suitor

/ˈsuːtər//ˈsuːtə/

معنی: مدعی، خواستگار، عرضحال دهنده
معانی دیگر: خواستگاری کردن، عشقبازی کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a man courting or seeking to marry a woman.
مشابه: beau, gallant, man

(2) تعریف: in law, a person who sues.

(3) تعریف: one who requests or makes a plea for something.

جمله های نمونه

1. a persistent suitor
خواستگار سمج

2. her apparent indifference piqued her suitor
بی توجهی آشکار او خواستگارش را رنجاند.

3. My mother had a suitor who adored her.
[ترجمه گوگل]مادرم خواستگاری داشت که او را می پرستید
[ترجمه ترگمان]مادرم خواستگار داشت که او را می پرستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The new judge is 50-year-old David Suitor who's regarded as a conservative.
[ترجمه گوگل]قاضی جدید دیوید سویتور 50 ساله است که به عنوان یک محافظه کار شناخته می شود
[ترجمه ترگمان]قاضی جدید دیوید suitor ۵۰ ساله است که به عنوان یک محافظه کار شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was an ardent suitor.
[ترجمه گوگل]او یک خواستگار سرسخت بود
[ترجمه ترگمان]خواستگار پرحرارت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Fairfax tells me that he is a suitor, eager to lay claim to a girl who is now only eleven.
[ترجمه گوگل]فیرفکس به من می گوید که او یک خواستگار است و مشتاق ادعای دختری است که اکنون فقط یازده سال دارد
[ترجمه ترگمان]فر فاکس به من می گوید که خواستگار است و مشتاق است دختری را که تنها یازده ساله است تصاحب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A possible suitor wearing a Walkman sang along intermittently much louder than he realized.
[ترجمه گوگل]خواستگاری که واکمن پوشیده بود به طور متناوب با صدای بلندتر از آن چیزی که تصور می کرد آواز می خواند
[ترجمه ترگمان]یک خواستگار احتمالی که واکمن به تن داشت، به طور متناوب بسیار بلندتر از آن چیزی بود که او دریافت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Only a suitor with inherited land, and preferably also a title, would do.
[ترجمه گوگل]فقط یک خواستگار با زمین موروثی و ترجیحاً دارای عنوان نیز این کار را انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]فقط یک خواستگار با زمین به ارث برده و ترجیحا یک عنوان، می تواند این کار را انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Did you find a suitor for your daughter?
[ترجمه گوگل]برای دخترت خواستگار پیدا کردی؟
[ترجمه ترگمان]خواستگار برای دخترت پیدا کردی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Is sought by any other suitor?
[ترجمه گوگل]آیا خواستگار دیگری دنبال آن است؟
[ترجمه ترگمان]خواستگار دیگری پیدا می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The persistent suitor made persistent efforts and succeeded eventually.
[ترجمه گوگل]خواستگار پیگیر تلاش های پیگیرانه ای کرد و در نهایت موفق شد
[ترجمه ترگمان]خواستگار سمج به تلاش های مداوم دست یافت و سرانجام موفق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Pomona's shyest suitor was the wood - god Vertumnus.
[ترجمه گوگل]خجالتی ترین خواستگار پومونا، خدای ورتومنوس، چوب بود
[ترجمه ترگمان]خواستگار shyest و god wood بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. E: No one can be at once suitor and judge!
[ترجمه گوگل]ه: هیچکس نمی تواند یکباره خواستگار و قضاوت کند!
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی تواند به خواستگار و خواستگار روبه رو شود!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Is Barclays a good choice of suitor?
[ترجمه گوگل]آیا بارکلیز انتخاب خوبی برای خواستگاری است؟
[ترجمه ترگمان]خواستگار او خواستگار خوبی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They had considered her suitor ambitious and upwardly mobile.
[ترجمه گوگل]خواستگار او را جاه طلب و متحرک بالا می دانستند
[ترجمه ترگمان]آن ها یک مرد جاه طلب و upwardly را در نظر گرفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مدعی (اسم)
assertion, claim, accuser, claimant, pretender, plaintiff, adversary, complainant, prosecutor, pretension, allegation, suitor

خواستگار (اسم)
bridegroom, suitor, wooer

عرض حال دهنده (اسم)
suitor, petitioner, pleader

انگلیسی به انگلیسی

• man who courts a woman; one who makes a petition, one who submits a request; plaintiff (law); person or group that wishes to purchase a business
a woman's suitor is a man who wants to marry her; an old-fashioned word.

پیشنهاد کاربران

خواستگار ازدواج
خاطرخواه
a prospective buyer of a business or corporation
خریدار بالقوه یک کار و کسب و یا شرکت
خواستگار
کیخوایی کر

بپرس