straitlaced

/ˈstreɪˌtlest//ˈstreɪˌtlest/

معنی: محدود، با تور محکم بسته، کرست بسته، شکمبند دار، در فشار
معانی دیگر: straightlaced باتور محکم بسته شده، منحصر، دارای نوارهای تنگ (مانند شکم بند یا کرست)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: tightly bound by morality, convention, or received opinion; strict or prudish.
متضاد: broad minded, libertine
مشابه: squeamish

جمله های نمونه

1. My aunt's very straitlaced - she'd be shocked if you mentioned sex.
[ترجمه گوگل]خاله من خیلی تنگ دست است - اگر به رابطه جنسی اشاره کنید، شوکه می شود
[ترجمه ترگمان]خاله جون، اگه شما راجع به سکس با من حرف می زدید شوکه می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Straitlaced Amos, for example, was less stereotypical than his pals, and Sapphire spoke nothing like her husband.
[ترجمه گوگل]برای مثال، آموس تنگ‌بند نسبت به دوستانش کمتر کلیشه‌ای بود و یاقوت کبود چیزی شبیه شوهرش صحبت نمی‌کرد
[ترجمه ترگمان]برای مثال، Straitlaced آموس از دوستانش کم تر stereotypical بود و Sapphire هیچ شباهتی به شوهرش نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. My straitlaced Aunt Anna doesn't approve of my miniskirts.
[ترجمه Anna] آدم سختگیر
|
[ترجمه Anna] عمه سختگیرم، آنا، دامن کوتاه منو تایید نکرد.
|
[ترجمه گوگل]خاله آنا تنگ من، دامن کوتاه من را تایید نمی کند
[ترجمه ترگمان]خاله straitlaced من با miniskirts من موافق نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. My straitlaced aunt anna doesn't approve of my miniskirts.
[ترجمه گوگل]خاله تنگ من آنا دامن کوتاه من را تایید نمی کند
[ترجمه ترگمان]عمه straitlaced من، آنا با miniskirts من موافق نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The Don was straitlaced about sex.
[ترجمه گوگل]دان در مورد سکس تنگ نظر بود
[ترجمه ترگمان]دن دون در مورد سکس حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Dad looked straitlaced in his short-sleeved white shirt, skinny tie, and plastic pocket liner holding a pen, a notebook, and sometimes a slide rule.
[ترجمه گوگل]بابا با پیراهن آستین کوتاه سفید، کراوات لاغر و آستر جیب پلاستیکی که یک خودکار، یک دفترچه یادداشت و گاهی اوقات یک قاعده اسلاید در دست داشت، تنگ به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]پدر با پیراهن سفید آستین کوتاه، کراوات لاغر و آستر جیب پلاستیکی که قلم، یک دفتر یادداشت و گاهی یک خط کش slide را نگه داشته بود، نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It was preceded by this, his only other novel, a work more straitlaced in literary form but just as shockingly original in content.
[ترجمه گوگل]پیش از آن این، تنها رمان دیگر او بود، اثری که در فرم ادبی تنگ‌تر اما از نظر محتوا به‌طور تکان‌دهنده‌ای بدیع بود
[ترجمه ترگمان]این اثر قبل از این، تنها رمان دیگر او، اثر more در فرم ادبی بود، اما به طور شگفت انگیزی در محتوا نقش داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Not " getting " deception or nuance, they are straitlaced and humorless.
[ترجمه گوگل]آنها فریب و یا ظرافت "دریافت" نمی کنند، آنها سختگیر و بی طنز هستند
[ترجمه ترگمان]نه \"به دست آوردن\" فریب یا ظرافت بودن \"، آن ها straitlaced و جدی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Our unconventional behaviour did in fact shock some of our more straitlaced friends.
[ترجمه گوگل]رفتار غیر متعارف ما در واقع برخی از دوستان تنگدست‌تر ما را شوکه کرد
[ترجمه ترگمان]رفتار غیر متعارف ما در واقع برخی از دوستان more را شوکه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محدود (صفت)
definite, adjacent, adjoining, moderate, limited, finite, confined, narrow, bounded, defined, terminate, determinate, limitary, parochial, straightlaced, straitlaced

با تور محکم بسته (صفت)
straightlaced, straitlaced

کرست بسته (صفت)
straightlaced, straitlaced

شکم بند دار (صفت)
straightlaced, straitlaced

در فشار (صفت)
straightlaced, straitlaced

انگلیسی به انگلیسی

• excessively conservative, very conventional; extremely strict
if you describe someone as straitlaced, you mean that they have a very strict and severe attitude towards questions of morality.

پیشنهاد کاربران

محافظه کار - سنتی
سخت گیر، مقرراتی، متعصب، خشکه مقدس
https://www. collinsdictionary. com/dictionary/english/strait - laced
https://www. dictionary. com/browse/strait - laced
خشک و رسمی

بپرس