straight face

/ˈstreɪtˈfeɪs//streɪtfeɪs/

چهره ی عاری از بیان (مثبت یا منفی) قیافه ی جدی، چهره رسمی و بی نشاط، قیافه بی تفاوت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: straight-faced (adj.), straight-facedly (adv.)
• : تعریف: a facial expression showing no emotion, esp. one concealing a desire to laugh.

جمله های نمونه

1. I found it very difficult to keep a straight face .
[ترجمه گوگل]برای من خیلی سخت بود که یک چهره صاف نگه دارم
[ترجمه ترگمان]پیدا کردن یه صورت مستقیم خیلی مشکل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. How can you say that and keep a straight face?
[ترجمه گوگل]چگونه می توانید این را بگویید و چهره خود را صاف نگه دارید؟
[ترجمه ترگمان]چطور می تونی این حرف رو بزنی و یه چهره صاف نگه داری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. With a completely straight face, Thomas announced he was joining the Girl Guides.
[ترجمه گوگل]توماس با چهره ای کاملا صاف اعلام کرد که به دختر راهنمایان می پیوندد
[ترجمه ترگمان]توماس با چهره ای کاملا مستقیم اعلام کرد که به گروه دخترای پیشاهنگ می پیوندد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Thkarni she said with a straight face.
[ترجمه گوگل]ثکارنی با روی راست گفت
[ترجمه ترگمان]و با چهره ای خندان گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The old trick of keeping a straight face was failing him these days.
[ترجمه گوگل]ترفند قدیمی حفظ صورت صاف این روزها او را ناکام می گذاشت
[ترجمه ترگمان]این عادت قدیمی که صورت مستقیم داشت، این روزها او را از بین می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I keep a straight face and the composure of a chemist dispensing a prescription.
[ترجمه گوگل]من یک چهره صاف و خونسردی یک شیمیدان را حفظ می کنم که نسخه می دهد
[ترجمه ترگمان]من صورت صاف و مرتب داروساز را دارم و نسخه ای از نسخه را برایش تجویز می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It was very difficult to keep a straight face.
[ترجمه گوگل]راست نگه داشتن چهره خیلی سخت بود
[ترجمه ترگمان]خیلی سخت بود که یه چهره صاف رو نگه دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Barbara tried to keep a straight face, but in the end she just couldn't help laughing.
[ترجمه گوگل]باربارا سعی کرد صورتش را صاف نگه دارد، اما در نهایت نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد
[ترجمه ترگمان]باربارا سعی کرد صورتش را صاف نگه دارد، اما سرانجام نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Despite the problem of trying to maintain a straight face, there are distinct advantages to being on Cube's team.
[ترجمه گوگل]علیرغم مشکل تلاش برای حفظ چهره مستقیم، بودن در تیم کیوب مزایای مشخصی دارد
[ترجمه ترگمان]علی رغم مشکل تلاش برای حفظ صورت مستقیم، مزیت های متمایزی نسبت به تیم مکعب وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Kemp is straining to maintain a straight face.
[ترجمه گوگل]کمپ برای حفظ صورت صاف تلاش می کند
[ترجمه ترگمان]کمپ کمپ داره تلاش می کنه که یه چهره مستقیم رو حفظ کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I kept a straight face as long as I could, but I finally had to crack up.
[ترجمه گوگل]تا جایی که می‌توانستم صورتم را صاف نگه داشتم، اما در نهایت مجبور شدم هول کنم
[ترجمه ترگمان]تا جایی که می توانستم چهره ام را صاف نگه داشتم، اما بالاخره مجبور شدم به هم بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He kept a straight face and remained speechless.
[ترجمه گوگل]صورتش را صاف نگه داشت و لال ماند
[ترجمه ترگمان]یک راست ایستاد و ساکت ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. How Harry managed to keep a straight face during these performances is quite beyond me.
[ترجمه گوگل]اینکه چگونه هری توانست در این اجراها چهره خود را صاف نگه دارد، کاملاً فراتر از من است
[ترجمه ترگمان]این که چطور هری توانست در طول این اجراها یک چهره معمولی داشته باشد، کاملا فراتر از من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Frank kept a straight face when Kate made a ridiculous mistake.
[ترجمه گوگل]زمانی که کیت یک اشتباه مضحک مرتکب شد، فرانک ظاهرش را صاف نگه داشت
[ترجمه ترگمان]وقتی کیت اشتباه مسخره ای کرد، فرانک صورتش را صاف نگه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

a serious or impassive facial expression that conceals one's true feelings about something, especially a desire to laugh ( Collins Dictionary )
حالت چهره ی جدی یا خونسرد که احساسات واقعی فرد را در مورد چیزی پنهان می کند، به ویژه میل به خندیدن؛ چهره ی عاری از بیان؛ قیافه ی بی تفاوت؛ چهره ی خنثی و عادی.
...
[مشاهده متن کامل]

Example 1: 👇
Barbara tried to keep a straight face, but in the end, she just couldn't help laughing.
باربارا سعی کرد خودش رو عادی نشون بده اما در نهایت نتونست جلوی خنده اش را بگیرد.
Example 2: 👇
The students quickly put on straight faces as the teacher walked into the room.
به محض اینکه معلم وارد کلاس شد، دانش آموزان چهره ای عادی بخود گرفتند.
Example 3: 👇
She lied with a straight face.
او خیلی راحت ( با چهره ای که کمترین تغییری در آن دیده نمیشد ) دروغ گفت.
Example 4: 👇
ESTHER: ( Goes to the phonograph; firing up some slight gaiety ) What’s this Record?
VICTOR: It’s a Laughing Record. It was a big thing in the Twenties. Used to play them at parties. You know—see who could keep a straight face.
* The Price - a play by Arthur Miller
استر: ( به سمت گرامافون می رود؛ کمی بساط شادی را به راه می اندازد ) این صفحه ی موسیقی چیست؟
ویکتور: این یک صفحه ی خنده آور است. در دهه بیست کار بزرگی بحساب میومد. ازش در مهمانی ها استفاده میشد. می دونی - اون رو پخش می کردن ببینن چه کسی می تونه نخنده و در چهره اش تفاوتی ایجاد نشه.
گفتگوی انتخابی: از نمایشنامه ی #قیمت# ( یا بر طبق نظر برخی از مترجمین #ارزش# ) اثر آرتور میلر

straight face
قیافه ای خونسرد
چهره عادی و بی تفاوت از شادی یا ناراحتی

بپرس