sports

/ˈspɔːrts//spɔːts/

معنی: تفریحی
معانی دیگر: ورزشی، اسپورتی، وابسته به ورزش، وابسته به ورزش sports clothes لباس ورزش a sports club باشگاه ورزشی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or pertaining to a sport or athletic event.
مشابه: athletic, sport

(2) تعریف: suitable for use in a sport or informal situation.
مشابه: sport

- sports shoes
[ترجمه گوگل] کفش ورزشی
[ترجمه ترگمان] کفش های ورزشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. sports clothes
لباس ورزش

2. sports coats
کت های اسپرتی

3. sports equipment
وسایل ورزشی

4. sports facilities
افزارگان ورزشی

5. sports footwear
پای افزارهای ورزشی

6. a sports club
باشگاه ورزشی

7. a sports column
ستون (خبرهای) ورزشی

8. aquatic sports
ورزش های آبی

9. competitive sports
ورزش های رقابتی

10. field sports
ورزش های میدانی

11. indoor sports
ورزش در جاهای سرپوشیده

12. other sports facilities are also on tap
تسهیلات ورزشی دیگری نیز در دسترس است.

13. team sports
ورزش های گروهی

14. water sports
ورزش های آبی،آب ورزی

15. indoor sports
ورزش های داخل سالن،ورزش های بسته جای

16. outdoor sports
ورزش های هوای باز،ورزش های هوای آزاد

17. winter sports
ورزش های زمستانی

18. winter sports
ورزش های زمستانی (مانند اسکی)

19. a newspapers' sports pages
صفحات ورزشی روزنامه

20. a newspaper's sports section
بخش ورزشی روزنامه

21. a winter sports carnival
جشنواره ی ورزش های زمستانی

22. makers of sports cars
سازندگان اتومبیل های ورزشی

23. an exclusive interest in sports
علاقه ی ویژه به ورزش

24. before nowrooz, the various sports colors were awarded
قبل از نوروز نشان های گوناگون ورزشی را اعطا کردند.

25. dresses styled for winter sports
جامه هایی که برای ورزش های زمستانی طراحی شده اند

26. he doesn't know beans about sports
او درباره ی ورزش هیچ نمی داند.

27. the boy idolized military and sports heroes
آن پسر،قهرمانان نظامی و ورزشی را می پرستید.

28. the wild enthusiasm of those sports fans
اشتیاق افراط آمیز آن طرفداران ورزش

29. to make a fetish of sports
خوره ی ورزش بودن

30. most of the activities centered around sports
بیشتر فعالیت ها مربوط به ورزش بود.

31. their students are not so good in sports but they are superior in scholarship
دانشجویان آنها در ورزش چندان خوب نیستند ولی از نظر سواد برتری دارند.

32. they spent their time in song and sports
اوقات خود را به آواز خوانی و ورزش می گذراندند.

33. she tried to emulate her elder brother in sports
کوشید که در ورزش از برادر ارشد خود پیشی بگیرد.

34. he is a good student but it is in sports that he really shines
او شاگرد خوبی است ولی در ورزش است که واقعا می درخشد.

35. the culmination of his achievements in the world of sports
اوج کامیابی های او در عالم ورزش

36. love of fame is a magnet that draws young people to sports
عشق به شهرت جوانان را به سوی ورزش می کشد.

مترادف ها

تفریحی (صفت)
sportive, social, sportful, sports

انگلیسی به انگلیسی

• athletic activities collectively

پیشنهاد کاربران

مسابقات
رشته های ورزشی
فعالیت های ورزشی
رویدادهای ورزشی
ورزشی ( صفت )
ورزش ها ( اسم )
ورزش ها

بپرس