spokesperson

/ˈspoʊkspɜːsən//ˈspəʊkspɜːsən/

سخنگو (مرد یا زن)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a person who speaks for one or more others.
مترادف: mouthpiece, spokesman, spokeswoman
مشابه: exponent, foreman

جمله های نمونه

1. The spokesperson disowned a published statement.
[ترجمه گوگل]این سخنگوی بیانیه منتشر شده را رد کرد
[ترجمه ترگمان]سخنگو یک بیانیه منتشر شده را رد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A spokesperson for Amnesty, Norma Johnston, describes some cases.
[ترجمه گوگل]نورما جانستون، سخنگوی عفو بین‌الملل، مواردی را شرح می‌دهد
[ترجمه ترگمان]یک سخنگوی سازمان عفو بین الملل، نورما جانستون، برخی موارد را توصیف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They crowded round the spokesperson, eager for any news.
[ترجمه گوگل]آنها مشتاق هر خبری دور سخنگو جمع شدند
[ترجمه ترگمان]دور تا دورش حلقه زده بودند و مشتاق شنیدن خبری بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A spokesperson declined to speculate on the cause of the train crash.
[ترجمه گوگل]یک سخنگوی از اظهارنظر درباره علت سقوط قطار خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]یک سخنگو از گمانه زنی درباره علت سقوط قطار خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The spokesperson read a prepared statement.
[ترجمه گوگل]سخنگوی بیانیه آماده شده را خواند
[ترجمه ترگمان]سخنگو یک بیانیه آماده را خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The spokesperson said the information campaign was a fig leaf to hide the most regressive tax in history.
[ترجمه گوگل]این سخنگو گفت که این کمپین اطلاعاتی برگ انجیر برای پنهان کردن قهقرایی ترین مالیات تاریخ بود
[ترجمه ترگمان]این سخنگو گفت که کمپین اطلاعات یک برگ انجیر بود تا the مالیات در تاریخ را پنهان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She is a spokesperson for the Howard League for Penal Reform.
[ترجمه گوگل]او سخنگوی انجمن هاوارد برای اصلاحات کیفری است
[ترجمه ترگمان]او سخنگوی اتحادیه Howard برای اصلاحات کیفری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A spokesperson commented that levels of carbon dioxide were very high.
[ترجمه گوگل]یک سخنگوی اظهار داشت که سطح دی اکسید کربن بسیار بالا است
[ترجمه ترگمان]یک سخنگو اظهار داشت که میزان دی اکسید کربن خیلی بالا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A spokesperson enumerated the strikers'demands.
[ترجمه گوگل]یک سخنگوی خواسته های اعتصاب کنندگان را برشمرد
[ترجمه ترگمان]یک سخنگوی تقاضاهای اعتصاب کنندگان را بر شمرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A government spokesperson made a statement to the press.
[ترجمه گوگل]سخنگوی دولت در جمع خبرنگاران بیانیه ای ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]یک سخنگوی دولت بیانیه ای را به مطبوعات داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A spokesperson said that the bank expects to make 000 staff redundant over the next three years.
[ترجمه گوگل]یکی از سخنگویان گفت که بانک انتظار دارد طی سه سال آینده 000 کارمند را بیکار کند
[ترجمه ترگمان]یک سخنگو گفت که انتظار می رود این بانک در طی سه سال آینده بیش از ۱۰۰،۰۰۰ نفر را اخراج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A government spokesperson said they had no indication who was responsible for the attack.
[ترجمه گوگل]یک سخنگوی دولت گفت که آنها هیچ نشانه ای ندارند که چه کسی مسئول این حمله بوده است
[ترجمه ترگمان]یک سخنگوی دولت گفت که هیچ نشانه ای از این حمله نشان نداده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A spokesperson for the food industry said the TV programme was alarmist.
[ترجمه گوگل]سخنگوی صنایع غذایی گفت که این برنامه تلویزیونی هشدار دهنده بود
[ترجمه ترگمان]یک سخنگوی صنعت مواد غذایی گفت که برنامه تلویزیونی alarmist بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Company profits took a tumble last year, a spokesperson said, because of investment in new machinery.
[ترجمه گوگل]یک سخنگوی گفت که سود شرکت در سال گذشته به دلیل سرمایه گذاری در ماشین آلات جدید کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]یکی از سخنگویان گفت که سود شرکت در سال گذشته به دلیل سرمایه گذاری در ماشین آلات جدید کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• one who speaks for another person or group
a spokesperson is a person who speaks as the representative of a group or organization.

پیشنهاد کاربران

مردن
a person who tells someone what a group of people has decided
سخنگو
spokesperson ( روابط عمومی و تبلیغات بازرگانی )
واژه مصوب: سخنگو
تعریف: فردی که برای سخن گفتن از جانب سازمان یا نهادی تعیین می شود
🔴noun
[count] : a man or woman who speaks for or represents someone or something
a statement from the company's spokesperson
🔴one who speaks for another person or group
🔴a spokesperson is a person who speaks as the representative of a group or organization
سخنگو ( در سازمان های مختلف هستند مثل سخنگوی دولت و . . . )

بپرس