suck

/ˈsək//sʌk/

معنی: مک، مکیدن، مک زنی، شیردوشی، شیره کسی را کشیدن، مک زدن، خورد کردن
معانی دیگر: چوشیدن، (با تلمبه یا پمپ و غیره) مکینه کردن، مکاندن، درون کشیدن، درکشیدن، کشیدن، درآشامیدن، جذب کردن، فروکشیدن، شیره یا شهد چیزی را کشیدن، (مجازی) از رمق انداختن، تحلیل بردن، (با: into) مکیده شدن، جذب شدن، در ورطه افتادن، کشانده شدن، (خودمانی) بسیار بد بودن، گند بودن، هوت کشیدن، هش کشیدن، دردهان نگهداشتن و حل کردن، (خودمانی - زننده) آلت تناسلی مرد را مکیدن، مکش، صدای مکیدن، عمل مکیدن، مقدار مکیده شده در هربار، جرعه، ماده ی مکیده شده

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sucks, sucking, sucked
(1) تعریف: to pull into the mouth by using the tongue and lips to create a partial vacuum.

(2) تعریف: to drain the liquid contents of in this way.

- The runners sucked orange slices.
[ترجمه گوگل] دونده ها تکه های پرتقال را مکیدند
[ترجمه ترگمان] دوندگان تکه های نارنجی رنگ را می مکید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to hold in the mouth and squeeze with the tongue.

- The baby is sucking her thumb.
[ترجمه MK] بچه در حال مکیدن انگشت شستش است.
|
[ترجمه گوگل] کودک در حال مکیدن انگشت شست خود است
[ترجمه ترگمان] بچه شستش را می مکید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to consume by dissolving in the mouth.

- Suck a hard candy if you're hungry.
[ترجمه mfmeshtoon] یک آبنبات سخت رو بگیر رو بمک اگر گرسنه ای
|
[ترجمه نیلو] اگر گرسنه ای یک آب نبات را مک بزن
|
[ترجمه گوگل] اگر گرسنه هستید یک آب نبات سفت بمکید
[ترجمه ترگمان] اگه گرسنه باشی یه آب نبات سفت بگیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to take in by or as though by suction.

- The flowers sucked water from the vase.
[ترجمه گوگل] گل ها از گلدان آب می مکیدند
[ترجمه ترگمان] گل ها آب را از گلدان بیرون می کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: (vulgar slang) to perform fellatio on.
مشابه: blow
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to pull something, esp. milk from the breast, into the mouth by using the tongue and lips to create a partial vacuum; suckle.

(2) تعریف: to pull in or be pulled in by or as if by suction.

(3) تعریف: (slang) to behave obseqiously (often fol. by around or up to).

- He is always sucking up to the boss.
[ترجمه Zoha] اون همیشه پاچه خواری رئیس رو میکنه
|
[ترجمه AaMc] او همیشه خایه مالی رئیس رو میکنه
|
[ترجمه گوگل] او همیشه در حال مکیدن به رئیس است
[ترجمه ترگمان] اون همیشه به رئیسش جذب می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (slang) to be considered disgusting or unworthy.

- This town sucks.
[ترجمه گوگل] این شهر بد است
[ترجمه ترگمان] این شهر مزخرفه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or an instance of sucking.

(2) تعریف: a sucking force or movement; suction.

(3) تعریف: the sound made by sucking.

جمله های نمونه

1. suck in
1- توکشیدن،توگرفتن

2. suck up to
(خودمانی) چاپلوسی کردن،بادمجان دور قاب چیدن

3. to suck a piece of candy
یک تکه آب نبات مکیدن

4. to suck a pomegranate dry
آب انار را تاته مکیدن

5. to suck air into the lungs
هوا را به ریه فرو کشیدن

6. to suck in one's belly
شکم خود را تو کشیدن

7. give suck (to)
(قدیمی) شیردادن (به)

8. take a suck at
(یک) مک زدن،مکیدن

9. he used to suck his thumb
او عادت داشت که انگشت خود را بمکد.

10. teach one's grandmother to suck eggs
کوشش به تعلیم دادن کسی که خودش استادکار است

11. don't teach your grandmother to suck eggs
به من یاد نده چون خودم بلدم،خودم هفت مرده حلاجم

12. Dangerous currents can suck swimmers under.
[ترجمه گوگل]جریان های خطرناک می توانند شناگران را به زیر بکشند
[ترجمه ترگمان]جریان های خطرناک می توانند شناگران را به زیر خود جذب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The huge whirlpool could suck in the boat.
[ترجمه وحید] گرداب بزرگ میتواند قایق را به درون خود بکشد.
|
[ترجمه گوگل]گرداب عظیم می توانست قایق را بمکد
[ترجمه ترگمان]این گرداب عظیم می تواند در قایق بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If you suck a sweet as the plane takes off it stops your ears popping.
[ترجمه آزی] اگر وقتی هوااپیما دارد بلند می شود یک چیز شیرین بمکی فشار کمتری در گوش هایت احساس می کنی
|
[ترجمه گوگل]اگر هنگام برخاستن هواپیما شیرینی بمکید، گوش‌هایتان از صدا در نمی‌آید
[ترجمه ترگمان]اگر وقتی هواپیما سقوط می کند، گوش های تو از حدقه در می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We have to suck in our bellies for a period.
[ترجمه گوگل]یک دوره باید شکممان را بمکید
[ترجمه ترگمان] باید برای یه مدت توی شکم هامون ساک بزنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Then the pumps suck them up into the boats.
[ترجمه گوگل]سپس پمپ ها آنها را به داخل قایق می مکند
[ترجمه ترگمان]سپس پمپ را به داخل قایق می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مک (اسم)
intake, suck

مکیدن (اسم)
suck

مک زنی (اسم)
suction, suck

شیردوشی (اسم)
suck

شیره کسی را کشیدن (فعل)
suck

مک زدن (فعل)
suck

خورد کردن (فعل)
suck

تخصصی

[بهداشت] مک - مک زنی

انگلیسی به انگلیسی

• act of sucking; sound produced by sucking; something that is is sucked
draw into the mouth using the lips and tongue; draw in, pull in; place in the mouth and draw upon; cause to dissolve in the mouth; be repulsive or disgusting (slang); behave obsequiously (slang)
if you suck something, you hold it in your mouth and pull at it with your cheeks and tongue, usually in order to get liquid out of it.
if something sucks an object or liquid somewhere, it draws it there with a powerful force.
if you are sucked into a situation, you are unable to prevent yourself from becoming involved in it.
if you suck up to someone in authority, you try to please them by flattering them or doing things for them; an informal expression, used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

حبس شدن نفس
چوشیدن.
چوشیدن. [ دَ ] ( مص ) مکیدن. ( جهانگیری ) ( برهان ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( فرهنگ نظام ) . مکیدن و امتصاص نمودن. ( ناظم الاطباء ) . در سنسکریت چوش بمعنی مکیدنست که در اردو چوسنا شده است. ( فرهنگ نظام ) . مزیدن. میکیدن. چنانکه حجام شاخ را. ( یادداشت مؤلف ) . در افغانستان امروز هم بجای مکیدن چوشیدن گویند: الملحان ؛ آنکه پستان شتر بچوشد تا آواز دوشیدن نشنوند. ضغیل ؛ بانگ چوشیدن حجام شیشه را. ( مهذب الاسماء ) . رجوع به چوشدن و مکیدن شود
...
[مشاهده متن کامل]

be very bad or unpleasant.
بد و ناخوشایند
"I love your country but your weather sucks
کشورتون رو دوست دارم ولی آب و هوای خوبی نداره.
ماسورهیدن/ماسورستن.
being sucked into sth : گرفتار شدن در چیزی
⁦✔️⁩مکش کردن،
مکیدن
Carbon capture and storage ( CCS )
Climate crisis: do we need millions of machines⭕ sucking⭕ CO2 from the air
Theguardian. com@
مکیدن.
ساکیدن.
بچه ها بیشتر به معنای گند زدن میشه
اگه سریال اتفاقات عجیب رو نگاه کرده باشید فصل ۳
استیو می خواست مخ یه دختر رو بزنه ولی نتونست بعد رابین روی همون تابلوئه که دستش بود یه طرف نوشته بود suck و طرف دیگه rolls بعد توی قسمت suckیه تیک براش زد یعنی که گند زدی 😂
...
[مشاهده متن کامل]

اسم سریال اتفاقات عجیب یا همون stranger things هست
البته معنا های ناجور دیگه ای هم داره 😂

Suck یعنی:
۱ - مکیدن
۲ - گند زدن، ریدن
You suck=تو گند زدی، ریدی.
۳ - معنی آخرش هم که همتون میدونید🤦🏻‍♀️😂
Suck یعنی:
۱ - مکیدن
۲ - گند زدن، ریدن
You suck=تو گند زدی، ریدی.
۳ - معنی آخرش هم که همتون میدونید🤦🏻‍♀️😂

واژه ی انگلیسی such به معنی مکیدن و دوشیدن، شیردوشی، شیره ی کسی را کشیدن، با واژه ی ترکی ساقماخ به معنی دوشیدن سنجیدنی است.
بیهوده
افتضاح
مزخرف
pull liquid

suck
مَکیدَن ، چُفیدَن هَم دَر بَرخی گویِش ها می گویَند.
نادرست ِ رَواجمَند ( غَلَط ِ مُصطَلَح ) : پاچه خواری !!!
دَر اَسل پاچه خاری است ینی پاچه ی کَسی را برای چاپلوسی و تَمَلُق خاراندن.
توی اصطلاحات به معنای گند زدن یا ( رید*ن ) استفاده میشه مثلا
I suck at basketball یعنی من تو بسکتبال خوب نیستم

مزخرف
بلعیدن
از معنی گیمری و زبان عمومی بخایم بهش نگا کنیم میشه خراب کردن ( ریدن ) مثل
I suck . . ریدم. . . ولی یه معنی دیگه داره ک همه بلدن دیگه😂 نیازی به گفتن نیست
۱ - مکیدن
۲ - تو یه مهارت یا درس ضعیف بودن
۳ - مزخرف بودن
۴ - suck it up پاچه خواری کردن
اگه وسیله ای درست کار نکنه از suck استفاده میکنن
it sucks :اون درست کار نمی کنه
دهن کسی رو سرویس کردن.
he sucks
ریده
در شکل adjective بمعنای ابلهانه ، مزخرف مث what this adoit says r suck
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس