stated

/ˈsteɪtəd//ˈsteɪtɪd/

معنی: معروف
معانی دیگر: تعیین شده، معین، مقرر، قید شده، اعلام شده، اعلام شده be there at the stated time در وقت مقرر در آنجا حضور یابید

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: fixed; established.
متضاد: undefined

- a stated number of days
[ترجمه گوگل] تعداد روزهای مشخص شده
[ترجمه ترگمان] تعداد معینی از روزها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: explicitly declared or set forth.
متضاد: implicit, tacit, unstated
مشابه: avowed, express

جمله های نمونه

1. as stated hereinabove
چنانکه در بالا گفته شد

2. as stated hereunder
چنانکه در ذیل آمده است.

3. he stated his points with clarity
او نکات خود را به وضوح شرح داد.

4. he stated his position on nuclear arms
نظر خود را درباره ی سلاح های هسته ای اظهار کرد.

5. the stated figures are only approximations of the actual costs
اعداد ذکر شده برآورد تقریبی هزینه ها است.

6. at the stated hour
در ساعت مقرر

7. no date was stated in your invitaion
در دعوت نامه ی شما تاریخ قید نشده بود.

8. be there at the stated time
در وقت مقرر در آنجا حضور یابید.

9. and all the legislative powers herein stated
و کلیه ی اختیارات مقننه ای که در این سند ذکر شده است

10. the minister's statments represented a departure from stated government policy
اظهارات وزیر نشانگر عدول از سیاست اعلام شده ی دولت بود.

11. "Our relationship is totally platonic," she stated.
[ترجمه گوگل]او گفت: "رابطه ما کاملا افلاطونی است "
[ترجمه ترگمان]وی اظهار داشت: \" رابطه ما کاملا افلاطونی است \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. All photographs are by the author unless otherwise stated.
[ترجمه گوگل]تمام عکس ها توسط نویسنده است مگر اینکه خلاف آن ذکر شده باشد
[ترجمه ترگمان]تمام عکس ها توسط نویسنده هستند مگر این که این طور بیان شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Witness x stated that she had seen Cooper on repeated occasions.
[ترجمه گوگل]شاهد x اظهار داشت که بارها کوپر را دیده است
[ترجمه ترگمان]شاهد X یادآور شد که او در موارد مکرر کوپر را دیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The auctioneer stated to his audience that an item has been bought in.
[ترجمه گوگل]حراج‌دهنده به مخاطبان خود اعلام کرد که کالایی خریداری شده است
[ترجمه ترگمان]دلال حراج به حضار گفت که کالای مورد نظر خریداری شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It is stated that the fire started in a cottage.
[ترجمه گوگل]گفته می شود که آتش سوزی در یک کلبه آغاز شده است
[ترجمه ترگمان]گفته می شود که آتش سوزی در یک کلبه شروع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

معروف (صفت)
well-known, famous, introduced, presented, offered, reported, stated, submitted

انگلیسی به انگلیسی

• said, expressed verbally or in writing; settled, fixed

پیشنهاد کاربران

بیان داشتن
Example: She stated that increase in appetite is her primary concern.
[ او بیان داشت که افزایش اشتها نگرانی اولیه ی اوست]
درج شدن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : state / statement / station
✅️ اسم ( noun ) : state / stateliness / statement / station / statism / statist / statistics ( stats ) / statistician / stationariness / statue / stature / status / stater / stationery / stationarity / stationer / statistic
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : state / stateless / stately / static / stationary / statist / statistical ( statistic ) / stative / stated
✅️ قید ( adverb ) : statically / statistically / stationarily

مذکور، اعلام شده، مورد اشاره
مطرح کننده
معرف
اظهار دارد یا میدارد
عنوان شده
مذکور، مزبور، نام برده، یادشده
اشاره شده
اگر با time بیاید به معنی "وقت معین " است
در غیر این صورت بیان کردن اظهار کردن
to stated one's opinion = اظهار عقیده کردن
اظهار داشت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس