suspect

/səˈspekt//səˈspekt/

معنی: مورد شک، ظن کردن، گمان کردن، سوء ظن داشتن، بدگمان شدن از، ظنین بودن از، شک داشتن
معانی دیگر: مشکوک شدن یا بودن (به)، سوظن بردن، بدگمان شدن، اعتماد نکردن، شک کردن، ظنین بودن، حدس زدن، پنداشتن، محتمل شمردن، احتمال دادن، متهم، مورد سوظن، مشکوک به ارتکاب جرم، شک انگیز، مظنون بودن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: suspects, suspecting, suspected
(1) تعریف: to have a theory or feeling that a certain thing is true without knowing what the facts are.
مترادف: believe, fancy, guess, imagine, suppose
مشابه: conjecture, infer, surmise, think

- I suspect that she knows more than she admits.
[ترجمه لزومی] من نسبت به آنچه او می داند و نمی گوید شک دارم.
|
[ترجمه محمد م] من شک دارم ( به گمانم ) او بیشتر از چیزی که اعتراف کرده می داند .
|
[ترجمه صابر] من گمان میکنم که اون بیشتر از اون چیزی که اقرار کرده مطلعه ا
|
[ترجمه گنج جو] حدس میزنم از آنچه بدان اعتراف کرده بیشتر مطلع است.
|
[ترجمه Khazaee Khazaee] من معتقدم که او بیشتر از چیزی که اعتراف کرده است میداند
|
[ترجمه Khh] من شک دارم که او بیشتر از آنچه که اعتراف کرده می داند
|
[ترجمه گوگل] من گمان می کنم که او بیشتر از آنچه اعتراف می کند می داند
[ترجمه ترگمان] شک دارم که او بیشتر از آنچه او اقرار می کند را بداند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I don't know why he's not here, but I suspect that he is too embarrassed after what happened last night.
[ترجمه *****] من نمیدانم که چرا او ( مذکر ) اینجا نیست ، ولی من مشکوک شده ام که او بعد از اتفاقی که دیشب افتاد خجالت زیادی میکشد
|
[ترجمه گوگل] نمی‌دانم چرا اینجا نیست، اما گمان می‌کنم بعد از اتفاقی که دیشب افتاد، خیلی خجالت زده است
[ترجمه ترگمان] نمی دانم چرا اینجا نیست، اما فکر می کنم بعد از اتفاقی که دیشب افتاد خجالت می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The police suspected that the thief got in through the back window.
[ترجمه گوگل] پلیس مظنون بود که دزد از پنجره پشتی وارد شده است
[ترجمه ترگمان] پلیس حدس زد که دزد از پنجره عقبی وارد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The researchers suspect that a flaw in their methodology caused the unexpected results of their study.
[ترجمه گوگل] محققان گمان می کنند که نقص در روش شناسی آنها باعث نتایج غیرمنتظره مطالعه آنها شده است
[ترجمه ترگمان] پژوهشگران فکر می کنند که یک عیب در روش آن ها باعث نتایج غیر منتظره مطالعه آن ها شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to believe in the possible guilt of (someone) without knowing all the facts.

- The police had suspected the neighbor all along, but there was not enough evidence to arrest him.
[ترجمه گوگل] پلیس تمام مدت به همسایه مشکوک بود، اما شواهد کافی برای دستگیری او وجود نداشت
[ترجمه ترگمان] پلیس تمام مدت به همسایه مظنون بود، اما مدرک کافی برای بازداشت او وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She suspected her brother of taking the money.
[ترجمه Parnia] او به برادرش مشکوک بود که پول را گرفته است.
|
[ترجمه گوگل] او به برادرش مشکوک بود که پول را گرفته است
[ترجمه ترگمان] به برادرش شک کرده بود که پول را بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to have doubts, reservations, or suspicions about.
مترادف: distrust, doubt, mistrust
مشابه: disbelieve, fear, question

- She offered her assistance, but I suspect her motives.
[ترجمه گوگل] او به او کمک کرد، اما من به انگیزه های او مشکوک هستم
[ترجمه ترگمان] او به او کمک کرد، اما من به انگیزه های او مظنون هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to believe in the possibility of (something) as the cause of some event or outcome.
مشابه: guess, think

- The entire building burned down, and the police suspect arson.
[ترجمه امین جهانگرد] کل ساختمان در آتش سوخت و از بین رفت، و پلیس گمان میکند که ساختمان به عمد به آتش کشیده شده
|
[ترجمه گوگل] کل ساختمان در آتش سوخت و پلیس مشکوک به آتش سوزی است
[ترجمه ترگمان] کل ساختمان آتش گرفت و پلیس مظنون به آتش سوزی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- When the nurse saw the boy's bruises, she suspected child abuse.
[ترجمه امین جهانگرد] وقتی که پرستار کبودی های پسر بچه را دید، گمان کرد که مورد سو استفاده قرار گرفته باشد
|
[ترجمه گوگل] پرستار وقتی کبودی های پسر را دید به کودک آزاری مشکوک شد
[ترجمه ترگمان] وقتی پرستار کبودی ها را دید، فکر کرد که بچه سو استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to believe that something, especially something bad, may be true; to have suspicions.
مشابه: guess

- She looked through all my drawers; I think she suspects.
[ترجمه گوگل] او تمام کشوهای من را نگاه کرد من فکر می کنم او مشکوک است
[ترجمه ترگمان] او به همه کشوهای من نگاه کرد و فکر می کنم که او مظنون است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: one who is suspected, esp. of a crime or other wrongdoing.

- The police are now calling the husband a suspect in the case.
[ترجمه گوگل] پلیس اکنون شوهر را مظنون به این پرونده می داند
[ترجمه ترگمان] پلیس در حال حاضر فرد مظنون را در این پرونده تحت تعقیب قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: suspecting (adj.)
• : تعریف: open to suspicion or doubt.
مترادف: questionable, suspicious
مشابه: doubtful, dubious, precarious, problematic, shady, slippery, unreliable, untrustworthy

- His motives for convincing her to change her will are certainly suspect.
[ترجمه گوگل] انگیزه های او برای متقاعد کردن او برای تغییر اراده اش قطعا مشکوک است
[ترجمه ترگمان] انگیزه های او برای متقاعد کردن او برای تغییر وصیت نامه اش به طور حتم مشکوک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a suspect person
شخص مورد سوظن

2. a suspect story
داستان مشکوک

3. i suspect him
نسبت به او شک دارم.

4. i suspect the truth of her statements
من به صحت گفته های او بدگمان هستم.

5. i suspect they want to sell their house
گمان می کنم می خواهند خانه ی خود را بفروشند.

6. they suspect him of theft
به او سوظن دزدی دارند.

7. akbar is a suspect though he has not been accused formally yet
اکبر مورد سوظن است گواینکه هنوز رسما متهم نشده.

8. his motive is suspect
انگیزه ی او شک برانگیز است.

9. to interrogate a suspect
از متهم بازجویی کردن

10. to seize a criminal suspect
متهم به جرم را دستگیر کردن

11. do a make on a suspect
شخص مورد سوظن را انگشت نگاری کردن

12. The suspect is detained at the police station.
[ترجمه گوگل]مظنون در کلانتری بازداشت شد
[ترجمه ترگمان]این مظنون در پاسگاه پلیس دستگیر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I suspect that Rodney has never quite forgiven either of them.
[ترجمه گوگل]من گمان می کنم که رادنی هرگز هیچ یک از آنها را نبخشیده است
[ترجمه ترگمان]من حدس می زنم که رادنی هرگز هیچ کدام از آن ها را نبخشیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Police destroyed the suspect package in a controlled explosion.
[ترجمه گوگل]پلیس بسته مظنون را در یک انفجار کنترل شده منهدم کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس بسته مظنون را در یک انفجار کنترل شده منهدم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. If you suspect a gas leak, do not strike a match or even turn on an electric light.
[ترجمه گوگل]اگر مشکوک به نشت گاز هستید، به کبریت برخورد نکنید و حتی چراغ برق را روشن نکنید
[ترجمه ترگمان]اگر به نشتی گاز مشکوک هستید، کبریت بزنید و یا حتی لامپ الکتریکی را خاموش کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Nobody can possibly suspect what he says.
[ترجمه گوگل]هیچ کس نمی تواند به آنچه او می گوید مشکوک باشد
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی تواند حدس بزند که او چه می گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. So far, the police do not suspect foul play.
[ترجمه گوگل]تا اینجای کار، پلیس به بازی ناپسند مشکوک نشده است
[ترجمه ترگمان]تا الان، پلیس مظنون به بازی ای نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. If you suspect a gas leak do not strike a match or use electricity.
[ترجمه Shey] اگر به یک نشتی گاز مشکوک هستید، نه کبریتی روشن کنین و نه از برق استفاده کنید
|
[ترجمه گوگل]اگر مشکوک به نشت گاز هستید به کبریت برخورد نکنید و از برق استفاده نکنید
[ترجمه ترگمان]اگر به یک نشتی گاز مشکوک هستید، یک کبریت روشن نکنید و یا از برق استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The suspect is being kept under observation .
[ترجمه گوگل]مظنون تحت نظر قرار دارد
[ترجمه ترگمان]این مظنون تحت نظارت نگهداری می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مورد شک (صفت)
suspect, dubious, dubitable

ظن کردن (فعل)
mistrust, suspect

گمان کردن (فعل)
reckon, suppose, think, suspect

سوء ظن داشتن (فعل)
suspect

بدگمان شدن از (فعل)
suspect

ظنین بودن از (فعل)
suspect

شک داشتن (فعل)
doubt, suspect

تخصصی

[حقوق] ظنین بودن، سوء ظن داشتن، بدگمان شدن، مضنون

انگلیسی به انگلیسی

• one who is under suspicion, one who is suspected of a crime or offense
surmise, imagine to be so, believe to be true; distrust, doubt; believe a person to be guilty of a crime or wrongdoing
doubtful, dubious, suspicious
if you suspect that something is the case, you think that it is likely to be true.
if you suspect someone or something, you doubt if they can be trusted or are reliable.
if you suspect someone of a crime, you think that they are guilty of it.
a suspect is a person who is thought to be guilty of a crime.
if something is suspect, it cannot be trusted or regarded as genuine.
see also suspected.

پیشنهاد کاربران

مشکوک بودن. بدگمان شدن، ظنین بودن، گمان کردن، شک داشتن، مظنون بودن، مظنون، موردشک،
مظنون
مثال: The police questioned the suspect about his whereabouts.
پلیس از مظنون درباره مکان حضورش سوال کرد.
suspect ( v ) =to have an idea that sb is guilty of sth, without having definite proof, e. g. He resigned after being suspected of theft. suspected ( adj ) , suspicion ( n ) ( səˈspɪʃn )
suspect
احتمال دادن هم معنی میده
The issue would always be suspect from now on
مسئله برای همیشه زیر سوال خواهد رفت
دقت کنید که این کلمه هم میتونه فعل باشه هم اسم و هم صفت.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : suspect
✅️ اسم ( noun ) : suspicion / suspect
✅️ صفت ( adjective ) : suspicious / suspect / suspected
✅️ قید ( adverb ) : suspiciously
مظنون، تبهکار انگاشته شده، بزهکار انگاشته شده
محتمل دانستن
محتمل شمردن
hold suspicions over
بله علاوه بر مشکوک و مظنون به عنوان اسم. به معنی مشکوک بودن به کسی هم هست
They suspects about you nowadays be careful
اونا این روزا به مشکوک شدن مراقب باش
مجرم/مظنون/متهم
یکی از معانیش , متهم, هست
کسب که متهم به انجام دادن کار اشتباهی است. ( قتل یا دزدیدن ) مظنون
suspect as verb
belive that sth is true
exp: the police suspected that she had som connection with the robbery
مشکوک
مشکوک adj
آدم یا چیز مشکوک n
شک کردن v
suspect ( verb ) =مشکوک بودن، شک داشتن، حدس زدن، بو بردن، گمان کردن، مظنون شدن
معانی دیگر: پنداشتن
Definition = فکر کردن یا باور کردن چیزی درست یا محتمل/فکر کردن کسی مرتکب جرمی شده یا کار اشتباهی انجام داده است/اعتماد نکردن، شک داشتن/
...
[مشاهده متن کامل]

مترادف با کلمه : speculate ( verb )
examples:
1 - If you suspect a gas leak, do not turn on an electric light
اگر به نشت گاز مشکوک هستید ، چراغ برق را روشن نکنید.
2 - He suspected that the substance was not present in the compound.
او شک داشت که ( آن ) ماده در ترکیب وجود نداشته باشد.
3 - They suspected that he was lying.
آنها گمان کردند که او دروغ می گوید.
4 - she strongly suspected he was lying to her.
او شدیداً مظنون شد که او داشت به او دروغ می گفت.
5 - she's not going to be very happy about this, i suspect.
من حدس می زنم که او از این موضوع خیلی خوشحال نخواهد شد.
6 - i suspected that there was something wrong with the engine.
من مشکوک شدم که در موتور مشکلی پیش آمده است.
7 - We had no reason to suspect ( that ) he might try to kill himself.
ما دلیلی نداشتیم که شک کنیم ( که ) او ممکن است سعی کند خودش را بکشد.
8 - No one knows who killed her, but the police suspect her husband.
هیچ کس نمی داند چه کسی او را کشته است ، اما پلیس به شوهر او مشکوک است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
suspect ( noun ) = مظنون، متهم
Definition = شخصی اعتقاد دارد که مرتکب جرمی شده یا کار اشتباهی انجام داده است ، یا تصور می شود که عامل چیز بدی بوده است/
Examples:
1 - The prime suspect in the case committed suicide.
مظنون اصلی پرونده خودکشی کرد.
2 - Police have issued a photograph of the suspect.
پلیس عکس مظنون را صادر ( منتشر ) کرده است.
3 - No one knows what caused the outbreak of food poisoning, but shellfish is the main suspect ( = is thought to have caused it ) .
هیچ کس نمی داند که چه عواملی باعث شیوع مسمومیت غذایی شده است ، اما صدف حلزونی مظنون اصلی است ( = تصور می شود که عامل آن باشد ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
suspect ( Adj ) = مشکوک، شک برانگیز، نامطمئن
Definition =قابل اعتماد نیست احتمالاً نادرست یا خطرناک/اگر چیزی مشکوک باشد ، به نظر می رسد غیر صادقانه ، خطرناک ، جنایی و غیره باشد/
examples:
1 - Some of the evidence they produced was highly suspect
برخی از شواهدی که آنها ارائه دادند بسیار مشکوک بودند.
2 - I can’t understand why my reasons seem suspect to a number of people.
نمی توانم درک کنم که چرا به نظر تعدادی از مردم دلایل من شک برانگیز است.
3 - Bomb disposal experts destroyed a suspect package found at the airport.
کارشناسان دفع بمب یک بسته مشکوک را که در فرودگاه پیدا شده بود منهدم کردند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

To presume
خیال کردن
تصور کردن
Can't suspect
- - - - - - - - - - -
Have no idea about
Can't guess
هیچی ایده ای در مورد چیزی نداشتن
( نمیتونه تصور کنه / نمیتونه خیال کنه )
...
[مشاهده متن کامل]

I have Powers, even he can't suspect
. . . . . که حتی به فکرش هم نمیرسه.
. . . که نمیتونه وجودشان را حدس بزنه. ( بی خبر از وجودشون )

۱. مشکوک - شک برانگیز
suspect act رفتار مشکوک suspect behaviour
Suspect person فرد مشکوک
Suspect face چهر مشکوک
۲. شک داشتن i suspect that girl
۳. Suspects مظنونین ( کسایی که بهشون شک داریم )
Suspects were arrested مظنونین دستگیر شدن

مجرم
براین باور بودن، معتقد بودن
to think that something is true but not to be certain
1 - شک داشتن، حدس زدن، گمان کردن، حس کردن ( که یک موضوعی بدی رخ داده یا وجود داره )
no one suspect a thing
she suspected that he was lying to her
doctors suspected flu
we suspect that he was involed in it
...
[مشاهده متن کامل]

2 - ظن داشتن، مظنون بودن، شک داشتن، مشکوک بودن به کسی ( که جرمی انجام داده )
who do you suspect?!
he is suspected of murder
3 - مظنون
two suspect were arrested
4 - مشکوک، نامطمینdodgy
he is a suspect person
they are involving in a highly suspect business

متهم کردن

سوژه
مظنون ، مشکوک، مشکوک بودن به
I suspected him

معنا های مختلفی داره فرد مشکوک یکی از معنا هاشه😍😍😍😍😍😍😍
فرد شک شونده
A person who you have doubt on him a bout special matter
مظنون، فرد مشکوک
احتمال
Guess
مظنون ( اسم )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)

بپرس