supply

/səˈplaɪ//səˈplaɪ/

معنی: ذخیره، خواربار، اذوقه، لزوم، موجودی، فرااورده، دادن به، تامین کردن، تدارک دیدن، تهیه کردن، تولید کردن، رساندن
معانی دیگر: فراهم کردن، تدارک کردن، تیار کردن، در اختیار گذاشتن، رساندن(به)، (نیاز و غیره) برآوردن، آمادن، دادن، آماد کردن، جبران کردن، شیانیدن، (موقتا) جانشین شدن، جای کسی را پر کردن، علی البدل شدن، فراهم سازی، آمایش، فراهمش، فرآوری، پیش آورد، موجودی انبار، اندوخته، مقدار، توشه، (جمع) تسلیحات، تجهیزات، ملزومات، لوازم، ضروریات، تدارکات، آمادها، سازوبرگ، (اقتصاد) عرضه (در برابر: تقاضا demand)، نمادش، وابسته به سازو برگ یا موجودی، (معمولا جمع - انگلیس) بودجه ی دولت، اعتبار، مقرری، (اقتصاد) عرضه کردن، نمادن، نمادش کردن، (موقت) جانشینی، سررشته داری، (مهجور) کمک، یاور، وردست، (مهجور) نیروی کمکی، قشون تقویتی، وابسته به عرضه، عرضه ای، با نرمش، با خم پذیری، با انعطاف (supplely هم می نویسند)، منبع

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: supplies, supplying, supplied
(1) تعریف: to provide (what is wanted or required).
مترادف: furnish, provide
مشابه: afford, contribute, deliver, dish out, distribute, dole, give, mete, purvey, render, serve, stock

- The Red Cross supplied medicine to the homeless after the hurricane.
[ترجمه معمارباشی] صلیب سرخ پس از طوفان دارو را دراختیار بی خانمان ها گذاشت.
|
[ترجمه Bt] صلیب سرخ پس از طوفان دارو را به افراد بی خانمان عرضه کرد
|
[ترجمه گنج جو] داروهای مورد نیاز برای آوارگان طوفان زده توسط صلیب سرخ تدارک دید ه شد. شد.
|
[ترجمه p] صلیب سرخ دارو را برای بیخانمان ها بعد از طوفان فراهم کرد
|
[ترجمه گوگل] صلیب سرخ پس از طوفان به بی خانمان ها دارو داد
[ترجمه ترگمان] صلیب سرخ پس از طوفان، دارو را به بی خانمان ها ارائه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The bank supplied the information we needed to process your application.
[ترجمه گوگل] بانک اطلاعات مورد نیاز ما را برای پردازش درخواست شما ارائه کرد
[ترجمه ترگمان] بانک اطلاعاتی را که برای پردازش درخواست شما نیاز داشتیم را تامین می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You need to supply more details in this paragraph.
[ترجمه گوگل] شما باید جزئیات بیشتری را در این پاراگراف ارائه دهید
[ترجمه ترگمان] شما باید جزئیات بیشتری را در این بند تامین کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The nourishing food supplied strength to his ailing body.
[ترجمه معمارباشی] غذای مغذی نیرو را برای بدن بیمارش فراهم ساخت.
|
[ترجمه گوگل] غذای مقوی به بدن بیمار او نیرو می داد
[ترجمه ترگمان] غذای مقوی به بدن بیمار خود نیرو می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to provide (a person, group, or entity) with what is wanted or required (usu. fol. by with).
مترادف: furnish, provide
مشابه: accommodate, cater to, equip, gird, outfit, provision, serve, stock

- The state supplied the earthquake victims with food.
[ترجمه معمارباشی] دولت غذا را در اختیار قربانیان زلزله گذاشت.
|
[ترجمه گوگل] دولت به زلزله زدگان غذا داد
[ترجمه ترگمان] دولت قربانیان زلزله را با غذا تامین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His sister supplied him with the answer to the question.
[ترجمه گوگل] خواهرش جواب سوال را به او داد
[ترجمه ترگمان] خواهرش جواب سوال را به او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to compensate for a lack or deficiency of.
مترادف: compensate for, make up
مشابه: fulfill, replenish, satisfy, stock up, substitute
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to fill a position as a substitute or replacement for another.
مترادف: fill in, substitute
مشابه: cover, sub

- I understand the job pretty well; perhaps I could supply?
[ترجمه معمارباشی] من از این کار خیلی خوب سر در می آورم, امکان دارد جایگزین شوم؟
|
[ترجمه گوگل] من کار را به خوبی درک می کنم شاید بتوانم تامین کنم؟
[ترجمه ترگمان] من کار را خوب درک می کنم، شاید بتوانم تهیه کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: supplies
مشتقات: supplier (n.)
(1) تعریف: the act of providing or supplying.
مترادف: provision

- Our department is in charge of supply.
[ترجمه گوگل] بخش ما مسئول تامین است
[ترجمه ترگمان] بخش ما مسئول تدارکات هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something that is provided or supplied.
مترادف: provision

- The Red Cross distributed the food supplies.
[ترجمه گوگل] صلیب سرخ مواد غذایی را توزیع کرد
[ترجمه ترگمان] صلیب سرخ منابع غذایی را توزیع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: an amount of something available for use; stock.
مترادف: stock, stockpile, store
مشابه: arsenal, reserve

- Our supply of water was running low.
[ترجمه معمارباشی] ذخیره ی آب ما داشت کم میشد.
|
[ترجمه کامران] ذخیره آب ما دایماً کم می شد.
|
[ترجمه گوگل] ذخایر آب ما رو به اتمام بود
[ترجمه ترگمان] منبع آب ما پایین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (pl.) provisions or materials kept in reserve to be used as needed.
مترادف: provisions, stockpile, stores
مشابه: hoard

- Office supplies are kept in this closet.
[ترجمه گوگل] لوازم اداری در این کمد نگهداری می شود
[ترجمه ترگمان] لوازم دفتری تو این کمد نگه داشتن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The ship carried supplies to the troops overseas.
[ترجمه گوگل] این کشتی تدارکات را برای سربازان خارج از کشور حمل می کرد
[ترجمه ترگمان] این کشتی حامل آذوقه در خارج از کشور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: in economics, the amount of a commodity available for purchase at a particular price.

- The supply did not meet demand, so production had to be stepped up.
[ترجمه معمارباشی] عرضه تقاضا را برآورده نساخت, بنابراین تولید میبایست افزایش می یافت.
|
[ترجمه گوگل] عرضه جوابگوی تقاضا نبود، بنابراین تولید باید افزایش می یافت
[ترجمه ترگمان] عرضه این تقاضا را برآورده نکرد، بنابراین تولید باید افزایش یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• : تعریف: in a supple manner.

جمله های نمونه

1. supply and demand are coincident
عرضه و تقاضا با هم برابرند.

2. supply and demand should be balanced
عرضه و تقاضا باید متعادل باشند.

3. supply proportionate to demand
عرضه ی متناسب با تقاضا

4. a supply depot
انبار ساز و برگ

5. a supply route
جاده ی آماد رسانی

6. excess supply
تولید اضافی،اضافه تولید،مازاد عرضه

7. inelastic supply and demand
عرضه و تقاضای غیر قابل انعطاف

8. our supply of water was running low
ذخیره آب ما داشت ته می کشید.

9. the supply is incommensurate to the demand
عرضه تکافوی تقاضا را نمی کند.

10. the supply of water for the city
فراهمش (تامین) آب شهر

11. to supply a deficiency
کمبودی را جبران کردن

12. to supply another's pulpit
به جای کسی دیگر به منبر رفتن

13. to supply the army with food
خوراک به قشون رساندن

14. to supply tools to workers
برای کارگران ابزار تهیه کردن

15. a fresh supply of troops
آمایش تازه ای از قشون

16. a reserve supply
آماد ذخیره،ذخیره احتیاطی

17. elasticity of supply
کشش عرضه

18. our food supply was finished up
ذخیره ی بنزین ما ته کشید.

19. our scanty supply of food and water
موجودی اندک خوراک و آب ما

20. the water supply is failing
میزان آب موجود تکافو نمی کند.

21. we will supply the necessary information
ما اطلاعات لازم را در اختیار شما خواهیم گذاشت.

22. a plentiful supply (of something)
مقدار فراوانی (از یک چیز)

23. an excess of supply over demand
بیشتر بودن عرضه بر تقاضا

24. the law of supply and demand
قانون عرضه و تقاضا

25. we finished our supply of fuel
ما موجودی سوخت خود را تمام کردیم.

26. be in short supply
دستخوش کمبود بودن،کم بودن،به اندازه ی کافی وجود نداشتن

27. a new generator to supply electricity to the city
نیروگاه جدید برای تامین برق شهر

28. there is an ample supply of food
خوراک فراوان در دسترس است.

29. good teachers are in short supply
معلم خوب کم پیدا می شود.

30. they tried to eke out their sugar supply by strict rationing
آنها سعی کردند با سهمیه بندی شدید،در مصرف شکر صرفه جویی کنند.

31. we must ensure the continuity of food supply
باید کاری کنیم که عرضه ی مواد غذایی دچار وقفه نشود.

مترادف ها

ذخیره (اسم)
stock, hoard, store, accumulation, reserve, supply, reservoir, reservation, spare, stockpile

خواربار (اسم)
food, supply, viand, victual, grocery, provender, provisions, foodstuff, provand, provant, proviant

اذوقه (اسم)
food, supply, victual, provender, purveyance

لزوم (اسم)
supply, incumbency, need, necessity, indigence, requisiteness

موجودی (اسم)
stock, supply, cash, holding

فرااورده (اسم)
supply, reproduction, product

دادن به (فعل)
supply

تامین کردن (فعل)
supply, cover, secure, safeguard

تدارک دیدن (فعل)
supply, provide, prepare

تهیه کردن (فعل)
get, process, supply, afford, administer, cater, provide, furnish, purvey, administrate, harness, put out

تولید کردن (فعل)
breed, raise, fetch up, supply, generate, produce, beget, turn out, procreate, inbreed, bring forward, manufacture

رساندن (فعل)
give, convey, supply, put in, impart, forward, transmit, broadcast, imply, understand, extend

تخصصی

[حسابداری] عرضه
[برق و الکترونیک] تعذیه
[صنایع غذایی] به کاربردن، استعمال کردن
[نساجی] عرضه - تجدید نیرو
[ریاضیات] تحویل دادن، تهیه کردن، منبع، عرضه کردن، رساندن، تدارکات، تأمین کردن، تکمیل کردن، عرضه، موجودی، ملزومات، کارپردازی

انگلیسی به انگلیسی

• act of providing; provision, something that is supplied; reserve, stock; quantity of a commodity available for purchase (economics)
provide something that is needed or desired; furnish, equip; make up for, compensate for; temporarily substitute for
if you supply someone with something, you provide them with it, by giving or selling it to them.
supply of something is the act or process of providing someone with it.
supply is also the amount of a commodity that can be produced and made available for people to buy.
a supply of something is an amount of it which someone has or which is available for them to use.
supplies are food, equipment, and other things needed by a group of people, for example by an army or people going on an expedition.
if something is in short supply, there is very little of it available.

پیشنهاد کاربران

کارپردازی ( بانکی )
آماد
supply: فراهم کردن
supply: موجودی
تدارک دیدن
Exp:Did you rdmember to supply everything for the party?
منبع ثابت
constant supply
ارائه دادن
تو بازار های مالی به معنای عرضه اس
در حالت فعل میشه تهیه کردن ذخیره کردن
فراهم سازی، رسانش /رِسانِش/
رسانش
با حرف اضافه for به معنای فراهم کردن
با حرف اضافه with به معنای تجهیز کردن
در لوازم برق کشی ساختمان
ورودی جریان از منبع
تزریق
عرضه و تولید
منبع
supply ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: تدارک 2
تعریف: تهیه و انبار کردن و نگهداری و توزیع اقلام ضروری؛ نحوه و مدت نگهداری آنها که براساس نوع و تعداد تعیین می شود|||متـ . تأمین
“تامین کردن وسایل و مواد مورد نیاز برای”
کل این عبارت میشه ترجمه supply در جملات انگلیسی
تولیدوعرضه
نماورد، آمایدار، آورده، آنچه برای دادو ستد فراهم کرده وآورده ایم
فراهَمیدَن
در کامپیوتر:
supply result =ذخیره نتیجه
نقد، موجود و دست به نقد، قابل عرضه، عرضه، قابل استفاده
عرضه، ارائه
پر کردن/بودن جایی/چیزی
تامین کردن
ذخیره
ذخیره کردن
کالا یا لوازم مصرفی
تدارکات
supply system - سیستم تدارکات و تامین
عرضه ( محصول، خدمت. . . )
روزی
دادن، تحویل دادن، اعلام کردن
ذخیره کردن چیزی که نیاز داریم
مهیاکردن
ورودی
واگذاری ، تحویل
[در ترکیب با واژه دیگر]
- رسانی ، - دهی
تأمین کردن چیزی
یک مقدار از چیزی که نیاز داریم
ارائه
همراه با Bookاگر به شکل Books &suppliesبیاید به معنای لوازم التحریر
تأمین
تدارکات
عرضه
منبع تغذیه
تغذیه
به کار گرفتن
مخزن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٦)

بپرس