surprisedly


تعجب کنان

جمله های نمونه

1. After illusion novice stage careful experience, we discovered surprisedly the illusion novice experiences the part the content to modify is very big.
[ترجمه گوگل]پس از تجربه دقیق مرحله مبتدی توهم، با کمال تعجب متوجه شدیم که تجربه های تازه کار توهم بخشی که محتوا برای اصلاح آن بسیار بزرگ است
[ترجمه ترگمان]بعد از یک تجربه دقیق مرحله مبتدی، ما کشف کردیم که فریب تجربیات جدید، قسمتی که محتوا برای اصلاح کردن، بسیار بزرگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Was past to make to surprisedly pour to sponge one an respiration, picked eyebrow to seeing at to spend not intentional some crafty smiling face.
[ترجمه گوگل]گذشته بود تا با کمال تعجب به اسفنج یکی از تنفس بریزید، ابرو را برای دیدن به صرف نه عمدی یک چهره خندان حیله گر
[ترجمه ترگمان]گذشته از این بود که برای اسفنج یک تنفس به وجود آورد و یک ابرویش را بالا برد تا ببیند تعمدی در کار است یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Surprisedly to learn it is the Chinese Valentine's Day in four days, I found it too quickly the time flied, just like the day once we all had before.
[ترجمه گوگل]با کمال تعجب فهمیدم که در چهار روز دیگر روز ولنتاین چینی است، خیلی سریع متوجه شدم که زمان گذشته است، درست مانند روزی که قبلاً همه ما داشتیم
[ترجمه ترگمان]برای یاد گرفتن آن روز روز والنتاین چینی در چهار روز، آن را خیلی سریع پیدا کردم، درست مثل روز قبل، درست مثل روز قبل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. "the woman said surprisedly, "It can make the old into young, at same time, it can find the truth.
[ترجمه گوگل]زن با تعجب گفت: "این می تواند پیر را جوان کند، در عین حال می تواند حقیقت را پیدا کند
[ترجمه ترگمان]زن گفت: \" این زن می تواند در عین حال بتواند حقیقت را به جوانان تبدیل کند \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The mother looked at this child very surprisedly from the other side of the street.
[ترجمه گوگل]مادر با تعجب از آن طرف خیابان به این کودک نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]مادر از آن سوی خیابان به این بچه نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. With hearing the news, Tom openedbig mouth surprisedly.
[ترجمه گوگل]تام با شنیدن این خبر با تعجب دهان باز کرد
[ترجمه ترگمان]با شنیدن اخبار، دهان تام باز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. After many contests, some students said surprisedly, Oh, my God, I can do it!
[ترجمه گوگل]بعد از مسابقه های زیاد، برخی از دانش آموزان با تعجب گفتند، خدای من، من می توانم!
[ترجمه ترگمان]بعد از چندین مسابقه، بعضی از دانش آموزان گفتند: اوه، خدای من، من می توانم این کار را بکنم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. "Oh, how can you know this?"the woman asked surprisedly.
[ترجمه گوگل]زن با تعجب پرسید: آه، چگونه می توانی این را بدانی؟
[ترجمه ترگمان]اوه، چطور میتونی اینو بدونی؟ اون زن از \"surprisedly\" پرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The service person did intentionally said surprisedly : what do you want the map to make?
[ترجمه گوگل]سرویس دهنده عمداً با تعجب گفت: نقشه را می خواهید چه بسازد؟
[ترجمه ترگمان]شخصی که به عمد این کار را انجام می دهد، به عمد گفت: چه چیزی را می خواهید که نقشه ایجاد کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The mother at this child very surprisedly from side of the street.
[ترجمه گوگل]مادر با تعجب از کنار خیابان به این کودک پرداخت
[ترجمه ترگمان]مادر این بچه را از کنار خیابان به این سو و آن سو می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But. . . At 2 I surprisedly heard that my uncle also drank some beer.
[ترجمه گوگل]ولی در ساعت 2 با کمال تعجب شنیدم که عمویم نیز مقداری آبجو نوشیده است
[ترجمه ترگمان]اما ساعت ۲ بعد از ظهر شنیدم عموم یه آبجو هم خورده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I surprisedly found that everyone of the players tried to throw some obstacles in others' way, such as bombs, magnets, devil, after my son played for a while.
[ترجمه گوگل]با کمال تعجب متوجه شدم که همه بازیکنان بعد از مدتی بازی پسرم سعی کردند موانعی مانند بمب، آهن ربا، شیطان را بر سر راه دیگران بیاندازند
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه پسر من مدتی بازی کرد، همه سعی کردند موانع را ازسر راه بردارند، مثل بمب، اهن ربا، شیطان، بعد از اینکه پسرم مدتی بازی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The last not the least, practice makes perfect. Every learners know this simple idiom. Make progress day by day, and one day you will surprisedly find you speak fluent English!
[ترجمه گوگل]آخرین مورد نه کم‌اهمیت، تمرین باعث کامل شدن می‌شود هر زبان آموزی این اصطلاح ساده را می شناسد روز به روز پیشرفت کنید و یک روز در کمال تعجب خواهید دید که انگلیسی روان صحبت می کنید!
[ترجمه ترگمان]آخرین مرحله نه، تمرین عالی است همه learners این عبارت ساده را می دانند روز به روز پیشرفت کنید، و یک روز متوجه خواهید شد که زبان انگلیسی را به زبان انگلیسی بلد هستید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Spend not intentional tightly hold tight north of wild strong hand, some surprisedly looking at him full is a ruthlessly oppressive face:"Emperor can't tell me, you fix to go to kill a person?"
[ترجمه گوگل]خرج عمدی را محکم نگیر شمال دست قوی وحشی، برخی با تعجب به او نگاه می کنند یک چهره ظالمانه ظالمانه است: "امپراتور نمی تواند به من بگوید، شما برای کشتن یک نفر تصمیم می گیرید؟"
[ترجمه ترگمان]بعضی از surprisedly که به او نگاه می کنند، چهره ای ظالمانه و ظالمانه است: \"امپراطور نمی تواند به من بگوید، شما مجبورید که یک نفر را بکشید؟\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• with surprise, in a surprised manner

پیشنهاد کاربران

بپرس