stew

/ˈstuː//stjuː/

معنی: نگرانی، گرمی، تاس کباب، داغی، اهسته جوشانیدن، اهسته پختن، با اتش ملایم پختن، دم کردن
معانی دیگر: آرام پختن، آب پز کردن، آهسته جوشاندن، (از گرما) کلافه شدن، خیس عرق شدن، (از شدت اضطراب و غیره) به خود پیچیدن، جوش زدن، خورش، آزردگی، کلافه شدگی، ناراحتی، جوش زنی، بی تابی، دلواپسی، آب پز شدن، آهسته جوشیدن، (قدیمی - معمولا جمع) فاحشه خانه، مخفف: stewardess

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stews, stewing, stewed
• : تعریف: to cook by boiling slowly or simmering, usu. in a closed pot or other lidded vessel.
مترادف: simmer
مشابه: boil, cook, fricassee, seethe, steep
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: stew in one's own juice
(1) تعریف: to undergo cooking by slow boiling or simmering, usu. in a closed or lidded vessel.
مترادف: simmer
مشابه: boil, cook, steep

(2) تعریف: to suffer from oppressive heat or stifling conditions.
مترادف: suffocate, swelter
مشابه: boil, perspire, stifle, sweat, wilt

(3) تعریف: to be agitated, worried, or annoyed; fret.
مترادف: fret, fuss, worry
مشابه: brood, chafe, fume, seethe, simmer, sulk

- She'll stew until the children get home.
[ترجمه دلارام] او می خواهد ( خورش ) تازمانی که بچه ها می آیند بجوشد
|
[ترجمه محمد م] تا زمانی که بچه ها به منزل برسند، او از نگرانی به خود خواهد پیچید ( او ناراحت و نگران خواهد بود )
|
[ترجمه عباس] اوتازمانی که بچه ها به خانه برسند دل شوره دارد.
|
[ترجمه گوگل] تا بچه‌ها به خانه برسند، خورش می‌پزد
[ترجمه ترگمان] تا وقتی که بچه ها به خانه برسند، او غذا می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a combination, usu. of meat or fish with vegetables, cooked by simmering or boiling slowly.
مترادف: goulash, gumbo, olla, ragout

(2) تعریف: a state of agitation, worry, or annoyance.
مترادف: dither, fluster, lather, tizzy

- He's in a stew because he just got fired.
[ترجمه دلارام] او ( از عصبانیت کله اش ) داغ کرده زیرا اخراج شده است
|
[ترجمه محمد م] او خیلی کلافه است چون که همین الان اخراج شد.
|
[ترجمه گوگل] او در خورش است چون تازه اخراج شده است
[ترجمه ترگمان] اون تو a چون اون فقط اخراج شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. stew in one's own juice
عاقبت اعمال خود را چشیدن،از کرده ی خود رنج بردن

2. beef stew
تاس کباب گوشت گاو

3. beef stew
تاس کباب گوشت گاو

4. meat and vegetable stew
خورش قورمه سبزی

5. he decided not to stew over his son's misdeeds any more
تصمیم گرفت که دیگر درباره ی سیاهکاری های پسرش جوش نزند.

6. to go into a stew
کلافه شدن یا به خود پیچیدن

7. he is caught in a stew
بد جوری گرفتار شده است.

8. Stew the pears in red wine for a couple of hours.
[ترجمه گوگل]گلابی ها را چند ساعت در شراب قرمز بپزید
[ترجمه ترگمان] برای یه چند ساعت \"اس - - ت - - وی - - ی\"، \"اس - - ت - - وی - - ی\" رو بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I'm making a stew for lunch.
[ترجمه ایلیا] من برای شام خورشت درست میکنم
|
[ترجمه Hadiseh] من برای ناهار خورشت درست میکنم
|
[ترجمه گوگل]برای ناهار خورش درست می کنم
[ترجمه ترگمان]برای ناهار تاس درست می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She eked out the stew to make another meal.
[ترجمه گوگل]او خورش را بیرون آورد تا غذای دیگری درست کند
[ترجمه ترگمان]او سوپ را در آورد تا غذای دیگری تهیه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I made a stew with meat and vegetables.
[ترجمه دلارام] من یک خورش با گوشت و سبزیجات درست کردم
|
[ترجمه امیر] من یک قرمه سبزی درست کردم
|
[ترجمه محمد مهدی] با گوشت و سبزیجات خورشت درست کردم
|
[ترجمه گوگل]با گوشت و سبزی خورش درست کردم
[ترجمه ترگمان]من گوشت و سبزیجات درست کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The national dish is "bigos"?hunter's stew.
[ترجمه گوگل]غذای ملی "بیگوس" خورش شکارچی است
[ترجمه ترگمان]غذای ملی \"bigos\" است؟ خورش شکارچی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The main course was a vegetable stew.
[ترجمه Sarah] غذای اصلی خورش سبزیجات بود
|
[ترجمه گوگل]غذای اصلی خورش سبزی بود
[ترجمه ترگمان]مهم ترین چیز یک خوراک سبزی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A vegetable stew can be perked up with a dash of chilli sauce.
[ترجمه گوگل]یک خورش سبزی را می توان با کمی سس فلفل میل کرد
[ترجمه ترگمان]یک خورش بادام زمینی را می توان با یک کاسه سس فلفل چیلی در نظر گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She had no stomach for the leftover stew.
[ترجمه گوگل]او شکم برای باقی مانده خورش نداشت
[ترجمه ترگمان]برای the سوپ شکمی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He found a can of beef stew and dumped it in a saucepan to heat.
[ترجمه گوگل]یک قوطی خورش گاو پیدا کرد و در قابلمه ای ریخت تا داغ شود
[ترجمه ترگمان]یک قوطی تاس کباب پیدا کرد و آن را در ماهی تابه ریخت تا گرم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. We washed the stew down with a bottle of cheap red wine.
[ترجمه گوگل]خورش را با یک بطری شراب قرمز ارزان شستیم
[ترجمه ترگمان]با یک بطری شراب قرمز ارزان قیمت، تاس کباب را تمام کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. You can stew fruit in water and sugar.
[ترجمه محمد مهدی] شما می توانید میوه را در آب و شکر اب پز کنید
|
[ترجمه گوگل]می توانید میوه را در آب و شکر خورش دهید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید در آب و شکر میوه بخورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نگرانی (اسم)
pother, anxiety, worry, solicitude, stew, pine, umbrage

گرمی (اسم)
cordiality, heat, stew, zeal, fervor, ardor, mettle, fervency, warmth, glow, zing, rut

تاس کباب (اسم)
stew

داغی (اسم)
torridity, stew, torridness

اهسته جوشانیدن (فعل)
stew

اهسته پختن (فعل)
stew

با اتش ملایم پختن (فعل)
braise, stew

دم کردن (فعل)
infuse, brew, stew, steepen

انگلیسی به انگلیسی

• dish of meat and vegetables that is cooked by simmering; state of worry or confusion, agitated state; whorehouse, brothel (archaic)
cook at a slow boil, simmer; be cooked at a slow boil; worry, be anxious, fret (informal); swelter, suffer from heat or humidity (informal)
a stew is a meal made by cooking vegetables, and usually meat, in liquid at a low temperature.
if you stew meat, vegetables, or fruit, you cook them slowly in liquid in a closed dish.
stewing beef, steak, or lamb is meat that is intended to be stewed.

پیشنهاد کاربران

جوش زدن - حرص خوردن
. I spent most of last night stewing about my job
brothel, bagnio, bawdy house, bordello, cathouse, hookshop, joyhouse, seraglio, sporting house, whorehouse, red - light district, levee, tenderloin, slum, miscellany, brew, hash, jumble, medley, m�lange, mishmash, olio, pasticcio, potpourri, snit, fume, sweat, swivet, tizzy, commotion, agitation, confusion, dither, flap, lather, pother, tumult, turbulence, turmoil
...
[مشاهده متن کامل]

Synonyms: boil, parboil, seethe, simmer, worry, cark, fret, fuss, pother, tew
تاس کباب؛ پختن آرام در ظرف در بسته
آهسته جوشانیدن، آهسته پختن، دم کردن، گرمی، داغی

به نظر می رسد اگر به عنوان توصیف یک احساس در انسان به کار برده شود، به حالتی اطلاق می شود که فرد ظاهر خود را حفظ می کند، اما از درون در حال حرص خوردن و عصبانی یا خشمگین بودن است.
( شاید "صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشتن" به ذهن متبادر شود که معادل خوبی نیست. زیرا برای وضعیت فقر و نداری معمولاً استفاده می شود. )
...
[مشاهده متن کامل]

( شاید "تو دلش انگار رخت می شورن" یا "دلش مثل سیر و سرکه می جوشه" به ذهن متبادر شود که معادل های خوبی نیستند. زیرا حالت استرس و اضطراب در این ها در چهره نیز دیده می شود، و حالت خشمگینی و عصبانیت را به خواننده نمی رساند. )
"خودخوری" به ظاهر بهترین وصف برای این شرایط است.
اگر مفید بود لطفاً لایک بفرمایید. متشکرم.

worry about something, especially on one's own ( New Oxford American Dictionary )
نگران چیزی، به خصوص به تنهایی بودن
Example 1: 👇
James will be expecting us, so we will let him stew a bit.
...
[مشاهده متن کامل]

جیمز منتظر ما خواهد بود، بنابراین باعث نگرانی اش خواهیم شد.
Example2: 👇
LINDA: What are we going to do?
NED: Nothing, that I know of.
LINDA: But we must!
NED: Listen, Linda: I've had the whole thing out with myself, see? All of it. A lot of times. And I've developed my what - do - you - call - it - technique. I'm all right. There's no reason for stewing over me. I'm - ( He squints at his glass. ) — very happy.
* Holiday - a play by Philip Barry
لیندا: قراره چیکار کنیم؟
نِد: تا اونجایی که می دونم، هیچی.
لیندا: اما ما باید ( کاری بکنیم ) !
نِد: گوش کن، لیندا، من همه چیز را با خودم در میون گذاشتم، می بینی؟ تمامش رو. خیلی وقتها ( این کار رو انجام میدم ) . و من تکنیک خودم رو توسعه دادم. من حالم خوبه. دلیلی برای اینکه در تنهاییت نگران من باشی نیست.
گفتگوی انتخابی: از نمایشنامه ی #تعطیلات، # اثر فیلیپ بری

stew
تاس کباب؛ پختن آرام در ظرف در بسته
آهسته جوشانیدن، آهسته پختن، دم کردن، گرمی، داغی
خورشت، خورش
I was stewing in guilt : من از احساس گناه به خود می پیچیدم .
عکسی که در پیام قبلی در کنار معنی قرار دادم از دیکشنری کمبریج بود
فکرمیکنم معادلش برای ما خوراک میشه ( خوراک به معنی نوعی غذا، نه صرفا برای اشاره کلی به غذا )
stew
بیشتر به معنی خوراک هست، چون خورشت عمدتاً به چیزی گفته میشه که با برنج میل بشه.
lentil curry میشه خورش قیمه
برخلاف اینکه خیلی جاها شنیدم خورش رو میگن stew
ولی stew بیشتر برای غذاهای ابکی مثل آبگوشت بکار میره نه خورش قیمه و قورمه سبزی که جا افتاده
بسته به متن، معنای ضمنی "آشفته بازار " هم می دهد.
خورش ( آرام پختن غذا
( فعل ) حرص خوردن
stew ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: دم‏آب‏پز کردن
تعریف: پختن آرام مواد غذایی در آب کم به مدت طولانی و در ظرف دربسته
خورشت مثل خورشت کرفس
خورشت
لایک فراموش نشه
خورشت ؛ آرام پختن
# lamb stew
# The stew smelled delicious
# I'm making a stew for lunch
# She prepared a hearty stew for dinner
# The meat needs to stew for two hours
# stew the meat for an hour
she is in a stew
او از چیزی ناراحت است
Stew : خورشت ۲. آرام پختن
Sew : دوختن ( خیاطی )
Knit : دوختن ( با دستگاه خیاطی نیست. دستیه با اون دوتا چوب نوک تیزا که میگیرن دستشون که اسمشم بلد نیستم. مامان بزرگا و بزرگترا معمولا استادن )
Knee : زانو
...
[مشاهده متن کامل]

Stitch : بخیه ۲. دوختن ۳. بخیه زدن
Snitch : خبرچین - دله دزد - خبرچینی و دله دزدی کردن - خایمالی کردن ( یه فرد بالاتر با آوردن خبر از رقیباش )
Spear : نیزه - با نیزه زدن ( فرو کردن - پرت کردن )
Stead : جا - مکان

معنی کلمه: خورشت
گوشت کبابی
خوراک
خورشت
آهسته پختن
stew:noun:food made of meat and vegetables, cooked slowly in liquid
stew:verb:to cook food slowly in liquid
1:خورش ( خورشت )
2:آرام پختن، آب پز کردن
خورشت
جوشیدن آب پز شدن
خورشت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس