strike down


1- (با ضربه و غیره) برزمین افکندن، فرو افکندن، نقش بر زمین کردن 2- از میان برداشتن 3- (بیماری) از پای انداختن، از پا درآوردن

جمله های نمونه

1. The high interest rates it dictates strike down, without distinction, small businesses, the family farm, and the unemployed.
[ترجمه گوگل]نرخ‌های بهره بالایی که آن را دیکته می‌کند، بدون هیچ تمایزی، مشاغل کوچک، مزرعه خانوادگی و بیکاران را تحت تأثیر قرار می‌دهد
[ترجمه ترگمان]نرخ بهره بالای آن، اعتصاب بدون تمایز، کسب و کاره ای کوچک، مزارع خانوادگی و افراد بی کار را دیکته می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. For example, they recently voted to strike down an act that would have allowed married women to keep their maiden names.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، آنها اخیراً به لغو قانونی رأی دادند که به زنان متاهل اجازه می داد نام دختر خود را حفظ کنند
[ترجمه ترگمان]برای مثال، آن ها به تازگی به اعتصاب رای دادند که به زنان شوهردار اجازه می داد تا نام maiden را حفظ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The court has the power to strike down statutes passed by parliament and provincial legislatures, one it uses freely.
[ترجمه جواد عرب شیرازی] دادگاه از این صلاحیت برخوردار است تا مصوبات مجلس و . . . . . لغو ( رد ) کند.
|
[ترجمه گوگل]دادگاه این اختیار را دارد که قوانین تصویب شده توسط پارلمان و مجالس مقننه استانی را که آزادانه از آن استفاده می کند، لغو کند
[ترجمه ترگمان]دادگاه این قدرت را دارد که قوانینی را تصویب کند که توسط مجلس و مجالس قانونگذاری استانی تصویب شده اند و این قانون بطور رایگان مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Last year the court voted 5-to strike down state-imposed term limits for federal elective office holders.
[ترجمه گوگل]سال گذشته دادگاه با 5 رای به لغو محدودیت های دوره ایالتی برای دارندگان مناصب انتخابی فدرال رأی داد
[ترجمه ترگمان]سال گذشته، این دادگاه به ۵ نفر رای داد تا محدودیت مدت حبس برای دارندگان مناصب دولتی فدرال را کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I will crush his foes before him and strike down his adversaries.
[ترجمه گوگل]من دشمنانش را در برابر او درهم میکوبم و دشمنانش را میکوبم
[ترجمه ترگمان]دشمنان خود را در مقابل او له خواهم کرد و دشمنان خود را سرنگون خواهم ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The Supreme Court successfully claimed the right to strike down a law as unconstitutional, but the president retains the ability to nominate new Supreme Court justices.
[ترجمه گوگل]دیوان عالی با موفقیت ادعا کرد که حق لغو یک قانون را مغایر قانون اساسی دانسته است، اما رئیس جمهور توانایی معرفی قضات جدید دیوان عالی را حفظ می کند
[ترجمه ترگمان]دیوان عالی با موفقیت مدعی حق رای دادن به قانون به عنوان خلاف قانون اساسی است، اما رئیس جمهور این توانایی را دارد که قضات دادگاه عالی جدید را معرفی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The police put the strike down with a strong hand.
[ترجمه گوگل]پلیس با دستی قوی اعتصاب را سرکوب کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس با یک دست محکم دست به اعتصاب زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Those who were not able to strike down the stakes should believe in God devoutly.
[ترجمه گوگل]کسانی که نتوانستند چوبه ها را بزنند باید به خدا ایمان داشته باشند
[ترجمه ترگمان]کسانی که نمی توانستند به خطر حمله کنند، باید به خدا ایمان داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Strike down the barons, and cardinals will have it all their own way.
[ترجمه گوگل]بارون ها را سرکوب کنید، کاردینال ها همه چیز را خواهند داشت
[ترجمه ترگمان]اعتصاب اربابان و کاردینال ها جان خود را از دست خواهند داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As a result, the Court declined to strike down the Sonny Bono Copyright Term Extension Act.
[ترجمه گوگل]در نتیجه، دادگاه از لغو قانون تمدید مدت حق نسخه‌برداری Sonny Bono خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]در نتیجه، دادگاه از حمله به قانون توسعه دوره سانی بونو (سانی بونو)خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The committee reached an agreement to strike down a law requirement.
[ترجمه گوگل]کمیته به توافق رسید تا یک الزام قانونی را لغو کند
[ترجمه ترگمان]این کمیته به توافق رسیده است که یک الزام قانونی را به تصویب برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Strike down a law requirement.
[ترجمه گوگل]یک الزام قانونی را لغو کنید
[ترجمه ترگمان]یک نیاز قانونی را یادداشت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. What bothers us more is the seeming predisposition of the federal courts to strike down term-limit laws on just about any pretext.
[ترجمه گوگل]چیزی که ما را بیشتر آزار می‌دهد، تمایل ظاهری دادگاه‌های فدرال برای لغو قوانین محدودیت مدت تقریباً به هر بهانه‌ای است
[ترجمه ترگمان]آنچه بیش از همه ما را ناراحت می کند، زمینه ظاهری دادگاه های فدرال است که قوانین محدود مدت را به هر بهانه ای به تصویب برسانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The king then ordered Doeg, " You and strike down the priests. "
[ترجمه گوگل]سپس پادشاه به دوگ دستور داد: "تو و کاهنان را بزن "
[ترجمه ترگمان]سپس پادشاه فرمان داد: \" شما و کشیشان را کتک بزنید \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• movement of aircraft from the flight deck to the hangar deck (of an aircraft carrier)

پیشنهاد کاربران

خراب - فسخ - لغو - باطل - خنثی - تعطیل - حذف - منحرف - منسوخ - رد - قطع کردن؛
شکست دادن، کشتن، به زمین زدن، شکافتن، مالیدن، انداختن، بریدن، چیدن، از سر افتادن.
In a vision, Daniel saw a male goat strike down a ram, breaking its two horns.
...
[مشاهده متن کامل]

دانیال در خواب، بز نری را دید که قوچی را از پا درآورده و شاخهایش را می شکند.
When the Assyrians threaten Jerusalem, Jehovah’s angel strikes down 185, 000 of them.
هنگامی که آشوریان اورشلیم را تهدید می کنند، فرشتهٔ یَهُوَه , 185000 تن از آنان را به هلاکت می رساند.

لغو کردن یا ابطال کردن در زمینه قضایی
ضربه زدن
1 -
abolish a law or regulation
ابطال/لغو کردن یک قانون یا مقررات
US judge strikes down Biden mask mandate for planes and trains.
"The law was struck down by the Supreme Court. "
The Supreme Court struck down a Texas state law that was deemed unconstitutional.
...
[مشاهده متن کامل]

2 -
To kill or severely harm someone, especially by an illness.
کشتن یا آسیب رساندن شدید به شخصی، به ویژه در اثر بیماری.
The flu epidemic struck down many people in the winter of 2020.

منابع• https://www.collinsdictionary.com/dictionary/english/strike-down
سرکوب کردن
لغو کردن، باطل کردن، فسخ کردن،
( of a court ) to decide that a law or rule is illegal and should be ignored )
( قانون ) فسخ کردن، لغو کردن، منسوخ کردن، پایان دادن

بپرس