swank

/ˈswæŋk//swæŋk/

معنی: خود ستایی، خود فروشی، جست وخیز کن، مغرور، عالی، خود ستا، ناز و عشوه، سرحال وچابک، شیک و باشکوه، قروغمزه امدن
معانی دیگر: (عامیانه)، (لباس یا مبل و غیره) شیک (وکمی جلف)، توذوق زننده، نظر گیر، (رفتار یا سخن) خودنمایانه، متظاهرانه، پرناز و افاده، پرادا و اطفار، زمان گذشته ی: swink

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: (informal) stylishness or smartness in manner or appearance; elegance.

(2) تعریف: ostentatious or boastful behavior.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: (informal) fashionably elegant or smart.
مشابه: chic, classy, smart, snappy

- a swank nightclub
[ترجمه گوگل] یک کلوپ شبانه شیک
[ترجمه ترگمان] یه کلوب شبانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: pretentious or boastful; ostentatious.

جمله های نمونه

1. Just because you won, there's no need to swank.
[ترجمه بهروز مددی] فقط به خاطر اینکه برنده شدی، لازم نیست اینقدر خودنمایی کنی.
|
[ترجمه گوگل]فقط به این دلیل که برنده شدی، نیازی به غر زدن نیست
[ترجمه ترگمان]فقط به خاطر این که تو برنده شدی، دیگه نیازی به جست وخیز نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In spite of all his swank, he's never really achieved very much.
[ترجمه بهروز مددی] علی رغم تمام ظاهرنمایی‎هایش ( ناز و عشوه‎هایش ) ، عملا چیز زیادی نصیبش نشد.
|
[ترجمه گوگل]علیرغم همه شیطنت هایش، او هرگز به موفقیت های زیادی دست پیدا نکرده است
[ترجمه ترگمان]به رغم همه swank، اون هیچ وقت زیاد موفق نشده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. People around here don't swank about their money.
[ترجمه بهروز مددی] مردم اینجا به خاطر پولدار بودن فخر فروشی نمی‎کنند.
|
[ترجمه گوگل]مردم این اطراف در مورد پول خود غر نمی زنند
[ترجمه ترگمان]مردم این اطراف به پول خودشان نگاه نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Don the swank, hop on the Vespa, and scoot on down for a lesson in ska direct from Fresno.
[ترجمه گوگل]سوار وسپا شوید و مستقیماً از فرزنو برای درس اسکای پایین بروید
[ترجمه ترگمان]موتورسیکلت Don، موتورسیکلت on، و scoot برای درس خواندن در ska مستقیم از فرزنو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Swank is powerful, but I think she is matched, and perhaps even subtly outclassed, by Sevigny.
[ترجمه گوگل]سوانک قدرتمند است، اما من فکر می‌کنم که سویینی با او مطابقت دارد، و شاید حتی به طرز ماهرانه‌ای از او پیشی بگیرد
[ترجمه ترگمان]Swank قدرتمند است، اما من فکر می کنم که او برابری می کند، و شاید حتی با زیرکی، با Sevigny
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I remember arguing in favor of a swank restaurant for our first night in town.
[ترجمه گوگل]یادم می آید که برای اولین شب در شهر به نفع یک رستوران سوانک بحث کردیم
[ترجمه ترگمان]به یاد دارم که برای اولین شب اولین شب در شهر به خاطر یک رستوران شیک با هم بحث می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Don't be such a swank!
[ترجمه گوگل]اینقدر شیطون نباش!
[ترجمه ترگمان]بچه بازی در نیار!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Beirut has super-cool clubs, swank restaurants, cool underground jazz joints, tip-top designer-clothes shopping and even a friendly, familiar Starbucks or two. Photo: AP.
[ترجمه گوگل]بیروت دارای کلوب‌های فوق‌العاده جذاب، رستوران‌های شیک، مکان‌های جاز زیرزمینی جالب، خرید لباس‌های طراحان برتر و حتی یک یا دو استارباکس دوستانه و آشنا است عکس: AP
[ترجمه ترگمان]بیروت باشگاه های بسیار سرد، رستوران های swank، joints جاز سرد، خرید پوشاک، و حتی یک استارباکس دوستانه و آشنا دارد عکس: AP
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was Swank 's judgment that he had become irrelevant.
[ترجمه گوگل]این قضاوت سوانک بود که او بی ربط شده بود
[ترجمه ترگمان]این نظر Swank بود که به هیچ وجه بی ربط به نظر نمی رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I think Hilary Swank would make herself more accessible to men if she changed her forename to Gloria.
[ترجمه گوگل]من فکر می‌کنم هیلاری سوانک اگر نام خود را به گلوریا تغییر دهد، می‌تواند برای مردان بیشتر در دسترس باشد
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم \"هیلاری\" - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Hilary Swank won the Oscar Award for best actress.
[ترجمه گوگل]هیلاری سوانک برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر زن شد
[ترجمه ترگمان]\"هیلاری Swank\" برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There was no swank in Martin.
[ترجمه گوگل]در مارتین هیچ سوانکی وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]هیچ swank در مارتین نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Beirut has super-cool clubs, swank restaurants, cool underground jazz joints, tip-top designer-clothes shopping and even a friendly, familiar Starbucks or two.
[ترجمه گوگل]بیروت دارای کلوب‌های فوق‌العاده جذاب، رستوران‌های شیک، مکان‌های جاز زیرزمینی جالب، خرید لباس‌های طراحان برتر و حتی یک یا دو استارباکس دوستانه و آشنا است
[ترجمه ترگمان]بیروت باشگاه های بسیار سرد، رستوران های swank، joints جاز سرد، خرید پوشاک، و حتی یک استارباکس دوستانه و آشنا دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Jerry Swank, founder of Swank Capital, an MLP investment firm, favors players in the natural-gas-liquids business.
[ترجمه گوگل]جری سوانک، بنیانگذار سوانک کپیتال، یک شرکت سرمایه گذاری MLP، از بازیگران در تجارت گاز طبیعی و مایعات حمایت می کند
[ترجمه ترگمان]جری Swank، موسس شرکت سرمایه گذاری Swank، شرکت سرمایه گذاری MLP، به نفع بازیکنان در تجارت گاز - گاز طبیعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خود ستایی (اسم)
flattery, gas, swank, gasconade, self-praise, swagger, braggadocio, buck, gassing, fanfaronade, splurge, flash, rodomontade, jactation, ostent, self-importance, self-applause, self-glorification, self-glory, vainglory

خود فروشی (اسم)
ostentation, bribery, swank, gasconade, self-praise, braggadocio, fanfaronade, splurge, rodomontade

جست و خیز کن (اسم)
swank

مغرور (صفت)
presumptuous, swollen, arrogant, proud, haughty, swanky, snobbish, imperious, prideful, overbearing, assumptive, assured, bigheaded, swank, swelling, sniffy, high-hat, high-minded, hoity-toity, overweening, snippy, snotty, stuck-up, swashing, swollen-headed, toffee-nosed, uppish

عالی (صفت)
superior, super, great, fine, top, high-toned, high, grand, brave, gallant, beautiful, splendid, exquisite, excellent, superb, capital, immense, spiffy, imperial, magnificent, nobby, supreme, outstanding, superlative, swank, elevated, lofty, famous, copacetic, top-hole, remarkable, topping, high-grade, sublime, exalted, first-rate, unrivaled, palmary, ripping, wally, whizbang, whizzbang

خودستا (صفت)
ostentatious, braggart, blowhard, boastful, swank, vainglorious, self-opinionated, self-praising, stuck-up

ناز و عشوه (صفت)
swank

سرحال و چابک (صفت)
swank

شیک و باشکوه (صفت)
swank

قر و غمزه امدن (فعل)
swank

انگلیسی به انگلیسی

• smartness, elegance; swagger, proud and arrogant behavior
show off, behave in an arrogant or boastful manner
if someone is swanking, they boast about themselves in order to try to impress other people; an informal word. verb here but can also be used as an uncount noun. e.g. it's all a lot of swank.

پیشنهاد کاربران

این کلمه مطابق دیکشنری زیر در سه نقش دستوریِ فعل لازم ( مفعول ناپذیر ) ، اسم و صفت بکار می رود. در پایین تعاریف لغت مذکور در هر سه نقش همراه با مثال ها و ترجمه ی سر دستی از آنها می آید:
New Oxford American Dictionary ⬇️
...
[مشاهده متن کامل]

1. ( v - intr. ) display one's wealth, knowledge, or achievements in a way that is intended to impress others; show off.
خود نمایی کردن از طریق به نمایش گذاشتن ثروت، دانش و دستاوردهای فردی؛ تظاهر کردن
Example 1: 👇
I never swank about the things I have been lucky enough to win.
من هرگز با چیزهایی که از روی خوش شانسی بدست آورده ام خود نمایی نکرده ام.
Example 2: 👇
He was swanking about, playing the dashing young master spy.
او در حال خودنمایی برای بازی در نقش استادِ جاسوسِ جوان بی پروا و جذاب بود.
2. ( n - mass ) behaviour, talk, or display intended to impress others.
رفتار، کلام و یا نمایشی که با هدف تحت تأثیر قرار دادن دیگران انجام یا اظهار می شود؛ خودنمایی؛ تظاهر.
Example 1: 👇
There was no swank in Martin.
هیچ اثری از خودنمایی و تظاهر در مارتین وجود نداشت.
Example 2: 👇
The suave gentleman effortlessly exuded swank as he greeted everyone with a charming smile and impeccable grooming.
نجیب زاده خوش برخورد، خودنمایی و تظاهر خود را با لبخندی جذاب و آراستگی بی عیب و نقص، در حال احوالپرسی با همه به نمایش گذاشته بود.
3. ( adj ) stylishly luxurious and expensive.
شیک، لوکس و گران قیمت.
Example 1: 👇
They were put up in a swanky hotel in Kensington.
آنها در یک هتل شیک و گران قیمت در کنزینگتون مستقر شدند ( اطاق گرفتند ) .

swank
خودنمایی ( کردن ) ، فخر فروشی ( کردن )
غرور نسبت به خود

بپرس