sprained

جمله های نمونه

1. a sprained ankle puffs up
مچ پای ضرب دیده باد می کند.

2. parvin fell and sprained her ankle
پروین افتاد و مچ پایش ضرب دید.

انگلیسی به انگلیسی

• dislocated, injured, strained (of the ligaments of a joint)

پیشنهاد کاربران

رگ به رگ شدن
پیچ خوردن پا
twisted
She sprained her ankle playing Squash
هنگام بازی اسکواش مچ پایش پیچ خورد
پیچ خوردگی ( پا ، دست. . . )
شکستگی

پیچ خوردگی قسمتی از بدن مثل پا

بپرس