swear

/ˈswer//sweə/

معنی: عهد، ناسزا، سوگند، عهد کردن، ناسزا گفتن، فحش دادن، سوگند خوردن، قسم دادن
معانی دیگر: قسم خوردن، قول شرف دادن، با اطمینان گفتن، (سرچیزهای جزئی) به انجیل یا مقدسات قسم خوردن، کفر گفتن، سوگند دادن، مراسم تحلیف را اجرا کردن، (در دادگاه - با ادای سوگند) شهادت دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: swears, swearing, swore, sworn
(1) تعریف: to vow, declare, or affirm in the name of a deity or in the presence of a sacred object.
مترادف: asseverate
مشابه: affirm, aver, avouch, avow, declare, depose, pledge, profess, promise, vow

- With her hand on the Bible, the witness swore that her testimony would be the truth.
[ترجمه گوگل] شاهد با دست روی کتاب مقدس سوگند یاد کرد که شهادتش حقیقت خواهد بود
[ترجمه ترگمان] با دست روی انجیل، شاهد سوگند خورد که شهادت او حقیقت خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The President swore to uphold the Constitution.
[ترجمه گوگل] رئیس جمهور سوگند یاد کرد که از قانون اساسی حمایت کند
[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور سوگند خورد که از قانون اساسی حمایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to vow, declare, or affirm in an earnest and solemn manner.
مترادف: affirm, pledge, promise, vow

- He swore that he would never lie to her again.
[ترجمه گوگل] او قسم خورد که دیگر به او دروغ نگوید
[ترجمه ترگمان] سوگند خورد که دیگر هرگز به او دروغ نخواهد گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The two friends swore to stick together no matter what.
[ترجمه Aydin] دو دوست قسم خوردند که هر طور که باشد کنار هم بمانند
|
[ترجمه محمد جواد] دو تا دوست قسم خوردند که تحت هر شرایطی با هم بمانند.
|
[ترجمه گوگل] این دو دوست قسم خوردند که هر چه باشد به هم بچسبند
[ترجمه ترگمان] دو دوست سوگند یاد کردند که به هم بپیوندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to state under legal oath; testify.
مترادف: attest, testify
مشابه: depose

- On the stand, she swore that this was the man she had seen that night.
[ترجمه گوگل] روی جایگاه، سوگند یاد کرد که این مردی است که آن شب دیده است
[ترجمه ترگمان] در جایگاه شهود قسم خورد که این همان مردی است که آن شب دیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to take (an oath) to give force to a promise, declaration, or the like.
مترادف: pledge
مشابه: depose, take an oath, vow

- The knight swore his oath of allegiance to the lord.
[ترجمه گوگل] شوالیه سوگند وفاداری خود را با ارباب یاد کرد
[ترجمه ترگمان] شوالیه سوگند وفاداری خود را نسبت به پروردگار قسم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to administer an oath to.
مشابه: adjure, bind, pledge

- The spy swore his military contact to secrecy.
[ترجمه گوگل] جاسوس قسم خورد که تماس نظامی خود را مخفی نگه دارد
[ترجمه ترگمان] جاسوس سوگند یاد کرد که military را مخفی نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: swearer (n.)
عبارات: swear by, swear in, swear off
(1) تعریف: to make a solemn and often binding declaration in the name of a deity or in the presence of a sacred object.
مترادف: vow
مشابه: covenant, declare, depose, pledge, promise

- The witness cannot testify until he has sworn.
[ترجمه گوگل] شاهد تا سوگند نخورده نمی تواند شهادت دهد
[ترجمه ترگمان] شاهد نمیتونه شهادت بده تا اینکه قسم بخوره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make an earnest and solemn declaration or vow.

- They wouldn't believe her until she swore.
[ترجمه گوگل] تا قسم نخورده باور نمی کنند
[ترجمه ترگمان] تا زمانی که او سوگند خورد، آن ها حرف او را باور نمی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to make a statement or give evidence under oath; testify (usu. fol. by to).
مترادف: testify
مشابه: attest, depose, pledge

- She has sworn to the truth of the testimony.
[ترجمه گوگل] او به صحت شهادت قسم خورده است
[ترجمه ترگمان] اون سوگند یاد کرده که حقیقت رو فاش کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to use profane or obscene language.
مترادف: curse, cuss
مشابه: anathematize, blaspheme, damn

- The car ahead of him stopped suddenly, and he swore as he slammed on the brakes.
[ترجمه ..Mina..] ماشینی که جلوتر از او بود به طور ناگهانی ایستاد و او در حالیکه روی ترمز می کوبید، فحش داد.
|
[ترجمه گوگل] ماشینی که جلوتر از او بود ناگهان ایستاد و او در حالی که ترمز را می کوبید فحش داد
[ترجمه ترگمان] اتومبیل جلوتر از او متوقف شد و او قسم خورد که ترمز را محکم بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. swear by (something)
1- (به چیزی) قسم خوردن،سوگند یاد کردن

2. swear for
تضمین کردن،اطمینان دادن،ضمانت کردن

3. swear in
مراسم تحلیف را بجا آوردن،سوگند دادن (به ویژه شاهد دادگاه یا فارغ التحصیل یا کارمند جدید و غیره)

4. swear off
ترک چیزی را با خود عهد کردن

5. swear out
(حقوق) با اقامه ی ادعا و ادای سوگند حکم جلب کسی را گرفتن

6. to swear by the koran
به قرآن قسم خوردن

7. to swear on one's honor
به شرافت خود قسم خوردن

8. to swear witnesses
شاهدان را قسم دادن

9. he decided to swear off gambling
تصمیم گرفت با خود عهد کند که دیگر قمار بازی نکند.

10. it is wrong to swear and shout
ناسزا گفتن و فریاد زدن اشتباه است.

11. i think he took the money but i couldn't swear to it
فکر می کنم او پول را برداشت ولی صددرصد مطمئن نیستم.

12. I swear by Almighty God that the evidence I shall give . . .
[ترجمه گوگل]به خدای متعال سوگند که مدرک بیاورم
[ترجمه ترگمان]به خدای بزرگ قسم می خورم که … مدارکی که بهشون میدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Don't swear at him; it's all of my faults.
[ترجمه گوگل]به او فحش نده؛ این همه تقصیر من است
[ترجمه ترگمان]به او فحش نده؛ همه اش تقصیر منه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Servicemen have to swear an oath of loyalty to their country.
[ترجمه گوگل]سربازان باید سوگند وفاداری به کشورشان بدهند
[ترجمه ترگمان]باید سوگند وفاداری به کشور خود سوگند یاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He heard her swear under her breath.
[ترجمه گوگل]زیر لب صدای قسمش را شنید
[ترجمه ترگمان]صدای او را زیر لب شنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. All members had to swear a solemn oath never to reveal the secrets of the organization.
[ترجمه گوگل]همه اعضا باید سوگند جدی می‌خوردند که هرگز اسرار سازمان را فاش نکنند
[ترجمه ترگمان]تمام اعضای انجمن سوگند خوردند که سوگند یاد کنند که اسرار سازمان را فاش نکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Don't swear in front of the children.
[ترجمه زهرا] در مقابل کودکان فحش ندهید
|
[ترجمه گوگل]جلوی بچه ها فحش نده
[ترجمه ترگمان]جلوی بچه ها فحش نده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Soldiers must swear allegiance to the Crown/the King.
[ترجمه گوگل]سربازان باید با تاج/پادشاه وفاداری کنند
[ترجمه ترگمان]سربازان باید به شاه و شاه بیعت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. I can swear by my reputation.
[ترجمه گوگل]من می توانم به شهرت خود قسم بخورم
[ترجمه ترگمان] میتونم به شهرت خودم قسم بخورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. You'd swear he was a cardboard cut-out except that he'd moved his rifle.
[ترجمه گوگل]شما قسم می خورم که او یک مقوایی برش خورده بود با این تفاوت که تفنگش را حرکت داده بود
[ترجمه ترگمان]قسم می خورید که او یک تکه مقوا بود، غیر از اینکه تفنگش را حرکت داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عهد (اسم)
swear, agreement, covenant, treaty, pact, promise, word, oath, vow, age, era, time, epoch

ناسزا (اسم)
swearword, swear, blasphemy, profanity, malison

سوگند (اسم)
swear, oath, vow, davy, dick

عهد کردن (فعل)
swear, promise, oath, vow, engage, guarantee, pledge, give one's word

ناسزا گفتن (فعل)
curse, swear, revile, vituperate

فحش دادن (فعل)
abuse, insult, curse, cuss, swear

سوگند خوردن (فعل)
swear, adjure, oath, vow

قسم دادن (فعل)
swear, adjure

تخصصی

[حقوق] قسم خوردن، سوگند یاد کردن

انگلیسی به انگلیسی

• pledge, vow; curse, obscene language
pledge, vow, solemnly promise; curse, use obscene language; testify under oath (law); bind by an oath
if someone swears, they use rude or blasphemous language, often because they are angry.
if you swear to do something, you solemnly promise that you will do it.
if you swear that something is true or if you swear to it, you say very firmly that it is true.
see also swore, sworn.
if you swear by a particular thing, you believe that it is especially effective or reliable, often because you have used it a lot yourself; an informal expression.
when someone is sworn in, they solemnly promise to fulfil the duties of a new job or appointment.

پیشنهاد کاربران

"Swear" به طور کلی به اظهارات پرخاشجویی وجسورانه، مثلاً قسم و عهد و سوگند محکم تری گرفتن، گاها با نوعی کلمات توهین آمیز، خشن یا متعارف ناپسند، اشاره دارد.
مثلا، وقتی کسی می گوید "I swear I will never talk to him again!", به معنی "قسم می خورم دیگه هرگز با او حرف نمی زنم!" است. این نوع عبارت ها می توانند در شرایط عصبانیت، حالت های استرسی، یا حتی در مواقع چندان جدی به کار روند.
...
[مشاهده متن کامل]

گاهاً "swear" به صورت فامیلیار یا دوستانه هم استفاده می شود. مثلاً توی جمله "Swear on me mum, that was hilarious!" که معنی اش می شود "به قسم مادرم، اون خنده دار بود!"

منابع• http://-CHATGPT4.00
اگه با GOD بیاریمش ینی بگیم SWEAR GOD به معنی به خدا قسم هست ولی اگه بدون GOD بیاد یه فوش با معنی خیلی بدی میده
Promise
فوش دادن
to use rude or offensive language, usually because you are angry
a rude utterance or a rude expression that may upset someone
به معنی سوگند یاد کردن و قسم خوردن
Rude language that may upset people

بپرس