stingy

/ˈstɪndʒi//ˈstɪndʒi/

معنی: خسیس، لئیم، ضیق، ناشی از خست، تنک چشم، خشک دست، گران کیسه
معانی دیگر: کم، نابسنده، نا کافی، ناچیز، کنس، ژگور، تنگ چشم، کم کاسه، ناخن خشک، ممسک، نیش زن، گزنده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: stingier, stingiest
مشتقات: stingily (adv.), stinginess (n.)
(1) تعریف: spending or giving grudgingly or as little as possible; miserly.
مترادف: miserly, niggardly, parsimonious, tight
متضاد: bighearted, bountiful, generous, liberal, prodigal
مشابه: cheap, cheeseparing, churlish, close-fisted, mean, niggard, penurious, skimpy, stinting, tightfisted

- Her stingy boss hasn't given her a raise in ten years.
[ترجمه گلناز مهاجرصوفی] رئیس خسیس او ده سال است که او را ترفیع نداده است
|
[ترجمه .] . . .
|
[ترجمه آراز] رئیس خسیس او ده سال است که حقوقش را افزایش نداده است.
|
[ترجمه زی زی] ریس خودخاهش او را 10 ساله ترفیع نداده است
|
[ترجمه گوگل] رئیس خسیس او ده سال است که حقوق او را افزایش نداده است
[ترجمه ترگمان] ده سال است که رئیس stingy او را بزرگ نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: less than expected or needed; meager; scanty.
مترادف: meager, scant, scanty, skimpy
متضاد: generous
مشابه: frugal, inadequate, mean, niggardly, paltry, piddling, pitiful, poor, scrimpy, slender, thin, trifling

- He's fabulously wealthy but gives only stingy amounts to charity.
[ترجمه گلی افجه ] او ثروتی افسانه ای دارد اما فقط با خسیسی مقداری از آنرا به خیریه می دهد
|
[ترجمه آراز] او به طرز شگفت انگیزی ثروتمند است اما فقط مبالغ کمی را به امور خیریه می دهد.
|
[ترجمه گوگل] او به طرز شگفت انگیزی ثروتمند است اما فقط مبالغ خسیسی را به امور خیریه می دهد
[ترجمه ترگمان] او بسیار ثروتمند است، اما تنها مبالغ ناچیزی به خیریه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a stingy portion of food
سهم ناچیزی از خوراک

2. the english accuse the scottish of being stingy
انگلیسی ها اسکاتلندی ها را خسیس می دانند.

3. Don't be so stingy with the sugar!
[ترجمه گوگل]با شکر اینقدر خسیس نباشید!
[ترجمه ترگمان]این قدر خسیس نباش!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He's really stingy and never buys the drinks when we go out.
[ترجمه آراز] او واقعاً خسیس است و وقتی ما می رویم هرگز نوشیدنی نمی خرد
|
[ترجمه گوگل]او واقعاً خسیس است و وقتی ما بیرون می رویم هرگز نوشیدنی نمی خرد
[ترجمه ترگمان]او واقعا خسیس است و وقتی از خانه خارج می شویم هیچ وقت نوشیدنی ها را نخریده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The owners are so stingy - they've refused to pay for new carpets or even a bit of paint to brighten up the house.
[ترجمه آراز] صاحبان آن بسیار خسیس هستند - آنها از پرداخت هزینه برای فرش های جدید یا حتی کمی رنگ برای روشن کردن خانه خودداری کرده اند.
|
[ترجمه گوگل]صاحبان آن بسیار خسیس هستند - آنها از پرداخت فرش جدید یا حتی کمی رنگ برای روشن کردن خانه خودداری کرده اند
[ترجمه ترگمان]صاحبان آن بسیار خسیس هستند - آن ها از پرداخت فرش جدید یا حتی کمی رنگ برای روشن کردن خانه خودداری کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She's too stingy to give money to charity.
[ترجمه آراز] او بیش از آن خسیس است که صدقه بده
|
[ترجمه گوگل]او خیلی خسیس است که نمی تواند به خیریه پول بدهد
[ترجمه ترگمان]او بیش از آن خسیس است که به صدقه دادن پول بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He's very stingy about lending money.
[ترجمه آراز] او در مورد قرض دادن پول بسیار خسیس است.
|
[ترجمه گوگل]او در مورد قرض دادن پول بسیار خسیس است
[ترجمه ترگمان]از قرض دادن پول خیلی خسیس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Winston was not a stingy man.
[ترجمه آراز] وینستون مرد خسیسی نیست
|
[ترجمه گوگل]وینستون مرد خسیسی نبود
[ترجمه ترگمان]و ین ستون مرد خسیس نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Residents here have a history of being stingy with their tax dollars.
[ترجمه آراز] ساکنان اینجا سابقه خسیس بودن با دلارهای مالیاتی خود را دارند.
|
[ترجمه گوگل]ساکنان اینجا سابقه خسیس بودن با دلارهای مالیاتی خود را دارند
[ترجمه ترگمان]ساکنان این منطقه دارای سابقه خسیس بودن با دلارهای مالیاتی خود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. On this stingy substitute rain, the behemoth of all living things, the redwood, thrives.
[ترجمه آراز] روی این باران جایگزین خسیس، غول همه موجودات زنده، درخت سرخ، رشد می کند.
|
[ترجمه گوگل]روی این باران جایگزین خسیس، غول همه موجودات زنده، درخت سرخ، رشد می کند
[ترجمه ترگمان]در این باران شدید به جای باران، غول همه موجودات زنده، از آن رشد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Another accuses his dad of being a bit stingy.
[ترجمه آراز] دیگری پدرش را متهم می کند که کمی خسیس است.
|
[ترجمه گوگل]دیگری پدرش را متهم می کند که کمی خسیس است
[ترجمه ترگمان]دیگری پدرش را به خسیس بودن متهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They were too stingy to eat and too cheap to shit.
[ترجمه آراز] آن ها برای خوردن خسیس تر از آن بودند و برای چروک کردن بسیار ارزان بودند.
|
[ترجمه گوگل]آن‌ها برای خوردن خسیس‌تر از آن بودند و برای چروک کردن بسیار ارزان بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها بیش از حد خسیس بودند که چیزی بخورند و بیش از آن cheap
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I was given a stingy portion of vegetables with rice.
[ترجمه آراز] . به من مقداری سبزی خسیسی با برنج دادند.
|
[ترجمه گوگل]به من مقداری سبزی خسیسی با برنج دادند
[ترجمه ترگمان]مقدار ناچیزی از سبزیجات را با برنج به من دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He became stingy with words, and sombre.
[ترجمه آراز] او با کلمات بخیل و عبوس شد.
|
[ترجمه گوگل]او با کلمات بخیل و عبوس شد
[ترجمه ترگمان]با کلمات بسیار خسیس و عبوس شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. See how stingy those fat hippos are: hardly anything good left!
[ترجمه آراز] ببینید آن اسب های آبی چاق چقدر خسیس هستند: هیچ چیز خوبی باقی نمی ماند!
|
[ترجمه گوگل]ببینید آن اسب‌های آبی چاق چقدر خسیس هستند: هیچ چیز خوبی باقی نمی‌ماند!
[ترجمه ترگمان]ببین این اسب آبی چاق چقدر خسیس است، به ندرت چیز خوبی باقی می ماند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خسیس (صفت)
abject, base, ignoble, vile, stingy, miserly, mean, parsimonious, avaricious, hard, tight, penurious, base-minded, base-spirited, costive, dastard, sordid, skimpy, niggardly, ungenerous

لئیم (صفت)
stingy, skimpy, ungenerous

ضیق (صفت)
stingy, tight, narrow, niggardly

ناشی از خست (صفت)
stingy

تنک چشم (صفت)
stingy

خشک دست (صفت)
stingy, close-fisted

گران کیسه (صفت)
stingy

انگلیسی به انگلیسی

• miserly, ungenerous, parsimonious, niggardly
a stingy person is mean; an informal word.

پیشنهاد کاربران

سخت پنجه. [س َ پ َ ج َ / ج ِ ] ( ص مرکب ) قوی پنجه. || مجازاً، کنایه از ممسک و بخیل. ( آنندراج ) :
از سخت پنجه زر نستاند مگر عوان
یک تن تواند آنکه جواهر ز کان کشید.
امیرخسرو ( از آنندراج ) .
از کون درآوردن، توی دهان گذاشتن: [عامیانه، کنایه ] بسیار خسیس بودن .
لقمه شمار. [ ل ُ م َ / م ِ ش ُ ] ( نف مرکب ) کسی که به ضیافت اغنیا بی طلب رود و لقمه شمارد. ( آنندراج ) . || بخیل که لقمه مهمان شمارد :
لقمه مستان ز دست لقمه شمار
کز چنین لقمه داشت لقمان عار.
اوحدی.
خسیس ( مخصوصا در صورتی که پول زیادی داشته باشه و نده )
جماد الکف ؛ بخیل. ( اقرب الموارد ) .
تنگ خوان ؛ بدسفره. کنایه از خسیس :
جهانا مرا خیره مهمان چه خوانی
که بد میزبانی و بس تنگ خوانی.
ناصرخسرو.
متضاد:Generous
1_فردی که نیش و کنایه میزنه ( برمیگرده به sting )
2_خسیس و بخیل
تنگ نظر
خسیس

بپرس