toe

/ˈtoʊ//təʊ/

معنی: پنجه، جای پا، انگشت پای مهره داران، با انگشت پا زدن یا راه رفتن
معانی دیگر: انگشت پا (انگشت دست: finger)، با پنجه ی پا زدن یا راندن، تیپا زدن، با تک پا زدن، با نوک پا راه رفتن، پاورچین رفتن، روی سرپنجه ایستادن، (با انگشت پا یا سرپنجه) تماس حاصل کردن (با چیزی)، (نوک انگشتان پا را) کنار چیزی قرار دادن، (نجاری - میخ را) کج کوبیدن، یک وری کوبیدن، (سر میخ را) خم کردن (toenail هم می گویند)، (جوراب و کفش) پنجه، (جانور) بخش پیشین سم، پیش سم، چنگال، (معماری - مکانیک) انگشتی، پنجه ی سد، پنجه ی ساختمان، دسته ی بادامک، دسته ی ضامن، یاتاقانگرد، محور یاتاقان، هرچیز همانند انگشت یا پنجه ی پا، (کفش و جوراب) پنجه دار کردن، پنجه زدن به

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: on one's toes, step on someone's toes
(1) تعریف: one of the jointed extensions on the end of the foot in humans and other vertebrates.

(2) تعریف: a similar part of the foot in other animals.

(3) تعریف: the front section or end of something that is worn on the foot, such as a slipper or sock.

(4) تعریف: something that resembles a toe in shape or location.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: toes, toeing, toed
(1) تعریف: to reach for, touch, or kick with the toes.

(2) تعریف: to hammer in at an angle, as a nail or spike, or to secure or connect by hammering a nail or the like in this way.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: toeless (adj.), toelike (adj.)
• : تعریف: to move or stand with the toes in a particular direction.

- She toes inward.
[ترجمه گوگل] انگشتانش به سمت داخل است
[ترجمه ترگمان] او پا به درون می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. toe the line (or mark)
1- جلو خط آغاز مسابقه ایستادن 2- فرمان برداری کردن،نظم و انضباط را رعایت کردن،سر به راه بودن

2. to toe the football
توپ فوتبال را تیپا زدن (با سرپنجه ی پا زدن)

3. the big toe
انگشت بزرگ پا،شست پا

4. the little toe
انگشت کوچک پا،کلیک

5. from top to toe
از سر تا پا

6. i stubbed my toe against the step
انگشت پایم به پله گرفت.

7. a gnawing pain in my toe
دردی دائم در انگشت پایم

8. from the tip of her toe to the tip of her head
از نوک پا تا نوک سرش

9. There is a hole in the toe of my sock.
[ترجمه گوگل]در نوک جوراب من سوراخ است
[ترجمه ترگمان]یه سوراخ تو انگشت جوراب من هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The girl had got a splinter in her toe.
[ترجمه گوگل]دخترک یک ترکش در انگشت پا داشت
[ترجمه ترگمان]آن دختر یک تکه چوب در انگشت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Place your right toe in line with your left heel.
[ترجمه گوگل]انگشت پای راست خود را در راستای پاشنه چپ قرار دهید
[ترجمه ترگمان]انگشت پای راست خود را با پاشنه سمت چپ خود قرار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was dressed in green from top to toe.
[ترجمه گوگل]از بالا تا پا لباس سبز پوشیده بود
[ترجمه ترگمان]از بالای سر تا پا لباس سبز پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I dipped my toe in the river to test the temperature.
[ترجمه گوگل]برای تست دما، انگشت پام را در رودخانه فرو کردم
[ترجمه ترگمان]شست پایم را در رودخانه فرو کردم تا دمای هوا را امتحان کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sorry, did I tread on your toe?
[ترجمه گوگل]ببخشید، آیا من روی انگشت شما پا گذاشتم؟
[ترجمه ترگمان]ببخشید، پامو لگد کردم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She was dressed from head to toe in red.
[ترجمه گوگل]او از سر تا پا قرمز پوشیده بود
[ترجمه ترگمان]لباس قرمز پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She pivoted on her toe and faced me.
[ترجمه گوگل]روی انگشت پا چرخید و رو به من شد
[ترجمه ترگمان]به سمت من برگشت و با من رو به رو شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پنجه (اسم)
hand, paw, fork, fistula, claw, toe, pitchfork, talon, five fingers

جای پا (اسم)
trace, foothold, footing, toe, rake, footstep, footprint, vestige, toehold, footmark

انگشت پای مهره داران (اسم)
toe

با انگشت پا زدن یا راه رفتن (فعل)
toe

تخصصی

[عمران و معماری] پنجه
[زمین شناسی] پنجه - انحنای لبه توده جابجا شده مواد، در پایین ترین سطح را، پنجه زمینلغزشی نامند.

انگلیسی به انگلیسی

• one of the digits of the foot; front section (as of a sock, etc.)
touch with the toes; kick with the toe
your toes are the five movable parts at the end of each foot.
the toe of a shoe or sock is the part that covers the end of your foot.
if you toe the line, you behave in the way that people in authority expect you to.

پیشنهاد کاربران

انگشت پا
انگشت پای مهره داران، جای پا، با انگشت پا زدن یا راه رفتن، عمران: قسمتی از پی دیواره حائل که روی آن خاک ریزی میشود، ورزش: گوشه انتهایی قنداق تفنگ
toe ( n ) ( toʊ ) =one of the five small parts that stick out from the foot, e. g. the big or little toe ( the largest or smallest toe ) . I stubbed my toe on the step.
TOE
sometimes foot fetish
[پزشکی] انگشت پا
toe ( مهندسی بسپار - تایر )
واژه مصوب: کج پنجگی
تعریف: اختلاف فاصلۀ بین بخش های پیشین و پسین دو تایر نصب شده بر یک محور مشترک
پنجه پا
هر کدوم از 5تا انگشت پا
انگشت پا ☃️☃️
to keep toe in the door: از فرصت استفاده کردن
انگست بغل انگشت شصت
تمسک جستن، متمسک شدن، پیروی شدید از یک قاعده
toe the line
toe the mark
انگشت شصت پا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس