straightaway

/ˈstreɪtəˌwe//ˌstreɪtəˈweɪ/

معنی: رک و بی پرده، یک راست، بلادرنگ
معانی دیگر: در مسیر راست، سرراست، مستقیم، (مسیر یا میدان مسابقه) راست، فورا، بی درنگ، بی تاخیر، جاده ی راست، راه راست، یکراست، بلادرنگ

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: extending or proceeding in a straight, continuous line or direction.
مشابه: straightforward

(2) تعریف: without delay or hesitation; immediate.
اسم ( noun )
• : تعریف: a straight course or stretch, as in a race track.
مشابه: straight
قید ( adverb )
• : تعریف: directly or unhesitatingly; immediately.
مشابه: forthwith, outright, readily, right, right away, right off, soon, straight away

- We finished the task straightaway.
[ترجمه shamid] اتوبوس همین الان حرکت میکند
|
[ترجمه گوگل] ما بلافاصله کار را تمام کردیم
[ترجمه ترگمان] فورا کار رو تموم کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
عبارت ( phrase )
• : تعریف: at this very moment; immediately.
مترادف: directly, immediately, straightaway, straightway
مشابه: promptly

- The bus is leaving straight away.
[ترجمه shamid] اتوبوس همین الان حرکت میکند
|
[ترجمه گوگل] اتوبوس بلافاصله حرکت می کند
[ترجمه ترگمان] اتوبوس یک راست می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a straightaway track
یک مسیر مسابقه ی دو که مستقیم است (نه بیضی)

2. he answered straightaway
بی درنگ پاسخ داد.

3. a plane in a straightaway flight
هواپیما در مسیر پرواز مستقیم

4. The dentist said she would do the filling straightaway.
[ترجمه گوگل]دندانپزشک گفت که بلافاصله پر کردن را انجام خواهد داد
[ترجمه ترگمان]دندان پزشک گفت که بلافاصله این کار را انجام خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He needs to see a doctor straightaway.
[ترجمه گوگل]او باید فوراً به پزشک مراجعه کند
[ترجمه ترگمان] باید فورا یه دکتر رو ببینه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You'd better call the doctor straightaway.
[ترجمه گوگل]بهتره فورا با دکتر تماس بگیری
[ترجمه ترگمان]بهتره فورا دکتر رو صدا کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He came back straightaway, telling me what he thought of me.
[ترجمه گوگل]او بلافاصله برگشت و به من گفت که در مورد من چه فکری می کند
[ترجمه ترگمان]او بلافاصله برگشت و به من گفت که به من چه فکر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We need to start work straightaway.
[ترجمه گوگل]باید فورا کار را شروع کنیم
[ترجمه ترگمان]باید فورا کار رو شروع کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We don't have to go straightaway, do we?
[ترجمه گوگل]ما نباید فوراً برویم، نه؟
[ترجمه ترگمان]ما مجبور نیستیم همین الان بریم، مگه نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They didn't search me straightaway because it was time to change the guard at six o'clock precisely.
[ترجمه گوگل]آنها فوراً مرا جستجو نکردند زیرا دقیقاً ساعت شش ساعت تعویض نگهبان بود
[ترجمه ترگمان]به خاطر اینکه وقتش بود که نگهبانان ساعت شش را عوض کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Poltoo, kindly stop this nonsense Straightaway!
[ترجمه گوگل]پولتو، لطفا این مزخرفات را فوراً متوقف کنید!
[ترجمه ترگمان]بس است! فورا این مهملات را بس کنید! فورا!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Peter and I decided to get married straightaway.
[ترجمه گوگل]من و پیتر تصمیم گرفتیم فوراً ازدواج کنیم
[ترجمه ترگمان]من و \"پ - - ی - - ت - - ر\" تصمیم گرفتیم که فورا ازدواج کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Takat Singh arrived and straightaway set off through the soup with me tripping along behind him.
[ترجمه گوگل]تاکات سینگ از راه رسید و بلافاصله از میان سوپ به راه افتاد و من پشت سر او سُر خوردم
[ترجمه ترگمان]آقای سینگ وارد شد و بلافاصله سوپ را با من از پشت سرش جدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We should discuss the issue of the budget straightaway.
[ترجمه گوگل]ما باید سریعاً در مورد بودجه بحث کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید فورا موضوع بودجه را مورد بحث قرار دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It's essential to get him in straightaway.
[ترجمه گوگل]ضروری است که او را فورا وارد کنید
[ترجمه ترگمان]خیلی ضروری است که فورا او را به اینجا بیاورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رک و بی پرده (صفت)
straightaway

یک راست (قید)
straight, sheer, smack, directly, straight away

بلادرنگ (قید)
straight away, straight off

انگلیسی به انگلیسی

• immediately, without delay
straight course without curves or turns, track that extends in a straight line
immediately, right away, right now
if you do something straight away, you do it immediately.

پیشنهاد کاربران

Father: hey son do your homework straight away.
فوراً
فوری - Immediate
immediately بی درنگ
یعنی یکراست، بلافاصله
Immediately
فوراً، بدون تاخیر
بدون معطلی
فوری - سریع
Immediately
همین الان
در همان لحظه، فورا
فوری، بلافاصله
ناگهان، به طور ناگهانی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس