synonymous

/səˈnɑːnəməs//sɪˈnɒnɪməs/

معنی: هم معنی، مترادف، دارای ترادف، دارای تشابه
معانی دیگر: هم معنا، هم چم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: synonymously (adv.)
• : تعریف: having the same or a similar meaning; expressing the same idea, intent, or the like.
مشابه: alike, equivalent

- Cheating on taxes, some say, is synonymous with stealing.
[ترجمه گوگل] برخی می گویند تقلب در مالیات مترادف با دزدی است
[ترجمه ترگمان] برخی می گویند خیانت به مالیات مترادف با دزدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. no two words are exactly synonymous
هیچ دو واژه ای کاملا هم معنا نیستند.

2. His deeds had made his name synonymous with victory.
[ترجمه گوگل]اعمال او نام او را مترادف با پیروزی کرده بود
[ترجمه ترگمان]deeds نام او را مترادف با پیروزی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Oscar Wilde's name is synonymous with wit.
[ترجمه گوگل]نام اسکار وایلد مترادف با شوخ طبعی است
[ترجمه ترگمان]نام اسکار وایلد مترادف با هوش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Paris has always been synonymous with elegance, luxury and style.
[ترجمه گوگل]پاریس همیشه مترادف با ظرافت، تجمل و استایل بوده است
[ترجمه ترگمان]پاریس همیشه مترادف با تجمل، تجمل و سبک بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Nixon's name has become synonymous with political scandal.
[ترجمه گوگل]نام نیکسون مترادف با رسوایی سیاسی شده است
[ترجمه ترگمان]نام نیکسون با رسوایی سیاسی مترادف شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Until the late eighteenth century, "opera" was almost synonymous with Italian opera.
[ترجمه گوگل]تا اواخر قرن هجدهم، «اپرا» تقریباً مترادف با اپرای ایتالیایی بود
[ترجمه ترگمان]تا اواخر قرن هجدهم، \"اپرا\" تقریبا مترادف با اپرای ایتالیایی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Guy Salmon is a name synonymous with fine cars and service for over 50 years.
[ترجمه گوگل]گای سالمون نامی مترادف با خودروهای خوب و خدمات برای بیش از 50 سال است
[ترجمه ترگمان]گای سالمون یک نام مترادف با اتومبیل های قشنگ و خدمات بیش از ۵۰ سال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Education and socialization were almost synonymous in his view.
[ترجمه گوگل]تحصیلات و اجتماعی شدن از نظر او تقریباً مترادف بودند
[ترجمه ترگمان]تحصیلات و اجتماعی اجتماعی تقریبا مترادف با دیدگاه او بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Illiterate and undesirable are treated as synonymous.
[ترجمه گوگل]بی سواد و نامطلوب مترادف تلقی می شوند
[ترجمه ترگمان]Illiterate و نامطلوب به عنوان مترادف تلقی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Activity, they suggest, is not synonymous with learning.
[ترجمه گوگل]آنها پیشنهاد می کنند که فعالیت مترادف با یادگیری نیست
[ترجمه ترگمان]آن ها پیشنهاد می کنند فعالیت مترادف با یادگیری نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This company bears the name Royalbion, which is synonymous with Britain itself.
[ترجمه گوگل]این شرکت نام Royalbion را دارد که مترادف با خود بریتانیا است
[ترجمه ترگمان]این شرکت نام Royalbion را دارد که مترادف با خودش بریتانیا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Today, it's synonymous with aviation and makes a bold statement wherever you go.
[ترجمه گوگل]امروز، مترادف با هوانوردی است و هر کجا که می‌روید بیانیه‌ای جسورانه می‌دهد
[ترجمه ترگمان]امروزه، این مترادف با هوانوردی است و هر جا که شما می روید یک بیانیه پررنگ می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was once synonymous with independence, self-determination and black achievement.
[ترجمه گوگل]زمانی مترادف با استقلال، خودمختاری و موفقیت سیاه بود
[ترجمه ترگمان]آن زمانی مترادف با استقلال، خودمختاری و دستاورد سیاه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Ferns are virtually synonymous with shade.
[ترجمه گوگل]سرخس ها تقریباً مترادف با سایه هستند
[ترجمه ترگمان]Ferns عملا مترادف با سایه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Present and past were less continuous than synonymous.
[ترجمه گوگل]حال و گذشته کمتر پیوسته بودند تا مترادف
[ترجمه ترگمان]حال و گذشته کم تر از دو مترادف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هم معنی (صفت)
equivalent, equipollent, synonymous

مترادف (صفت)
synonymous

دارای ترادف (صفت)
synonymous

دارای تشابه (صفت)
synonymous

انگلیسی به انگلیسی

• having the same or almost the same meaning (as of a word); equivalent, expressing the same idea or intent
synonymous words or expressions have the same meaning as each other.
if one thing is synonymous with another, the two things are closely associated with each other so that the first suggests the second.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : synonymy / synonym
✅️ صفت ( adjective ) : synonymous
✅️ قید ( adverb ) : synonymously
هم ارز
هم طراز
هم معنی
مترادف
هم معنی , مترادف
# synonymous words
# The words 'annoyed' and 'irritated' are more or less synonymous
# Wealth is not necessarily synonymous with happiness
# The one whose name is synonymous with tyranny
متشابه
هم سنگ
مترادف, هم معنی
هم معنی_مترادف

بپرس