stanchion

/ˈstænt͡ʃən//ˈstænt͡ʃən/

معنی: تیر، نگهدار، حائل، پایه، شمع، سایبان یا چادر جلو مغازه، مهار یامحدودکردن، تیر دار کردن
معانی دیگر: ستون، پایه زدن، با شمع محکم کردن، (زیر چیزی) ستون گذاشتن، (در گاوداری ها) قاب گردن (که حرکت گاو را محدود می کند)، میل

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a vertical post or the like used for support.
مشابه: brace, post

(2) تعریف: a framework by which a cow may be secured in its stall.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stanchions, stanchioning, stanchioned
(1) تعریف: to provide with stanchions.

(2) تعریف: to secure (a cow) with a stanchion.

جمله های نمونه

1. A small lamp was mounted on an upright stanchion near the head of each staircase.
[ترجمه گوگل]یک لامپ کوچک بر روی پایه ای عمودی نزدیک سر هر پلکان نصب شده بود
[ترجمه ترگمان]یک چراغ کوچک بالای سر هر پلکان یک چراغ کوچک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Railings, stanchions, boat-davits-everything was swept clean.
[ترجمه گوگل]نرده‌ها، پایه‌ها، قایق‌ها، همه چیز جارو شده بود
[ترجمه ترگمان]railings، stanchions، قایق، همه چیز پاک شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The media strained against the yellow stanchion that kept them corralled toward the back.
[ترجمه گوگل]رسانه ها بر روی پایه زرد رنگی که آنها را به سمت عقب نگه می داشت فشار می آوردند
[ترجمه ترگمان]رسانه ها به دیوار زرد رنگ تکیه داده بودند که آن ها را به عقب نگاه می داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Two boat-hooks around the guard-rail stanchions held them in position.
[ترجمه گوگل]دو قلاب قایق در اطراف پایه های حفاظ ریل آنها را در موقعیت خود نگه می داشت
[ترجمه ترگمان]دوتا قلاب قایق در اطراف ایستگاه راه آهن قرار داشت که آن ها را در موقعیت خود نگه داشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The spotlight was a torch, tied to a stanchion.
[ترجمه گوگل]نورافکن یک مشعل بود که به یک پایه بسته شده بود
[ترجمه ترگمان]نورافکن مانند مشعلی بود که به a بسته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Now, as the stanchion industry of the economy, the estate has become the new increasing point.
[ترجمه گوگل]اکنون، به عنوان صنعت پایه اقتصاد، املاک به نقطه افزایش جدیدی تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، به عنوان صنعت stanchion اقتصاد، این ملک به نقطه افزایش جدید تبدیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. My parent are the stanchion of our family.
[ترجمه گوگل]پدر و مادر من تکیه گاه خانواده ما هستند
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرم the خانواده ما هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. These principles are our people's stanchion of the spirit's hall at all time.
[ترجمه گوگل]این اصول پایه مردم ما از سالن روح در هر زمان است
[ترجمه ترگمان]در تمام این مدت، این اصول stanchion روح مردم ما هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Avery lowered the Stanchion on its shock absorbing armature and hugged it to his shoulder.
[ترجمه گوگل]اوری استنچیون را روی آرمیچر ضربه گیرش پایین آورد و آن را روی شانه‌اش بغل کرد
[ترجمه ترگمان]آوری سرش را پایین آورد و آن را بر شانه اش فشار داد و او را در آغوش گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The effect of coil array with metal stanchion on electromagnetic logging is studied theoretically.
[ترجمه گوگل]اثر آرایه سیم پیچ با پایه فلزی بر ورود الکترومغناطیسی به صورت تئوری مورد مطالعه قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]تاثیر آرایه کویل با stanchion فلزی بر روی logging الکترومغناطیس از لحاظ نظری مورد مطالعه قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The multi - wheel, multi - stanchion landing gear design has been selected by most of foreign large military transporter.
[ترجمه گوگل]طراحی ارابه فرود چند چرخ و چند پایه توسط اکثر حمل و نقل های بزرگ نظامی خارجی انتخاب شده است
[ترجمه ترگمان]این طراحی چند چرخ و چند - با استفاده از یک انتقال دهنده نظامی بزرگ خارجی انتخاب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Was the movement strong enough to make the boat pull the iron stanchions free of the bank?
[ترجمه گوگل]آیا این حرکت به اندازه‌ای قوی بود که قایق را وادار کند پایه‌های آهنی را از کرانه بیرون بکشد؟
[ترجمه ترگمان]آیا حرکت کشتی به اندازه کافی قوی بود که قایق آهنی را از ساحل آزاد کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. One by one the journalists realized that they could slip underneath the yellow stanchions and branch out to interview genuine New Hampshirites.
[ترجمه گوگل]روزنامه نگاران یکی پس از دیگری متوجه شدند که می توانند از زیر پایه های زرد رنگ سر بخورند و برای مصاحبه با نیوهمپشیری های واقعی منشعب شوند
[ترجمه ترگمان]روزنامه نگاران یکی پس از دیگری دریافت که می توانند از زیر شاخه زرد رنگ عبور کنند و برای مصاحبه با افراد اصیل جدید شعبه بیرون بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. As he reached the end of the willow grove, a tottering cobblestone bridge resting on wooden stanchions appeared on his left.
[ترجمه گوگل]وقتی به انتهای بیشه بید رسید، پل سنگفرشی متزلزلی که روی پایه های چوبی قرار داشت در سمت چپش ظاهر شد
[ترجمه ترگمان]همچنان که به انتهای بیشه بیدی پناه می برد، روی پل سنگی که روی آن قرار داشت، روی پای چپش قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تیر (اسم)
ache, pain, bar, shot, arrow, firing, fire, shaft, prop, mercury, lug, gunshot, dart, timber, staff, stanchion, butt shaft, staple, perch, spike, mast, quintain

نگهدار (اسم)
supporter, protector, patron, backer, prop, keeper, guard, curator, stanchion, depositary, looker, watchdog

حائل (اسم)
stay, buffer, louver, louvre, guard, barrier, delimiter, buttress, stanchion, pall, coaming, shutter, stayer

پایه (اسم)
base, stand, stock, measure, leg, ground, pile, status, prop, mark, degree, grade, basis, stalk, root, stage, mount, rank, stratum, buttress, stanchion, foundation, bedrock, radix, fulcrum, headstock, outrigger, cantilever, sill, column, pillar, phase, footpath, fundament, groundsel, groundwork, mounting, pediment, principium, thallus

شمع (اسم)
prop, stanchion, candle, spark plug

سایبان یا چادر جلو مغازه (اسم)
stanchion

مهار یامحدودکردن (فعل)
stanchion

تیر دار کردن (فعل)
pole, stanchion

تخصصی

[علوم دامی] سر دهنه ؛ زنجیر یا تسمه ای که به گردن گاو بسته می شود تا حیوان را مهار کند . یوغ میله ای ؛ دو قطعه فلزی لوله مانند که گردن گاو بین آنها قرار می گیرد تا مهار شود .
[عمران و معماری] ستون - پایه - ستون پیش ساخته
[زمین شناسی] ستون-پایه-ستون پیش ساخته

انگلیسی به انگلیسی

• vertical post, beam, pole

پیشنهاد کاربران

در علوم دریانوردی، به نرده های دور تا دور کشتی گویند. که در دریای خراب از افتادن پرسنل به دریا محافظت میکند. یا به عبارتی از کلمه ( Bulwarks ) استفاده میشود.
اصطبل _ و گاهی به معنای قاب دور گردن گاوی ک در گاوداری یا اصطبل است

بپرس