tenure

/ˈtenjər//ˈtenjʊə/

معنی: علاقه، خواست، تصدی، اشغال، تصرف، نگهداری، اجاره داری، حق تصدی
معانی دیگر: فر نشینی، فرداری، دوران تصدی، اجاره

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: tenurial (adj.), tenurially (adv.)
(1) تعریف: the fact, right, or condition of holding or possessing something, such as property or a position.
مترادف: holding, possession
مشابه: occupation, retention, tenancy, title

(2) تعریف: the period of holding or possessing something.
مترادف: term
مشابه: administration, incumbency, reign, rule, tenancy, time

- He felt he had accomplished a lot during his tenure as chairman of the committee.
[ترجمه گوگل] او احساس می کرد که در دوران تصدی خود به عنوان رئیس کمیته دستاوردهای زیادی داشته است
[ترجمه ترگمان] او احساس می کرد که در طول مدت تصدی خود به عنوان رئیس این کمیته، کاره ای زیادی انجام داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the status or fact of being employed on a permanent basis in a position.

- Now that she has tenure as a professor, the pressure to write and publish is not quite so severe.
[ترجمه گوگل] اکنون که او به عنوان استاد تصدی می کند، فشار برای نوشتن و انتشار چندان شدید نیست
[ترجمه ترگمان] اکنون که او به عنوان یک استاد بازنشسته شده است، فشار برای نوشتن و انتشار خیلی شدید نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. during his tenure (of office)
در دوران تصدی او

2. During his tenure as dean, he had a real influence on the students.
[ترجمه گوگل]در دوران ریاست خود، تأثیر واقعی بر دانشجویان داشت
[ترجمه ترگمان]او در طول دوره تصدی خود به عنوان رئیس، نفوذ واقعی بر دانش آموزان داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He remained popular throughout his tenure of the office of mayor.
[ترجمه گوگل]او در تمام مدت تصدی شهرداری خود محبوبیت خود را حفظ کرد
[ترجمه ترگمان]او در تمام مدت تصدی خود در دفتر شهردار به محبوبیت رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She had a long tenure of office.
[ترجمه آرمان فلاح] او مدت زیادی، تصدی دفتر را بعهده داشت.
|
[ترجمه گوگل]او مدت طولانی در این سمت داشت
[ترجمه ترگمان] اون یه دفتر کار طولانی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It's becoming increasingly difficult to acquire academic tenure .
[ترجمه مریم سالک زمانی] کسب حق استادی دائمی در دانشگاه ها هر روز بیش از روز قبل دشوارتر می شود.
|
[ترجمه گوگل]به دست آوردن سمت آکادمیک به طور فزاینده ای دشوار می شود
[ترجمه ترگمان]به طور فزاینده ای دشوار می شود که تصدی تحصیلی را به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He holds his life on a happy tenure.
[ترجمه گوگل]او زندگی خود را در یک تصدی شاد نگه می دارد
[ترجمه ترگمان] اون زندگیش رو روی یه کار مادام العمر \"خوشحال نگه میداره\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The company has doubled in value during his tenure.
[ترجمه گوگل]ارزش این شرکت در دوران تصدی وی دو برابر شده است
[ترجمه ترگمان]این شرکت در طول دوره تصدی خود دو برابر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Lack of security of tenure was a reason for many families becoming homeless.
[ترجمه گوگل]نبود امنیت شغلی دلیل بی خانمان شدن بسیاری از خانواده ها بود
[ترجمه ترگمان]فقدان امنیت تصدی دلیل بی خانمان شدن بسیاری از خانواده ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The tenants have security of tenure.
[ترجمه گوگل]مستاجرین دارای امنیت تصدی هستند
[ترجمه ترگمان] مستاجران \"کار\" مادام العمر \"رو دارن\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She knew that tenure of high political office was beyond her.
[ترجمه گوگل]او می‌دانست که تصدی مناصب بلند سیاسی فراتر از اوست
[ترجمه ترگمان]او می دانست که کار مادام العمر پر از کاره ای سیاسی فراتر از او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He has recently been refused tenure.
[ترجمه گوگل]او اخیراً از تصدی مسئولیت خودداری شده است
[ترجمه ترگمان]او اخیرا از تصدی او امتناع کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She has been granted tenure at Leeds University.
[ترجمه گوگل]او در دانشگاه لیدز تصدی مسئولیت کرده است
[ترجمه ترگمان]او حق تصدی در دانشگاه لیدز را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The tenure of the US Presidency is four years.
[ترجمه نفیسه] دوران تصدی ریاست جمهوری آمریکا چهار سال است
|
[ترجمه گوگل]دوره ریاست جمهوری آمریکا چهار سال است
[ترجمه ترگمان]تصدی ریاست جمهوری آمریکا چهار سال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It's still extremely difficult to get tenure.
[ترجمه گوگل]هنوز هم گرفتن تصدی کار بسیار دشوار است
[ترجمه ترگمان]هنوز خیلی سخته که کار مادام العمر \"رو بگیریم\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The security of tenure of corporation executives is remarkably high.
[ترجمه گوگل]امنیت دوران تصدی مدیران شرکت ها به طور قابل ملاحظه ای بالا است
[ترجمه ترگمان]امنیت تصدی سمت های اجرایی شرکت ها به طور قابل ملاحظه ای بالا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

علاقه (اسم)
attachment, affection, interest, sympathy, concern, fondness, penchant, tie, estate, relation, tenure, communication

خواست (اسم)
wealth, wish, disposition, desire, will, request, demand, temptation, volition, eagerness, want, asset, property, tenure, desideratum

تصدی (اسم)
charge, leadership, authority, commission, tenure, incumbency, chairmanship, management

اشغال (اسم)
inhabitancy, litter, run-off, slag, tenure, occupation, raff, trash, refuse, garbage, junk, busyness, rubbish, scrap, soilage, dump, paltriness, dreg, offal, occupancy, jakes, riffraff, swill

تصرف (اسم)
inhabitancy, possession, modification, change, seizing, tenure, occupation, seizure, occupancy

نگهداری (اسم)
restraint, conservation, retinue, tenure, maintenance, keeping, preservation, retention, upkeep, detainer, sustenance, guardianship, sustentation, sustention

اجاره داری (اسم)
tenure, leasehold, tenancy, tenantry

حق تصدی (اسم)
tenure

تخصصی

[حقوق] شرایط اجاره، دوره تصدی، حق و مدت و نحوه تصرف یا تمتع، استخدام دایمی

انگلیسی به انگلیسی

• strength, act of holding; period; permanence (especially as referring to one's status as an employee)
tenure is the legal right to live in a place or to use land or buildings for a period of time.
tenure is also the period of time during which someone holds an important job.
if you have tenure in your job, you can hold it until you retire, without having to have a contract renewed.

پیشنهاد کاربران

حق زندگی در محل یا زمینی برای یک مدت
the legal right to live in a house or use a piece of land for a period of time
جایگاه هیئت علمی، استاد دائم
during his tenure as. . .
دورانی که فلان سِمت رو داشت. . .
دوران عضویت، دوران تصد، مدت عضویت
دوران تصدی
( مثلا دولت یا مقام مسئولی که سر کاره و متصدی امور هستش )
Getting acclimated to the issues will be tougher than going 7 - 3 against the Alabama Crimson Tide, as you did in your tenure at Auburn
کرسی استادتمام در دانشگاه permanence of position
A permanent post especially as a professor
دوران ریاست ، مدت تصدی
استخدام رسمی و دائمی
دوران فرنشینی شغلی ( سیاسی )
حق ماندگاری شغلی ( آموزگار )
حق تصدی و اجازه جایی

بپرس