student

/ˈstuːdənt//ˈstjuːdnt/

معنی: شاگرد، دانشجو، دانش اموز، عضو دانشکده یا دانشگاه، اهل تحقیق
معانی دیگر: دانش آموز، محصل، پژوهشگر، محقق، جویا

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person enrolled in an educational institution.
مشابه: pupil, scholar

(2) تعریف: a person who studies or observes something carefully or in depth.
مشابه: pupil, scholar

جمله های نمونه

1. student demonstrations in the campus
تظاهرات دانشجویان در پردیس دانشگاه

2. student grant
کمک هزینه (پول اهدایی به دانشجو)

3. student papers have to be carefully corrected and graded
انشاهای دانشجویان بایستی به دقت اصلاح و نمره داده شود.

4. student riot
شورش دانشجویان

5. a student of human behavior
پژوهشگر رفتار انسانی

6. a student union
باشگاه دانشجویان

7. a student who has always been diligent and ambitious
دانش آموزی که همیشه پرکار و ساعی بوده است

8. a student who has no qualms about cheating in an examination
شاگردی که تقلب در امتحان وجدانش را ناراحت نمی کند

9. a student who is tardy for class
شاگردی که دیر به کلاس می رود

10. a student who trifles the hours away
شاگردی که وقت تلف می کند

11. any student may answer
هر شاگردی می تواند جواب بدهد.

12. any student you want, say cyrus
هر دانشجویی را که بخواهی،مثلا سیروس

13. each student must define and explicate his values
هر یک از دانشجویان باید ارزش های خود را تعریف و روشن کند.

14. each student must take five elective courses
هر دانشجو باید پنج درس اختیاری بردارد.

15. each student must write a weekly theme
هر شاگرد باید هفته ای یک انشا بنویسد.

16. each student was given a ticket
به هر شاگردی یک بلیط دادند.

17. every student passed (the test)
همه ی شاگردان قبول شدند.

18. graduate student
دانشجوی دوره ی فوق لیسانس یا دکترا

19. the student creeps to school
شاگرد با آهستگی و بی میلی به مدرسه می رود.

20. the student raised his hand
شاگرد دست خود را بلند کرد.

21. this student has reached an advanced level
این شاگرد به مرحله ی پیشرفته رسیده است.

22. this student is a cut above the others
این شاگرد از دیگران بهتر است.

23. this student is very especial
این شاگرد بسیار برجسته ای است.

24. mature student
(انگلیس) دانشجوی بزرگسال

25. a comprehensive student of racial affairs
یک پژوهشگر دانا در امور نژادی

26. a d student
شاگرد زیر میانگین

27. a deserving student
شاگرد شایسته

28. a dull student
شاگرد کندذهن

29. a good student and a crackerjack on the football field
یک شاگرد خوب که در زمین فوتبال محشر می کند

30. a lazy student who leads a vegetative existance
شاگرد تنبلی که گیاه وار زندگی می کند

31. a model student
دانش آموز نمونه

32. a rebellious student
دانش آموز کله شق

33. a second-rate student
یک شاگرد غیرساعی (درجه دو)

34. a self-reliant student
یک دانش آموز متکی به خود

35. a sensitive student who cannot bear reproof
شاگرد حساسی که تحمل خرده گیری را ندارد

36. a sloppy student
شاگرد شورتی

37. a slow student
شاگرد دیر آموز

38. a standout student
دانشجوی برجسته

39. a studious student
دانش آموز ساعی

40. an assiduous student
شاگرد ساعی

41. an average student
شاگرد متوسط

42. an exemplary student
یک دانشجوی نمونه

43. an idle student who sleeps until ten in the morning
شاگرد تنبلی که تا ساعت ده صبح می خوابد.

44. no qualified student should hesitate to register
هیچ دانشجوی واجد شرایط نباید در نام نویسی تردید کند.

45. that new student is a great pain
آن دانشجوی جدید خیلی مزاحم است.

46. the fifth student in the class
پنجمین شاگرد کلاس

47. the laziest student in class
تنبل ترین شاگرد کلاس

48. the smartest student in my class
باهوش ترین شاگرد کلاس من

49. the stupidest student i have seen
کودن ترین شاگردی که دیده ام

50. a first-year medical student is not qualified to perform a surgical operation
دانشجوی سال اول پزشکی صلاحیت انجام عمل جراحی را ندارد.

51. a storm of student protests
توفانی از اعتراضات دانشجویان

52. nothing satisfied this student and he was always complaining
هیچ چیز این شاگرد را راضی نمی کرد و همیشه شکایت داشت.

53. they instruct each student individually
آنان به هر شاگرد جداگانه درس می دهند.

54. to exempt a student from a required course
دانشجویی را از درس اجباری معاف کردن

55. to punish a student severely as an example to others
برای عبرت دیگران شاگردی را سخت تنبیه کردن

56. to suspend a student
دانش آموزی را موقتا اخراج کردن

57. david was an apt student
دیوید شاگرد تیزهوشی بود.

58. he is a good student but it is in sports that he really shines
او شاگرد خوبی است ولی در ورزش است که واقعا می درخشد.

59. he is the loudest student in class
او پر سرو صدا ترین شاگرد کلاس است.

60. the racket of the student lunchroom
سر و صدای سالن ناهارخوری دانشجویان

61. the teacher adjured the student to be late no more
معلم به شاگرد تکلیف کرد که دیگر دیر نیاید.

62. the teacher asked the student to recite that day's lesson
معلم از شاگرد خواست که درس آن روز را از بر بگوید.

63. the teacher berated the student for being lazy
معلم شاگرد را به خاطر تنبلی سخت سرزنش کرد.

64. he belongs to two honorary student societies
او عضو دو انجمن ویژه ی دانشجویان ممتاز است.

65. he is a very regular student
او شاگرد بسیار منظمی است.

66. my uncle was a diligent student
دایی من شاگرد کوشایی بود.

67. the course load of each student
میزان کار درسی هر دانشجو

68. the proper behavior for a student
رفتار شایسته ی یک دانشجو

69. the teacher who slapped a student was fired
معلمی که به شاگرد سیلی زد اخراج شد.

مترادف ها

شاگرد (اسم)
votary, follower, disciple, mate, apprentice, student, pupil, prentice, protege, famulus, footboy, journeyman, learner

دانشجو (اسم)
student, collegian

دانش اموز (اسم)
student, pupil, grader

عضو دانشکده یا دانشگاه (اسم)
student

اهل تحقیق (اسم)
student

انگلیسی به انگلیسی

• one who is enrolled in a school or college; one who studies, one who researches
a student is a person who is studying at a university or college.
the students of a school are the children who go to it; used in american english.
a student of a particular subject is trying to learn about it.

پیشنهاد کاربران

دانش آموز
مثال: The student raised his hand to ask a question.
دانش آموز دستش را برای پرسیدن سوال بلند کرد.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : study
✅️ اسم ( noun ) : study / studiousness / student
✅️ صفت ( adjective ) : studious / studied
✅️ قید ( adverb ) : studiously
دانش آموز، گیرنده مبحث، دانش جو، عضو دانشکده هم میشه
دانش اموز
اسم student به معنای دانش آموز، دانشجو، شاگرد
معادل های فارسی اسم student دانش آموز و دانشجو هستند. هر دو معادل با کمی تفاوت به یک معنی هستند.
- student یا دانش آموز، معمولا به دانش آموزانی که در مدرسه تحصیل می کنند، بخصوص در مقطع دبیرستان، اشاره دارد. مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

a 15 - year - old high school student ( یک دانش آموز دبیرستانی 15 ساله )
- student یا دانشجو، معمولا به افرادی که در مقاطع بالاتر ( کاردانی، کارشناسی و . . . ) در دانشگاه مشغول تحصیل رشته بخصوصی هستند، گفته می شود. مثال:
an undergraduate student ( یک دانشجوی کارشناسی )
a law student ( یک دانشجوی حقوق )
منبع: سایت بیاموز

جوینده
studedent=دانشجو، دانش آموز، محصل
معنی =� دانش آموز، دانش جو، شاگرد و. . . . .
فراگیر
all the students hope to get a good grade 📂
همه ی دانش آموزان امیدوارند که نمره ی خوبی بگیرند
تحت تعلیم . دانش آموز . دانشجو .
کسانی که حق را به حق دار مرسانند
pupil یعنی دانش آموز ولی از student بیشتر برای اشاره به دانشجو استفاده می شود
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس