surmount

/sərˈmaʊnt//səˈmaʊnt/

معنی: برطرف کردن، غالب امدن بر، فائق امدن، از میان برداشتن، بالا قرار گرفتن
معانی دیگر: چربیدن، فایق شدن، غلبه کردن، چیره شدن، از روی چیزی (مثلا مانع) رد شدن، پشت سرگذاشتن، در بالای چیزی قرار دادن یا قرار گرفتن، (در اصل) تجاوز کردن، فراتر رفتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: surmounts, surmounting, surmounted
مشتقات: surmountable (adj.)
(1) تعریف: to get over or past; overcome; conquer.
مشابه: overcome

- These were difficult problems, but with effort, we surmounted them.
[ترجمه گوگل] اینها مشکلات سختی بود، اما با تلاش بر آنها فائق آمدیم
[ترجمه ترگمان] این مشکلات دشوار بود، اما با کوشش، بر آن ها فایق آمدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to climb to the top of.
مشابه: crown, scale, top

- Few people have been able to surmount the peak.
[ترجمه امیری] افراد کمی توانسته اند به اون قله برسند
|
[ترجمه گوگل] افراد کمی توانسته اند قله را پشت سر بگذارند
[ترجمه ترگمان] تعداد کمی از مردم توانستند بر قله غلبه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to surmount a temptation
بر وسوسه ای چیره شدن

2. to surmount difficulties
مشکلات را پشت سرگذاشتن

3. to surmount obstacles
از موانع گذشتن

4. We had many problems to surmount before we could start the project.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه بتوانیم پروژه را شروع کنیم، مشکلات زیادی داشتیم که باید از بین بریم
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه بتوانیم پروژه را شروع کنیم مشکلات زیادی داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They managed to surmount all opposition/objections to their plans.
[ترجمه گوگل]آنها توانستند بر تمام مخالفت ها/ مخالفت ها با برنامه های خود غلبه کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها توانستند همه مخالفت ها و مخالفت ها را با برنامه های خود حل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He has had to surmount immense physical disabilities.
[ترجمه گوگل]او مجبور به غلبه بر ناتوانی‌های جسمی عظیم شده است
[ترجمه ترگمان]او مجبور بوده است تا بر معلولیت های جسمی شدید فائق آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I realized I had to surmount the language barrier.
[ترجمه گوگل]فهمیدم که باید از سد زبان غلبه کنم
[ترجمه ترگمان]متوجه شدم که مجبور شدم از حصار زبان فائق شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He is quite confident that we can surmount these difficulties.
[ترجمه گوگل]او کاملاً مطمئن است که ما می توانیم بر این مشکلات فائق آییم
[ترجمه ترگمان]او کاملا مطمئن است که ما می توانیم این مشکلات را برطرف کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We are fully confident that we can surmount these difficulties.
[ترجمه گوگل]ما کاملاً مطمئن هستیم که می توانیم بر این مشکلات غلبه کنیم
[ترجمه ترگمان]ما کاملا مطمئن هستیم که می توانیم این مشکلات را برطرف کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Electrons from the metal will have to surmount the potential barrier to enter the semiconductor.
[ترجمه گوگل]الکترون های فلزی برای ورود به نیمه هادی باید از سد احتمالی عبور کنند
[ترجمه ترگمان]الکترون ها از فلز برای ورود به نیمه رسانا باید بر موانع بالقوه غلبه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We willcontinuously Of surmount hold hands with you to create fine tomorrow together.
[ترجمه گوگل]ما به طور مستمر دست به دست هم خواهیم داد تا فردای خوب را با هم بسازیم
[ترجمه ترگمان]ما باید با شما دست نگه داریم تا فردا با هم خوب خلق کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A strong motive forces one to surmount many difficulties.
[ترجمه گوگل]یک انگیزه قوی فرد را وادار می کند تا بر بسیاری از مشکلات غلبه کند
[ترجمه ترگمان]انگیزه قوی این است که بر بسیاری از مشکلات فائق آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He must surmount these propositions; then he sees the world rightly.
[ترجمه منوچهر تیموری] او باید این حرف ها را کنار بگذارد؛ بعد او دنیا را درست می بیند.
|
[ترجمه گوگل]او باید بر این گزاره ها غلبه کند سپس دنیا را به درستی می بیند
[ترجمه ترگمان]باید این propositions را پس بگیرد؛ و آن وقت دنیا را درست می بیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Surmount all obstacles and don't crash your dirt bike.
[ترجمه گوگل]از همه موانع عبور کنید و دوچرخه خاکی خود را تصادف نکنید
[ترجمه ترگمان]همه موانع را ازسر راه بردار و موتور your خراب نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برطرف کردن (فعل)
remove, rectify, acquit, dispel, eliminate, surmount, loose

غالب امدن بر (فعل)
surmount, dominate

فائق امدن (فعل)
surmount, overbear

از میان برداشتن (فعل)
surmount

بالا قرار گرفتن (فعل)
surmount

انگلیسی به انگلیسی

• overcome, conquer, triumph over; climb to the top of; be on top of
if you surmount a difficulty, you deal successfully with it.
if something is surmounted by a particular thing, that thing is on top of it; a formal use.

پیشنهاد کاربران

insurmountable ( adj )
/ˌɪn. sɚˈmaʊn. t̬ə. bəl/
insurmountably ( adv )
/ˌɪn. sɚˈmaʊn. t̬ə. bli/
surmount ( v )
/sɚˈmaʊnt/
surmountable ( adj )
/sɚˈmaʊn. t̬ə. bəl/
غلبه کردن ؛ بالاش چیزی بودن
– We are fully confident that we can surmount these difficulties
– She was well aware of the difficulties that had to be surmounted
– a high column surmounted by a statue
– The central column is surmounted by a bronze angel
غلبه کردن ( مثلا به مشکل )
surmount دو تا معنای کلی داره:
1= موفق شدن در حل مسئله یا مشکل و یا به طور کلی، موفقیت در مواجهه با چیزی
؛ مترادف با overcome و conquer
2=مافوق یا بالای چیزی بودن
؛ مترادف با over, crown, top و crest
غلبه کردن . چیره شدن
برآورده کردن
برطرف کردن
از میان برداشتن

بپرس