storekeeper

/ˈstɔːrˌkipər//ˈstɔːkiːpə/

معنی: دکان دار، انبار دار
معانی دیگر: صاحب مغازه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person who owns or operates a retail shop or small store.

(2) تعریف: a person in charge of a storage area and its supplies, esp. in the military.

جمله های نمونه

1. The storekeeper exposed his wares.
[ترجمه گوگل]انباردار اجناسش را فاش کرد
[ترجمه ترگمان]The کالای خود را به معرض نمایش می گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. After the explosion of the storehouse the storekeeper was dazed.
[ترجمه گوگل]پس از انفجار انبار، انباردار گیج شده بود
[ترجمه ترگمان]بعد از انفجار انبار، خدمتکار گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A storekeeper was assaulted in an alley by eight youths.
[ترجمه گوگل]یک انباردار در یک کوچه توسط هشت جوان مورد تعرض قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]هشت جوان در کوچه ای مورد ضرب و شتم قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The storekeeper was robbed at gunpoint.
[ترجمه گوگل]انباردار با تهدید اسلحه مورد سرقت قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]انبار اسلحه با اسلحه دزدیده شده بو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The storekeeper hired ten girls for the Christmas rush.
[ترجمه گوگل]انباردار ده دختر را برای عجله کریسمس استخدام کرد
[ترجمه ترگمان]The ۱۰ تا دختر رو برای حمله کریسمس استخدام کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. As a young man he was a storekeeper and a postmaster.
[ترجمه گوگل]در جوانی انباردار و پستچی بود
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک مرد جوان، تاجر و رئیس پست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. As a young man he was a storekeeper and later a postmaster.
[ترجمه گوگل]در جوانی انباردار و بعداً مدیر پست بود
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک مرد جوان، یک انبار و بعد رئیس پست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. As a result the storekeeper, would have to add a little more salt.
[ترجمه گوگل]در نتیجه انباردار باید کمی نمک بیشتری اضافه کند
[ترجمه ترگمان]در نتیجه the باید کمی نمک به آن اضافه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As a young man, he was a storekeeper and postmaster.
[ترجمه گوگل]در جوانی انباردار و پستچی بود
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک مرد جوان، رئیس انبار و رئیس پست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The specially processed broom is safekeeping by the storekeeper in bank.
[ترجمه گوگل]جارو مخصوص فرآوری شده توسط انباردار در بانک نگهداری می شود
[ترجمه ترگمان]جاروب به خصوص فرآوری شده توسط the در بانک نگهداری می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A gang of delinquents harried the storekeeper.
[ترجمه گوگل]گروهی متخلف انباردار را به دام انداختند
[ترجمه ترگمان]یه گروه از delinquents اون انبار رو اذیت کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The storekeeper warranted the goods as of the first quality.
[ترجمه گوگل]انباردار کالا را با کیفیت اول گارانتی کرد
[ترجمه ترگمان]The کالا را از کیفیت اول تضمین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Storekeeper: Really? How much did I give you?
[ترجمه فریبا] انبار دار واقعا؟ چقدر بهت دادم؟
|
[ترجمه گوگل]انباردار: واقعا؟ چقدر بهت دادم
[ترجمه ترگمان]واقعا؟ چقدر بهت دادم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The storekeeper signed a complaint accusing them of shoplifting.
[ترجمه گوگل]مغازه دار شکایتی را امضا کرد که آنها را به دزدی از مغازه متهم کرد
[ترجمه ترگمان]The شکایتی را به امضا رساندند که آن ها را به دزدی از مغازه ها متهم کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The storekeeper decided to knock down his remaining winter stock.
[ترجمه گوگل]انباردار تصمیم گرفت باقیمانده موجودی زمستانی خود را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]The تصمیم گرفتند که سهام remaining را در بیاورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دکان دار (اسم)
tradesman, trafficker, shopkeeper, storekeeper

انبار دار (اسم)
storekeeper, stock clerk

تخصصی

[ریاضیات] انباردار

انگلیسی به انگلیسی

• one who owns or operates a store, shopkeeper
a storekeeper is a shopkeeper; used in american english.

پیشنهاد کاربران

The storekeeper changed my dollar bill for four quarters
انباردار
مغازه دار
نگهبان فروشگاه ، انبار دار

بپرس