swarm

/ˈswɔːrm//swɔːm/

معنی: گروه، ازدحام، دسته زیاد، گروه زنبوران، ازدحام کردن، هجوم اوردن
معانی دیگر: جماعت (در حال حرکت)، سیل مردم، توف، (زنبوران) فوج وار حرکت کردن، به صورت گله پرواز کردن، انبوهیدن، توفیدن، (گله وار) ریختن (در محلی)، (انبوه زنبوران که به همراه ملکه از کندوی خود برای ایجاد یک کوچ نشین جدید مهاجرت می کنند) گله ی زنبور، فوج زنبور، زنبوران کندو، (با: up) از درخت بالارفتن، از تیر بالا رفتن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a large number of insects moving together in a group.

- A swarm of locusts descended on the field.
[ترجمه گوگل] دسته ای از ملخ ها در زمین فرود آمدند
[ترجمه ترگمان] یک دسته ملخ روی زمین فرود آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a colony of honeybees migrating to or settled in a hive.
مترادف: colony, hive

- The swarm left the hive for another.
[ترجمه گوگل] ازدحام کندو را برای دیگری ترک کرد
[ترجمه ترگمان] گروه برای دیگری از کندو بیرون رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a group of people, animals, or things, esp. in motion; throng.
مترادف: flock, horde, shoal, throng

- The resort towns are filled with swarms of tourists at this time of year.
[ترجمه گوگل] شهرهای تفریحی در این زمان از سال مملو از انبوه گردشگران است
[ترجمه ترگمان] شهرهای تفریحی مملو از انبوه توریست ها در این زمان از سال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A swarm of sea gulls seemed to take over the beach.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسید دسته ای از مرغان دریایی ساحل را اشغال کرده اند
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که یک دسته مرغان دریایی ساحل را تسخیر کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: swarms, swarming, swarmed
(1) تعریف: to come together or move as a large group or mass, as insects or birds.
مشابه: agglomerate, aggregate, crowd, flock, horde, throng

- Locusts swarmed over the area, and farmers rushed to try to protect their crops.
[ترجمه گوگل] ملخ ها در منطقه هجوم آوردند و کشاورزان برای محافظت از محصولات خود هجوم آوردند
[ترجمه ترگمان] ملخ ها به منطقه هجوم بردند و کشاورزان برای حفاظت از محصولاتشان به سرعت تلاش کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of bees, to move from a hive in a swarm.

- The bees have swarmed, and their old hive is now empty.
[ترجمه گوگل] زنبورها ازدحام کرده اند و کندوی قدیمی آنها اکنون خالی است
[ترجمه ترگمان] زنبورها هجوم آورده اند، و کندو قدیمی آن ها اکنون خالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to be covered or crowded; teem.
مترادف: abound, bristle, teem
مشابه: burst, bustle, crawl, flock, jump, pullulate

- The beach was swarming with teenagers.
[ترجمه گوگل] ساحل پر از نوجوانان بود
[ترجمه ترگمان] ساحل پر از نوجوون ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: swarmer (n.)
• : تعریف: to overrun or crowd; throng into or over.
مترادف: overrun, throng
مشابه: crowd, invade

- The audience was swarming the stage.
[ترجمه گوگل] تماشاگران صحنه را ازدحام کردند
[ترجمه ترگمان] تماشاگران در صحنه ازدحام کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: swarms, swarming, swarmed
• : تعریف: to climb by grasping with the arms and legs.
مترادف: climb, scale, shin, shinny

جمله های نمونه

1. a swarm of onlookers
سیلی از تماشاچیان

2. the swarm hived quickly
دسته ی زنبور به سرعت وارد کندو شد.

3. As darkness approached, the swarms of children playing in the park dwindled to a handful.
[ترجمه مریم سالک زمانی] همین که تاریکی فرارسید، از خیل کودکانی که داشتند در پارک بازی می کردند، چندتایی بیش نماند.
|
[ترجمه گوگل]با نزدیک شدن به تاریکی، ازدحام کودکانی که در پارک بازی می کردند به تعداد انگشت شماری کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]همان طور که تاریکی نزدیک می شد، انبوه کودکان که در پارک بازی می کردند به یک مشت تبدیل می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The mosquitoes swarmed out of the swamp.
[ترجمه گوگل]پشه ها از باتلاق بیرون آمدند
[ترجمه ترگمان]پشه ها از مرداب بیرون خزیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Our campus swarmed with new students in September.
[ترجمه گوگل]پردیس ما در ماه سپتامبر مملو از دانشجویان جدید بود
[ترجمه ترگمان]پردیس ما در ماه سپتامبر برای دانشجویان جدیدی جمع شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A swarm in May is worth a load of hay; a swarm in June is worth a silver spoon; but a swarm in July is not worth a fly.
[ترجمه گوگل]یک ازدحام در ماه مه ارزش یک بار یونجه را دارد یک دسته در ماه ژوئن ارزش یک قاشق نقره ای دارد اما یک ازدحام در ماه جولای ارزش یک پرواز را ندارد
[ترجمه ترگمان]یک دسته در ماه مه ارزش بار یونجه را دارد؛ گروهی در ماه ژوئن ارزش یک قاشق نقره را دارد؛ اما یک دسته در ماه ژوئیه ارزش یک مگس را ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A swarm of ants are moving busily.
[ترجمه گوگل]دسته ای از مورچه ها مشغول حرکت هستند
[ترجمه ترگمان]گروهی از مورچه ها سخت مشغول حرکت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A swarm of bees flew into the garden.
[ترجمه گوگل]دسته ای از زنبورها به داخل باغ پرواز کردند
[ترجمه ترگمان]یک دسته زنبور در باغ به پرواز درآمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There is a swarm of bees in the tree.
[ترجمه گوگل]دسته ای از زنبورها در درخت وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یک گروه زنبور در درخت وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A swarm of/Swarms of journalists followed the film star's car.
[ترجمه گوگل]انبوهی از/خبرنگاران خودروی ستاره سینما را دنبال کردند
[ترجمه ترگمان]گروهی از روزنامه نگاران به دنبال ماشین سینما رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Getting closer, the swarm was so noisy it sounded like a war all by itself.
[ترجمه گوگل]با نزدیک‌تر شدن، ازدحام آنقدر پر سر و صدا بود که به خودی خود مانند یک جنگ به نظر می‌رسید
[ترجمه ترگمان]نزدیک تر شدن، گروه انقدر پر سر و صدا بودند که انگار یک جنگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But in swarm systems, positive feedback can lead to increasing order.
[ترجمه گوگل]اما در سیستم های گروهی، بازخورد مثبت می تواند منجر به افزایش نظم شود
[ترجمه ترگمان]اما در سیستم های گروهی، بازخورد مثبت می تواند منجر به افزایش نظم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Somehow, the charm of seeing city streets swarm with uneducated, unemployable and unsupervised children is lost on the cops.
[ترجمه گوگل]به نوعی، جذابیت دیدن خیابان‌های شهر پر از کودکان بی‌سواد، بی‌کار و بی‌نظارت بر پلیس گم می‌شود
[ترجمه ترگمان]به هر حال، افسون گردش خیابان های شهر، بی سواد، بی سواد و بدون مراقبت از کودکان در میان پلیس ها گم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They abound in our hamlets and swarm in our cities.
[ترجمه گوگل]آنها در دهکده های ما فراوانند و در شهرهای ما ازدحام می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها در دهکده ها هستند و در شهرهای ما جمع می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Every day tourists swarm through the narrow streets of the old city.
[ترجمه گوگل]هر روز گردشگران در خیابان های باریک شهر قدیمی ازدحام می کنند
[ترجمه ترگمان]هر روز توریست ها از خیابان های باریک شهر قدیمی ازدحام می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Picked out in silhouette is a swarm, a veritable plague, of humanity.
[ترجمه گوگل]انتخاب شده در شبح، ازدحام، طاعون واقعی، از انسانیت است
[ترجمه ترگمان]Picked در سایه، یک ازدحام است، یک طاعون واقعی، و بشریت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. A swarm of killer bees has attacked 70 children in a village in northern Mexico.
[ترجمه میلاد] سیلی از زنبورهای قاتل در شمال مکزیک به 70 کودک حمله ور شدند.
|
[ترجمه گوگل]گروهی از زنبورهای قاتل به 70 کودک در روستایی در شمال مکزیک حمله کردند
[ترجمه ترگمان]گروهی از زنبوره ای قاتل در روستایی در شمال مکزیک به ۷۰ کودک حمله کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گروه (اسم)
many, school, section, outfit, mass, heap, cohort, kind, flock, society, assembly, clique, ring, troop, team, pack, army, host, corps, group, company, platoon, folk, crowd, class, gang, clinch, cluster, bunch, ensign, fry, shoal, bevy, concourse, swarm, throng, congregation, covey, herd, multitude, horde, legion, rout, skulk, squad

ازدحام (اسم)
huddle, congestion, host, crowd, hurtle, press, swarm, throng, drove, hoi polloi, rabble, rabblement, turn-out, to-do

دسته زیاد (اسم)
swarm

گروه زنبوران (اسم)
swarm

ازدحام کردن (فعل)
huddle, flock, crowd, mob, press, overcrowd, swarm, throng, serry

هجوم اوردن (فعل)
raid, swarm

تخصصی

[کامپیوتر] چندین اشکال برنامه .

انگلیسی به انگلیسی

• large number of insects flying together in a group; mass of honeybees that are migrating or moving to a new hive; large group of people or things (especially when in motion)
move about in one large mass; migrate or move to a new hive (of bees); teem, throng, be filled or crowded with
a swarm of bees or other insects is a large group of them flying together.
when bees or other insects swarm, they move or fly in a large group.
when people swarm somewhere, they move there quickly in a large group.
a swarm of people is a large group of them moving about quickly.
if a place is swarming with people or animals, it is full of them, moving about in a busy way.

پیشنهاد کاربران

Pinkertons soon swarmed the area, along with the police, forcing the outlaws into an unwinnable gunfight
گله برای چهارپایان و پستانداران استفاده میشه
برای زنبورها باید بگیم �دسته�.
swarm 2 ( v, n ) = ( of bees and other flying insects ) to move around together in a large group, looking for a place to live, e. g. a swarm of bees.
swarm
swarm 1 ( v, n ) ( swɔrm ) = ( of people, animals, etc. ) to move around in a large group, e. g. Tourists were swarming all over the island.
swarm
فوج، دسته، گروه، ازدحام
A large number of negative things
A swarm of bees :یک گله زنبور
A swarm of ants:یک گله مورچه
A swarm of flying antsیک دسته زیاد مورچه های بالدار
A swarm of insects: یک فوج حشرات
A swarm of earthquakes:یک گروه زیاد زمین لرزه
...
[مشاهده متن کامل]

A swarm of journalists :یک گروه خبرنگار تلویحا ناخواسته و مزاحم
Adwarm of tourists : گروه زیادی جهانگرد تلویحا مزاحم

[جمعیت]: ازدحام کردن - جمع شدن - غل زدن
swarm=attack
swarming is to attack with a large group of people
هم تازی ( نظامی )
گروهی شدن
swarm of
سیلی از
swarm of onlookers
سیلی از تماشاچیان
snow :ورم کردن
توده
به نظرم هجومی است که به صورت گروهی و انبوه صورت می گیرد. به این جمله از Soviet توجه کنید:
he found the answer to all the questions swarming in his mind
سؤالاتی که به صورت انبوه هجوم آورده بودند. محمدرضا ایوبی صانع
swarm ( of something ) a large group of insects, especially bees, moving together in the same direction. Ox
گروه - گروهی - دسته جمعی
If a place is swarming with people, it is full of people moving about in a busy way.
( Within minutes the area was swarming with officers who began searching a nearby wood )
پربودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس