرستد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مشعل (اسم)
light, cresset, torch, flambeau

چراغ قوه (اسم)
torch, flashlight

فانوس (اسم)
light, lantern, torch, lamp, lanthorn, safelight

مشعلدار کردن (فعل)
torch

تخصصی

[شیمی] مشعل
[مهندسی گاز] آتش گیر، مشعل، مشعل دارکردن

انگلیسی به انگلیسی

• set on fire, ignite, set ablaze
piece of wood that is lit on fire to provide light, lamp
a torch is a small electric light which you carry in your hand.
a torch is also a stick with burning material at the end.
a particular kind of torch is a device that uses a hot flame for a particular task such as welding or cutting metal.
to torch a building means to set fire to it deliberately.
if you say that someone is carrying the torch of a particular belief or philosophy, you mean that they are working hard to ensure that it continues and grows stronger.

پیشنهاد کاربران

فعل torch در وجه مجهول معنای "انتقاد کردن، سرزنش کردن" می دهد
Kamala Harris is torched for Thanksgiving photo next to a gas stove after Biden administration considered banning them over health concerns
روباتیک
الکترود جوشکاری واقع در انتهای بازوی روبات.
Olympic torch - - > مشعل المپیک
آتش زدن
Carry a torch for someone = To be fall in love with
Someone secretly
passing on the torch to somebody
میراث دار کسی بودن در کاری
انتقال اندوخته تجربه و دانش به نسل بعد
بنابراین میتوان "میراث" را هم برگردان این واژه دانست.
روشن کننده ی تاریکی
مشعل چراغ قوه

بپرس