survivorship


معنی: بقاء، ابقاء، حق شفعه
معانی دیگر: پایستگری، پایستگی، بازمانی، بقا، بازماندگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the state or condition of being a survivor.

(2) تعریف: the legal right of a survivor to a previously joint interest.

جمله های نمونه

1. We need survivorship because corporation and gangdom collude and slay worker.
[ترجمه گوگل]ما به زنده ماندن نیاز داریم زیرا شرکت ها و گروه های تبانی با هم تبانی می کنند و کارگر را می کشند
[ترجمه ترگمان]ما به بقا نیاز داریم زیرا شرکت و gangdom هم با هم تبانی می کنند و او را می کشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Then there's the problem of survivorship bias.
[ترجمه گوگل]سپس مشکل سوگیری بقا وجود دارد
[ترجمه ترگمان]پس مشکل گرایش به بقا وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In the free-choice test, both the survivorship of offspring and the host size showed a positive relationship with the numbers of eggs laid on the seed.
[ترجمه گوگل]در آزمون انتخاب آزاد، هم بقای فرزندان و هم اندازه میزبان رابطه مثبتی با تعداد تخم‌های گذاشته شده روی بذر نشان دادند
[ترجمه ترگمان]در تست انتخاب آزاد، هم بقا زاد و ولد و هم اندازه میزبان یک رابطه مثبت با تعداد تخم های گذاشته شده بر روی دانه نشان دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The time specific life table, survivorship curve and age structure of Cathaya argyrophylla population were obtained through analysing the demography and age structures of its main coenopopulations.
[ترجمه گوگل]جدول زندگی خاص، منحنی بقا و ساختار سنی جمعیت آرژیروفیلا کاتایا از طریق تجزیه و تحلیل جمعیت‌شناسی و ساختارهای سنی جمعیت‌های اصلی آن به دست آمد
[ترجمه ترگمان]جدول زندگی مخصوص زمان، منحنی بقا و ساختار سنی جمعیت argyrophylla از طریق تجزیه و تحلیل جمعیت شناسی و ساختار سنی اصلی آن حاصل شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. What results is so-called survivorship bias.
[ترجمه گوگل]آنچه نتیجه می دهد به اصطلاح سوگیری بقا است
[ترجمه ترگمان]چه نتایجی به اصطلاح تعصب زندگی نامیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. For example you and your kids have automatic right of survivorship if the spouse does not have a will.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، اگر همسر وصیت نامه ای نداشته باشد، شما و فرزندانتان به طور خودکار حق بقا دارید
[ترجمه ترگمان]برای مثال، اگر همسر شما وصیت نامه نداشته باشد، شما و بچه هایتان حق زندگی خود را دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Well, joining us now is Susan Leigh, past president of the National Coalition for Cancer Survivorship.
[ترجمه گوگل]خوب، سوزان لی، رئیس سابق ائتلاف ملی برای نجات از سرطان، اکنون به ما می‌پیوندد
[ترجمه ترگمان]خب، پیوستن ما به ما، سوزان لی، رئیس قبلی ائتلاف ملی برای سرطان survivorship است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The substitute reproductive colonies would then develop faster and the numbers in creased after a period of recovery on the basis of better survivorship.
[ترجمه گوگل]سپس کلنی های تولید مثلی جایگزین سریعتر رشد می کنند و تعداد آنها پس از یک دوره بهبودی بر اساس بقای بهتر افزایش می یابد
[ترجمه ترگمان]بعد کلونی تولید مثل بعد از یک دوره بازیابی بر مبنای زندگی بهتر، سریع تر رشد خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بقاء (اسم)
durability, permanence, eternity, duration, perpetuity, survival, survivorship, survivance

ابقاء (اسم)
maintenance, retention, survival, survivorship, survivance

حق شفعه (اسم)
survivorship, pre-emption

انگلیسی به انگلیسی

• state of being a survivor; right of a partner to receive the right to a jointly owned property upon the death of the other partner (law)

پیشنهاد کاربران

survivorship ( مهندسی منابع طبیعی - شاخة حیات وحش )
واژه مصوب: نرخ بقا
تعریف: شمار افراد باقی مانده یا زنده از یک گونه یا جمعیت در یک دورة زمانی مشخص
احیا ( پزشکی )

بپرس