standstill

/ˈstændˌstɪl//ˈstænstɪl/

معنی: وقفه، ایست، ثابت، تعطیل، بدون حرکت
معانی دیگر: ایستش، بازایستی، توقف، سکون، ایستایی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a complete stop; halt.
مشابه: stand, stick

جمله های نمونه

1. negotiations are at a standstill for the time being
مذاکرات فعلا متوقف شده است.

2. to bring to a standstill
باز ایستاندن،متوقف کردن،خواباندن

3. to come to a standstill
ایستش کردن،متوقف شدن

4. The train came to a complete standstill.
[ترجمه نرگس] معلم گفت: وقتی دست زدم شما باید ایستاده باشید
|
[ترجمه رحیمی] قطار کاملا متوقف شد
|
[ترجمه گوگل]قطار کاملا متوقف شد
[ترجمه ترگمان]قطار ایستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Strikers brought production to a standstill.
[ترجمه ندا] اعتصاب کنندگان تولید را متوقف کردند
|
[ترجمه گوگل]اعتصاب کنندگان تولید را متوقف کردند
[ترجمه ترگمان]Strikers تولید را متوقف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Argentina came to a virtual standstill while the game was being played.
[ترجمه گوگل]آرژانتین در حالی که بازی در حال برگزاری بود، به طور مجازی متوقف شد
[ترجمه ترگمان]در حالی که بازی در حال پخش بود، آرژانتین به حالت تعطیل درآمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The runaway bus eventually came to a standstill when it rolled into a muddy field.
[ترجمه گوگل]اتوبوس فراری در نهایت با غلتیدن در یک زمین گل آلود متوقف شد
[ترجمه ترگمان]سرانجام اتوبوس فراری متوقف شد و به زمین گل آلود فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Normal life is at a standstill, and the economy is faltering.
[ترجمه گوگل]زندگی عادی در بن بست است و اقتصاد در حال تزلزل است
[ترجمه ترگمان]زندگی عادی متوقف شده است و اقتصاد در حال تزلزل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Work came to a complete standstill when rumours of redundancies started to circulate.
[ترجمه Nda] کار به طور کامل متوقف شد از وقتیکه شایعات مربوط به اخراج دهن به دهن چرخید.
|
[ترجمه گوگل]زمانی که شایعاتی مبنی بر تعدیل کارها شروع شد، کار به طور کامل متوقف شد
[ترجمه ترگمان]زمانی که شایعات مربوط به redundancies پخش شد، کار متوقف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Production is more or less at a standstill.
[ترجمه گوگل]تولید کم و بیش متوقف شده است
[ترجمه ترگمان]تولید کم و بیش متوقف شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The security alert brought the airport to a standstill .
[ترجمه گوگل]هشدار امنیتی باعث توقف فرودگاه شد
[ترجمه ترگمان]این هشدار امنیتی فرودگاه را متوقف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Traffic was brought to a standstill by the accident.
[ترجمه گوگل]بر اثر این تصادف ترافیک به حالت توقف در آمد
[ترجمه ترگمان]در این حادثه، ترافیک درست متوقف شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The tyres crunched to a standstill on the gravel.
[ترجمه گوگل]لاستیک ها تا حدی روی سنگ ریزه خرد شدند
[ترجمه ترگمان]لاستیک ها روی شن ها صدای قرچ قرچ قرچ قرچ قرچ قرچ قرچ قرچ قرچ قرچ قرچ قرچ قرچ قرچ قرچ قرچ قرچ قرچ قرچ قرچ قرچ قرچ قرچ قرچ قرچ قرچ قرچ قرچ قرچ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Traffic in the city is at a complete standstill.
[ترجمه گوگل]ترافیک در این شهر کاملا متوقف شده است
[ترجمه ترگمان]ترافیک در شهر به طور کامل متوقف شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. "When I clap my hands, you must stand still, " said the teacher.
[ترجمه گوگل]معلم گفت: "وقتی دستم را می زنم، تو باید ثابت بایستی "
[ترجمه ترگمان]معلم گفت: \" وقتی دست من را بزنید، باید بی حرکت بایستید \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Stand still there, otherwise I'll shoot.
[ترجمه گوگل]همان جا بایست، وگرنه شلیک می کنم
[ترجمه ترگمان]همونجا وایسا وگرنه شلیک می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Please keep/stay/hold/sit/stand still while I take your photograph.
[ترجمه گوگل]لطفاً تا زمانی که من عکس شما را می‌گیرم نگه دارید/بمانید/نگهدارید/بنشینید/بایستید
[ترجمه ترگمان]لطفا در حالی که عکس شما را می گیرم، آرام \/ آرام \/ ساکت باشید \/ صبر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Stand still while I take your photo.
[ترجمه گوگل]تا عکست را می گیرم بی حرکت بایست
[ترجمه ترگمان]وقتی عکس رو می گیرم تکون نخور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The police burst in and told everyone to stand still.
[ترجمه گوگل]پلیس وارد شد و به همه گفت که بی حرکت بایستند
[ترجمه ترگمان]پلیس داخل شد و به همه گفت که بی حرکت باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Stop jigging about, Billy, and just stand still for a moment!
[ترجمه گوگل]بیلی از جست و خیز کردن دست بردار و فقط یک لحظه بی حرکت بایست!
[ترجمه ترگمان]مرگ را متوقف کن بیلی و فقط برای یک لحظه بی حرکت بایست!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. They told me to stand still and not to turn round.
[ترجمه گوگل]به من گفتند بی حرکت بایست و دور نگرد
[ترجمه ترگمان]به من گفتند که بی حرکت بایستم و بچرخم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Stand still while I take your photograph.
[ترجمه گوگل]در حالی که من عکس شما را می گیرم بی حرکت بایست
[ترجمه ترگمان]آرام بایستید تا من عکس شما را بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Stand still and listen to me.
[ترجمه گوگل]بی حرکت بایست و به من گوش کن
[ترجمه ترگمان]بی حرکت بایستید و به من گوش بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The earth would stand still if you won Tyler this time.
[ترجمه گوگل]اگر این بار تایلر را بردی، زمین ثابت می ماند
[ترجمه ترگمان]اگر این دفعه دیگر تایلر را ببری زمین باز هم دوام خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The whole idea is to look slinky. Stand still a minute while I - that's better.
[ترجمه گوگل]کل ایده این است که ظاهری نازک داشته باشید یک دقیقه بایستید تا من - این بهتر است
[ترجمه ترگمان]کل قضیه اینه که به \"slinky\" نگاه کنیم یک دقیقه صبر کن تا من - این بهتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Time seemed to stand still as I watched in disbelief.
[ترجمه گوگل]زمانی که ناباورانه نگاه می کردم، به نظر می رسید زمان از حرکت ایستاده بود
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که زمان هنوز همان طور که با ناباوری به آن نگاه می کردم بی حرکت مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Could you stand still for just a minute and listen to me?
[ترجمه گوگل]آیا می توانی فقط یک دقیقه بی حرکت بایستی و به من گوش کنی؟
[ترجمه ترگمان]میشه یه لحظه بی حرکت وایسی و به من گوش بدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. No industry can stand still.
[ترجمه گوگل]هیچ صنعتی نمی تواند ثابت بماند
[ترجمه ترگمان]هیچ صنعتی نمی تواند سرپا بایستد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وقفه (اسم)
suspension, abeyance, break, pause, interval, hiatus, standstill, cease, paralysis, stick, gap, station, timeout, caesura, chasm, jib, deadlock, desuetude

ایست (اسم)
stop, cessation, suspension, interval, standstill, stay, stand, halt, cease, close, period, timeout, caesura, flag stop, torpidity, stoppage

ثابت (اسم)
standstill

تعطیل (اسم)
suspension, standstill, day-off, holiday, vacation, shutdown, sunday

بدون حرکت (اسم)
standstill

تخصصی

[عمران و معماری] جریان راکد
[نساجی] ایست - وقفه - توقف- ثابت

انگلیسی به انگلیسی

• total cessation of movement, complete halt
if movement or an activity comes to a standstill, it stops completely.
be in an upright position without moving

پیشنهاد کاربران

به صورت stand still هم استفاده میشود.
1. to remain motionless
بی حرکت ماندن یا هیچ کاری نکردن
مثال: Sometimes it can benefit by standing still and listening
2. to tolerate
تحمل کردن ( این معنا در انگلیسی امریکایی استفاده می شود )
...
[مشاهده متن کامل]

مثال: I won't stand still for your threats
منبع: https://www. collinsdictionary. com/dictionary/english/stand - still

حالت سکون
خبردار!
در پزشکی - می تونه معنی ایست قلبی، توقف حرکت قفسه سینه بده.
این اصطلاح برای نوعی جراحی هم بکار میره که در اون بدن فرد بیمار رو تا - 60 درجه پایین آورده و بدنش رو فریز میکنن و فرد به اصطلاح میمیره و گردش خون متوقف میشه
...
[مشاهده متن کامل]

که جراح تا 45 دقیقه فرصت داره که جراحی رو انجام داده و فرد رو برگردونه.

Complete stop with no movement
stand still ایستادن و بی حرکت بودن. وایسا و جنب نخور
sit still نشستن و بی حرکت بودن . مثلا در مدارس به دانش اموزا میگن ستند ستیل یعنی بشین و جنب نخور
stay still
hold still
منظور از همشون بی حرکت بودن
سکون, عدم حرکت
توقف کامل
بن بست

I never stand still
He never stand ( s ) still
They never stand still
stand still - remain in place; hold still; remain fixed or immobile; "Traffic stood still when the funeral procession passed by" freeze, stop dead - stop moving or become immobilized; "When he saw the police car he froze
بی حرکت ماندن
متوقف ماندن
در ترافیک، وقتی که قفل میشه.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس