stymie

/ˈstaɪmi//ˈstaɪmi/

معنی: مانع شدن، گیر کردن، قرار گرفتن
معانی دیگر: گذربندی کردن، حائل شدن، ناکام گذاشتن، هاژ کردن، چوب لای چرخ گذاشتن، خنثی کردن، (بازی گلف) قرار گرفتن گوی حریف میان سوراخ و گوی بازی کننده، حائل شدن گوی حریف، (مجازی) حائل شدگی، درماندگی، هاژی، بازداری، توپ گلف یک بازیکن در جلو توپ بازیکن دیگر

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stymies, stymieing, stymying, stymied
• : تعریف: throw an obstacle in the way of (something or someone); impede; thwart.
مشابه: balk, frustrate, impede

- The town council stymied the developer's plans.
[ترجمه Mohaddese.Bostan] شورای شهر مانع اجرای برنامه های توسعه دهنده شد.
|
[ترجمه مریم] شورای شهر چوب لای چرخ بساز و بفروش گذاشت.
|
[ترجمه گوگل] شورای شهر از برنامه های توسعه دهنده جلوگیری کرد
[ترجمه ترگمان] شورای شهر برنامه های توسعه دهنده را متوقف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She had ability as a skater, but she was stymied by lack of money to pay an expert coach.
[ترجمه Mohaddese.Bostan] او توانایی اسکیت باز شدن را داشت اما کمبود پول ، او را از گرفتن مربی حرفه ای باز میداشت.
|
[ترجمه گوگل] او توانایی به عنوان یک اسکیت باز را داشت، اما به دلیل کمبود پول برای پرداخت یک مربی متخصص مانع شد
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک اسکیت باز توانایی داشت، اما او از کمبود پول برای پرداخت یک مربی ماهر استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: that which stymies; obstacle or impediment.

(2) تعریف: in golf, the obstruction of one's line of play by an opponent's ball on a putting green.

جمله های نمونه

1. to stymie a plan
نقشه ای را ناکام کردن

2. He found himself stymied by an old opponent.
[ترجمه Ali] او فهمید که یک مانع برای رقیب قدیمیش هست
|
[ترجمه محمدمهدی فقیهی] او حریف قدیمی را مانعی بر سر راه خود دید
|
[ترجمه گوگل]او خود را گرفتار یک حریف قدیمی دید
[ترجمه ترگمان]او خودش را از یک رقیب قدیمی سد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Financial difficulties have stymied the company's growth.
[ترجمه گوگل]مشکلات مالی مانع از رشد شرکت شده است
[ترجمه ترگمان]مشکلات مالی مانع رشد شرکت شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Companies have been stymied by the length of time it takes to reach an agreement.
[ترجمه گوگل]شرکت ها به دلیل مدت زمانی که برای رسیدن به توافق طول می کشد با مشکل مواجه شده اند
[ترجمه ترگمان]شرکت ها با طول زمان برای رسیدن به توافق مانع از ورود شرکت ها شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In our search for evidence, we were stymied by the absence of any recent documents.
[ترجمه گوگل]در جست‌وجوی شواهد، فقدان اسناد اخیر مانع ما شد
[ترجمه ترگمان]در جستجوی مدارک، ما با عدم حضور اسناد و مدارک جدید مانع از آن شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Investigators have been stymied by uncooperative witnesses.
[ترجمه گوگل]بازرسان توسط شاهدان غیرهمکار مانع شده اند
[ترجمه ترگمان]Investigators با شاهدان هم کاری نکرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I was completely stymied by her refusal to help.
[ترجمه فرشاد] با امتاع او از کمک کردن به من، کاملا گیر افتادم
|
[ترجمه گوگل]من از امتناع او از کمک کاملاً معذب شدم
[ترجمه ترگمان]من کاملا با امتناع از امتناع او از این که او به من کمک کند مانع شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The investigation has been stymied by witnesses who refuse to cooperate.
[ترجمه گوگل]تحقیقات توسط شاهدانی که از همکاری امتناع می ورزند متوقف شده است
[ترجمه ترگمان]تحقیقات توسط شاهدین درگیر شده که از هم کاری کردن امتناع می کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He typified a decade in which financial machinations stymied long-term corporate growth.
[ترجمه گوگل]او دهه‌ای را توصیف کرد که در آن دسیسه‌های مالی مانع از رشد بلندمدت شرکت‌ها شد
[ترجمه ترگمان]او یک دهه را نشان داد که در آن توطئه های مالی، رشد شرکت بلندمدت را متوقف کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The school board, stymied, asked the federal court for an exemption from contempt proceedings for not executing the court order.
[ترجمه گوگل]هیئت مدیره مدرسه که مانع شد، از دادگاه فدرال درخواست معافیت از دادرسی توهین به دلیل عدم اجرای حکم دادگاه کرد
[ترجمه ترگمان]هیات مدرسه با ورود به دادگاه فدرال خواستار معافیت از روند توهین به دادگاه فدرال شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Political problems which might have stymied Solomon were resolved in a pun or an epigram. .
[ترجمه گوگل]مشکلات سیاسی که ممکن بود سلیمان را از بین ببرد، در یک جناس یا یک اپیگرام حل شد
[ترجمه ترگمان]مشکلات سیاسی که ممکن بود سلیمان را از راه مانع کند، در یک جناس لفظی یا لطیفه گویی حل می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They relished every chance to stymie him.
[ترجمه گوگل]آنها از هر فرصتی برای مهار او لذت بردند
[ترجمه ترگمان]از هر فرصتی برای مانع شدن از او لذت می بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The rational application of pesticides is stymied by ignorance of how pest attack at different stages of crop development affects yield.
[ترجمه گوگل]استفاده منطقی از آفت کش ها به دلیل ناآگاهی از چگونگی تأثیر حمله آفات در مراحل مختلف رشد محصول بر عملکرد متوقف می شود
[ترجمه ترگمان]استفاده منطقی از آفت کش ها، با بی توجهی به اینکه چگونه حمله آفت ها در مراحل مختلف رشد محصول بر بازده تاثیر می گذارد، مانع از آن می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Such a relationship will certainly stymie a positive editorial association.
[ترجمه گوگل]چنین رابطه ای مطمئناً یک انجمن سردبیری مثبت را متوقف می کند
[ترجمه ترگمان]چنین رابطه ای قطعا از ایجاد یک انجمن سرمقاله مثبت جلوگیری خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مانع شدن (فعل)
stop, resist, suppress, bar, prevent, debar, balk, hinder, barricade, hamper, exclude, inhibit, rein, impede, stymie, hold back, hold up, interfere with, obstruct, obturate

گیر کردن (فعل)
foul, stick, falter, stammer, stymie

قرار گرفتن (فعل)
stand, sit, lie, stymie, perch

انگلیسی به انگلیسی

• hinder, impede, stand in the way of, be an obstruction to
if something stymies you, it makes it difficult or impossible for you to take action or to do what you want to do; an informal word.

پیشنهاد کاربران

نقش بر آب کردن ( SYN: thwart )
اگه توی جمله با ساختار مجهول مثل نمونه های زیر اومد میتونید اینجوری معنیش کنید:
به در بسته خوردند
ناکام ماندند

Companies have been stymied by the length of time it takes to reach an agreement
Investigators have been stymied by uncooperative witnesses.
hinder /impede
باز داشتن ( ب معنای جلوگیری کردن ) و یا ناکام گذاشتن
prevent or hinder the progress of
مختل شدن
تو هچل انداختن

بپرس