strictly

/ˈstrɪktli//ˈstrɪkli/

معنی: موکدا
معانی دیگر: اکیدا، سخت، دقیقا

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: strongly; absolutely.

- Smoking is strictly forbidden on the hospital grounds.
[ترجمه امیرمحمد] سیگار کشیدن در محوطه بیمارستان اکیدا ممنوع است
|
[ترجمه گوگل] سیگار کشیدن در محوطه بیمارستان اکیدا ممنوع است
[ترجمه ترگمان] سیگار کشیدن در محوطه بیمارستان ممنوع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. smoking is strictly prohibited
سیگار کشیدن مطلقا ممنوع است.

2. a domineering wife who controlled her husband strictly
زنی سلطه گرا که شوهرش را سخت مهار می کرد

3. Places are strictly limited, so you should apply as soon as possible.
[ترجمه گوگل]مکان ها به شدت محدود است، بنابراین باید در اسرع وقت اقدام کنید
[ترجمه ترگمان]مکان ها به شدت محدود هستند، بنابراین باید هر چه زودتر درخواست بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Export licences for arms are strictly controlled.
[ترجمه گوگل]مجوزهای صادرات سلاح به شدت کنترل می شود
[ترجمه ترگمان]صدور مجوز صادرات برای اسلحه به شدت کنترل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The guests were seated strictly in order of precedence.
[ترجمه گوگل]میهمانان دقیقاً به ترتیب اولویت نشسته بودند
[ترجمه ترگمان]مهمانان به دقت به جای تقدم نشسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The doctor is dieting me strictly.
[ترجمه marjan] دکتر به طرز سخت گیرانه ای به من رژیم میدهد
|
[ترجمه گوگل]دکتر به شدت رژیم میگیره
[ترجمه ترگمان]دکتر حسابی به من احتیاج دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. All information will be treated as strictly confidential.
[ترجمه گوگل]تمام اطلاعات کاملاً محرمانه تلقی خواهد شد
[ترجمه ترگمان]همه اطلاعات به شدت محرمانه تلقی خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Smoking in the cinema is strictly prohibited.
[ترجمه گوگل]سیگار کشیدن در سینما اکیدا ممنوع است
[ترجمه ترگمان]سیگار کشیدن در سینما به شدت ممنوع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The doctor's instructions must be carried out strictly.
[ترجمه گوگل]دستورات پزشک باید به شدت انجام شود
[ترجمه ترگمان]دستور پزشک باید دقیقا اجرا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The orders were strictly carried out.
[ترجمه گوگل]دستورات به شدت اجرا شد
[ترجمه ترگمان]دستورها کاملا اجرا شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His doctor is dieting him strictly.
[ترجمه گوگل]دکترش به شدت رژیم میگیره
[ترجمه ترگمان]دکترش فقط حواسش بهش هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Laws against racial prejudice must be strictly enforced.
[ترجمه گوگل]قوانین علیه تعصب نژادی باید به شدت اجرا شود
[ترجمه ترگمان]قوانین علیه تعصب نژادی باید به شدت اجرا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was brought up very strictly.
[ترجمه گوگل]او بسیار سخت تربیت شده بود
[ترجمه ترگمان]کاملا درست و حسابی بزرگ شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The government maintained its strictly neutral policy.
[ترجمه گوگل]دولت سیاست کاملاً بی طرف خود را حفظ کرد
[ترجمه ترگمان]دولت سیاست بی طرفی خود را حفظ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موکدا (قید)
strictly

تخصصی

[ریاضیات] دقیقا، اکیدا، به طور محض، کاملا

انگلیسی به انگلیسی

• severely, harshly; literally; explicitly, exactly; absolutely, completely
if something is strictly for a particular thing or person, it is to be used or done only by them.
strictly is also used before adjectives to emphasize that something or someone is of one particular type rather than any other.
you say strictly speaking to correct a statement or add more precise information.

پیشنهاد کاربران

Completely, strongly
بطور سختگیرانه ای
شدیدا
به جز معانی بالا �تنها یا منحصرا مختص چیزی بودن � هم از دیگر معانیش هست
مضیق ( حقوق )
اکیداً , شدیداً ؛ دقیقا
# Smoking is strictly forbidden in this place
# The export of ivory is strictly controlled
# The speed limit is strictly enforced on urban roads
# All the orders were strictly carried out
# Their salaries are not strictly comparable
کاملاً، به کلی، صد در صد
I'm doing this strictly as a favor to Wendy
این کارُ فقط بخاطر Wendy و لطفی که بهش دارم می کنم ( نه بخاطر تو )
محافظه کارانه ( بسیار در مورد چیزی دقیق شدن )
صرفا
I'm here in a strictly journalistic capacity
ترجمه ی اینجانب:
من منحصرا در مقام روزنامه نگاری در اینجا حضور دارم.
دقیق، دقیقا
no more than
purely
with no exceptions
completely or absolutely
بی برو برگرد، بی چون و چرا، قطعا، مسلما،
اکیدا، مطلقا و. . . .
همچنین : definitely , outright

مصمم
یک از معانی آن �صرفاً� است.
اجباری
به طور جدی
به شدت
بطور مؤکد
مؤکدا
با جدیت، مجدانه
سختگیرانه
اکیداً
موکدا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس