symbolize

/ˈsɪmbəˌlaɪz//ˈsɪmbəlaɪz/

معنی: حاکی بودن از، نشان پردازی کردن، نماپردازی کردن
معانی دیگر: نماد چیزی بودن، دال بر چیزی بودن، حاکی بودن، نماد به کار بردن، نمادین کردن، نماد سازی کردن، مظهر چیزی بودن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: symbolizes, symbolizing, symbolized
مشتقات: symbolization (n.)
(1) تعریف: to be a symbol of.
مشابه: emblem, stand for, token, typify

(2) تعریف: to represent by means of a symbol or symbols.
مشابه: emblem, represent

جمله های نمونه

1. the constant tendency of this poet to symbolize
تمایل همیشگی این شاعر به نماد پردازی

2. What does this strange mark symbolize?
[ترجمه اتوسا] این علامت عجیب نشانه ی چسبت؟
|
[ترجمه گوگل]این علامت عجیب نماد چیست؟
[ترجمه ترگمان]این علامت عجیب چه چیزی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Easter eggs symbolize the renewal of life.
[ترجمه گوگل]تخم مرغ عید پاک نمادی از تجدید زندگی است
[ترجمه ترگمان]تخم مرغ های عید پاک نماد تجدید حیات هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He came to symbolize his country's struggle for independence.
[ترجمه گوگل]او آمد تا نماد مبارزه کشورش برای استقلال باشد
[ترجمه ترگمان]او نماد تلاش کشورش برای استقلال بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It might even symbolize the return of the soul to its spirit after death.
[ترجمه گوگل]حتی ممکن است نماد بازگشت روح به روح خود پس از مرگ باشد
[ترجمه ترگمان]حتی ممکن است سمبل بازگشت روح به روح پس از مرگ باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They generally symbolize pagan religion and particularly the presence of a goddess and priestesses.
[ترجمه گوگل]آنها به طور کلی نماد دین بت پرستی و به ویژه حضور یک الهه و کاهنان هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها عموما سمبل مذهب کافر و به خصوص حضور یک الهه و کاهنه هاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The musical instruments symbolize an underlying harmony behind nature's powers, to which the successful alchemist must himself be attuned.
[ترجمه گوگل]آلات موسیقی نمادی از هارمونی نهفته در پشت نیروهای طبیعت است که کیمیاگر موفق باید خود را با آن هماهنگ کند
[ترجمه ترگمان]سازه ای موسیقی نماد هماهنگی زیربنایی قدرت های طبیعت هستند، که کیمیاگر موفق باید با آن ها هماهنگ باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her work, and her person, came to symbolize the moral and intellectual principles on which the open admissions experiment rested.
[ترجمه گوگل]کار او و شخص او نمادی از اصول اخلاقی و فکری بود که آزمایش پذیرش آزاد بر آن استوار بود
[ترجمه ترگمان]کار او و شخص او نمادی از اصول اخلاقی و عقلانی بود که در آن تجربه باز پذیرش استراحت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Outfitted in his regal trappings, he would symbolize imperial authority.
[ترجمه گوگل]او با تزیینات سلطنتی خود، نماد اقتدار امپراتوری بود
[ترجمه ترگمان]outfitted بر روی زین شاهانه او he امپراطوری را نشان خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It has come to symbolize the difficulties in launching advanced communications services.
[ترجمه گوگل]این به نمادی از مشکلات در راه اندازی خدمات ارتباطی پیشرفته تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]این کشور به سمبلی از مشکلات راه اندازی خدمات پیشرفته ارتباطی آمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They came to symbolize the excesses of the period: the hype and inflated prices new artwork was able to command.
[ترجمه گوگل]آنها به نماد افراط و تفریط در دوره آمدند: هیاهو و قیمت های متورم که آثار هنری جدید قادر به فرمان دادن بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها نماد افراط در دوره بودند: اعتیاد و قیمت بالای متورم شده هنری جدید قادر به فرماندهی آن بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If a symbol does not symbolize what one thinks good or true, there can be no reason to retain it.
[ترجمه گوگل]اگر نمادی نماد چیزی نباشد که فرد خوب یا درست فکر می کند، دلیلی برای حفظ آن وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]اگر یک سمبل نماد چیزی باشد که آدم خوب یا صحیح فکر می کند، هیچ دلیلی وجود ندارد که آن را حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Not only does it symbolize the rise of patriarchy, it also coincides with the Babylonian conquest of Sumeria.
[ترجمه گوگل]نه تنها نمادی از ظهور پدرسالاری است، بلکه همزمان با فتح سومری توسط بابلیان است
[ترجمه ترگمان]نه تنها نماد افزایش پدرسالاری است بلکه با تسخیر بابلی of نیز همراه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Wedding rings symbolize a couple's commitment to each other.
[ترجمه گوگل]حلقه های ازدواج نماد تعهد زوجین به یکدیگر است
[ترجمه ترگمان]حلقه های عروسی نشان دهنده تعهد یک زوج نسبت به یکدیگر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The station, through its deejays, came to symbolize and help stimulate the segregated economy of Memphis.
[ترجمه گوگل]این ایستگاه، از طریق دی‌جی‌هایش، نماد و کمک به تحریک اقتصاد جداشده ممفیس شد
[ترجمه ترگمان]این ایستگاه از طریق deejays به نماد و کمک به تحریک اقتصاد تفکیک شده در ممفیس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حاکی بودن از (فعل)
smell, bode, bespeak, hold out, betoken, signify, symbolize

نشان پردازی کردن (فعل)
symbolize

نماپردازی کردن (فعل)
symbolize

انگلیسی به انگلیسی

• represent, signify, stand for, mean, personify (also symbolise)
if one thing symbolizes another, it is used or regarded as a symbol of it.

پیشنهاد کاربران

سمبل چیزی بودن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : symbolize
✅️ اسم ( noun ) : symbol / symbolism / symbolist / symbolization
✅️ صفت ( adjective ) : symbolic / symbolist
✅️ قید ( adverb ) : symbolically
معنی دیگر : به چیزی اشاره داشتن
examples:
1 - I think this painting symbolizes the universal themes of humanity.
من فکر می کنم این نقاشی نمادی از مضامین جهان شمول بشری است.
2 - The use of light and dark symbolizes good and evil.
...
[مشاهده متن کامل]

استفاده از نور و تاریکی نماد خیر و شر است.
3 - The lighting of the Olympic torch symbolizes peace and friendship among the nations of the world.
روشن شدن مشعل المپیک نماد صلح و دوستی در میان ملل جهان است.
4 - These changes and control of space echoed the state endeavour to create anew the social imaginary that symbolized a more "civilized" future with economic success.
این تغییرات و کنترل فضا بازتاب تلاش دولت برای خلق دوباره تخیل اجتماعی بود که نمادی از آینده "متمدن" تر با موفقیت اقتصادی بود.
5 - Perhaps nothing better symbolizes this intimate relationship than teeth.
شاید هیچ چیز بهتر از دندان نماد این رابطه صمیمی نباشد.

symbolize ( verb ) = exemplify ( verb )
به معناهای: نمونه از چیزی بودن، نمایانگر چیزی بودن، مظهر چیزی بودن، نماد چیزی بودن، سنبل چیزی بودن/با مثال توضیح دادن، با نمونه شرح دادن، با مثال بیان کردن، ارائه نمونه ای از چیزی
نمادین کردن
Fast - food hamburgers have come to symbolize the exportation
of the American consumer culture to the rest of the world.
نماد. سنبل
مستفاد شدن برای
نماد یا مظهر چیزی بودن

بپرس