swim

/ˈswɪm//swɪm/

معنی: شناوری، شنا، شنا کردن، شناور شدن
معانی دیگر: شناوری کردن، شناور بودن، روی آب ماندن، (از آبگونه) پوشیده بودن، (کاملا) خیس بودن، اشباع بودن، لبریز بودن، پربودن، مملو بودن، فاصله ی شناوری یا شنا، وابسته به شنا، چرخ زدن یا خوردن، (مخفف) swim bladder، گیج خوردن یا رفتن، سرگیجه

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: swims, swimming, swam, swum
(1) تعریف: to move through water by means of bodily motions.
مشابه: bathe

(2) تعریف: to float on water or other liquid.

(3) تعریف: to glide or flow as though moving through water.

(4) تعریف: to be immersed.
مشابه: bathe

- peaches that are swimming in cream
[ترجمه مهدی] کرم که در هلو حرکت میکند
|
[ترجمه محدثه] هلوها که در کرم شناور هستند
|
[ترجمه مبین] هلو در خامه شناور مانده است ( شنا می کند )
|
[ترجمه مهدی] هلوهایی که در خامه شناور هستند
|
[ترجمه حسین] کرم غوطه ور در هلو
|
[ترجمه گوگل] هلوهایی که در خامه شنا می کنند
[ترجمه ترگمان] هلو که در کرم شنا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to seem to spin or move crazily.

- Strange objects swam before my eyes.
[ترجمه گوگل] اشیای عجیب و غریب جلوی چشمانم شنا می کردند
[ترجمه ترگمان] اشیای عجیب در مقابل چشمانم شنا می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: to feel dizzy or faint.

- My head was swimming.
[ترجمه Rebaz] سرم شنا می کرد
|
[ترجمه حسین] سرم گیج می رفت
|
[ترجمه گوگل] سرم شنا می کرد
[ترجمه ترگمان] سرم داشت شنا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to cross or move through (an expanse of water) by means of bodily motions.

(2) تعریف: to cause to move through or float on water.

(3) تعریف: to use (a specific stroke or style) in swimming.

- He swims the crawl and the breaststroke.
[ترجمه تیتا داداش زاده] Swimming . toswim 3. swim 4. swims1. ?B. ltsay ( NO ) . . . . What does the sigh say
|
[ترجمه گوگل] او در حالت کرال و سینه شنا می کند
[ترجمه ترگمان] او شنا کنان و کرال پشت شنا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: swimmable (adj.), swimmer (n.)
• : تعریف: the act or a period of swimming.
مشابه: dip

جمله های نمونه

1. swim a race
در مسابقه ی شنا شرکت کردن

2. swim against the stream
خلاف جهت رودخانه حرکت کردن،خلاف رسم یا خواسته ی مردم و غیره عمل کردن

3. swim with (or against) stream
در جهت موافق (یا مخالف) جریان رود حرکت کردن

4. to swim
شنا کردن

5. can you swim underwater?
می توانی زیرآبی شنا کنی ؟

6. i can't swim that far
به آن دوری نمی توانم شنا کنم.

7. in the swim
طبق مد امروز،متداول

8. sink or swim
(ضرب المثل) حیات یا ممات (به عهده ی خودشان است)

9. sink or swim
تباهی یا بقا

10. a two mile swim
شنا به فاصله ی دو مایل

11. he tried to swim faster
او کوشید تندتر شنا کند.

12. i learned to swim when i was five
پنج ساله بودم که شنا کردن را آموختم.

13. it's idiocy to swim in these flood waters
شنا در این سیلاب ها خریت است.

14. no,i cannot (can't) swim
نه شنا بلد نیستم.

15. to learn to swim
شنا بلد شدن

16. he dared me to swim across the river
به من گفت اگر راست میگی تا آن طرف رودخانه شنا کن.

17. he is afraid to swim
از شنا کردن می ترسد.

18. is it safe to swim in this river?
آیا شنا کردن در این رودخانه بی خطر است ؟

19. to go for a short swim
برای شنای مختصر رفتن

20. after the sea calms, you can swim again
پس از آرام شدن دریا می توانید دوباره شنا کنید.

21. as a child i used to swim in the raw
بچه که بودم لخت و پتی شنا می کردم.

22. to teach a child (how) to swim
به کودک شنا کردن یاد دادن

23. boys were taught to fence and to swim
به پسرها شمشیربازی و شنا کردن می آموختند.

24. you'll be more in shape if you swim more
اگر بیشتر شنا کنی ورزیده تر می شوی.

25. she is having her period and she doesn't want to swim
او قاعده است و نمی خواهد شنا کند.

26. Sal suggested that we should go for a swim.
[ترجمه گوگل]سال به ما پیشنهاد داد که برای شنا برویم
[ترجمه ترگمان] سل \"پیشنهاد کرد که بریم شنا\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. There'll be time for a swim if you feel so inclined.
[ترجمه گوگل]اگر اینقدر تمایل دارید، زمانی برای شنا وجود دارد
[ترجمه ترگمان]اگر احساس بهتری داشته باشید، برای شنا وقت خواهیم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. She can swim two lengths of the pool.
[ترجمه گوگل]او می تواند دو طول از استخر را شنا کند
[ترجمه ترگمان]او می تواند دو طول استخر شنا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. He shouted that he couldn't swim.
[ترجمه گوگل]او فریاد زد که نمی تواند شنا کند
[ترجمه ترگمان]فریاد زد که نمی تواند شنا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. How about a quick swim before breakfast?
[ترجمه گوگل]شنای سریع قبل از صبحانه چطور؟
[ترجمه ترگمان]چطوره یه شنا سریع قبل از صبحونه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شناوری (اسم)
floating, levitation, buoyancy, flotation, floatation, swim, floatage, natation

شنا (اسم)
swim

شنا کردن (فعل)
swim

شناور شدن (فعل)
levitate, float, swim

تخصصی

[کامپیوتر] لرزیدن .

انگلیسی به انگلیسی

• instance of swimming; period of time spent swimming
propel oneself through water using the arms and legs; float on the surface of a liquid; be flooded with, be immersed in; appear to spin or whirl; feel dizzy; cause to move through the water
when you swim, or swim a particular stretch of water, you move through water by making movements with your arms and legs. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. let's go for a swim.
if objects seem to you to swim, they seem to be moving backwards and forwards, usually because you are ill.
if your head is swimming, you feel dizzy.
see also swam, swimming, swum.

پیشنهاد کاربران

شنا کردن
مثال: She loves to swim in the ocean.
او عاشق شنا کردن در اقیانوس است.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
swim: شنا کردن
swim به معنای شنا کردن
غوطه ور بودن
دور سر آدم چرخیدن ( اشیا )
گیج رفتن ( سر )
( منبع: دیکشنری هزاره )
حنانه
فعل swim به معنای شنا کردن
معادل فعل swim در فارسی شنا کردن است. فعل swim یا شنا کردن هم برای حیوانات و هم برای انسان ها بکار می رود. به عمل حرکت افقی در آب توسط حرکت دادن پا ها و دست ها ( البته برای انسان ها بدین شکل است ) شنا کردن گفته می شود. مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

. i swam two miles this morning ( من امروز صبح دو مایل شنا کردم. )
. we spent the day on the beach but it was too cold to swim ( ما تمام روز را در ساحل گذراندیم اما ( هوا ) برای شنا کردن زیادی سرد بود. )
منبع: سایت بیاموز

شناییدن.
شنا کردن ، شناور بودن.
Swim:Move in water.
شنا کردن 💹
She can swim well
او میتواند شنا کند
شان کردن
شنا کردن
شنا

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس