spit

/ˈspɪt//spɪt/

معنی: رطوبت، تف، بزاق، اب دهان، خدو، سیخ کباب، میله، شمشیر، دشنه، سیخ، بسیخ کشیدن، اب دهان پرتاب کردن، تف انداختن، به سیخ کشیدن، بیرون پراندن
معانی دیگر: (کباب) سیخ، با سرنیزه یا نیزه فرو کردن، (جغرافی) باریکه، زبانه، دماغه ی شنی، تف کردن (یا انداختن)، خدو انداختن، آب دهان انداختن، (با: out) از دهان بیرون افکندن، (تف کنان یا با خشم و دهان کف کرده) گفتن، بالا آوردن، (از دهان) بیرون دادن، (صدایی شبیه تف کردن ایجاد کردن) جزجز کردن، پت پت کردن، پس پس کردن، هیس هیس کردن، نم نم باریدن، آهسته برف (یا باران) آمدن، (بیرون) افکندن، پراندن، انداختن، خیو، نم نم باران، برف خفیف، سی  کباب، بسی  کشیدن، سورا  کردن، مثل تف بیرون پراندن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: spits, spitting, spat
(1) تعریف: to eject saliva or phlegm forcibly from the mouth; expectorate.

(2) تعریف: to make a spitting or sputtering sound.

- The cat spat at the intruder.
[ترجمه DiDo] گربه به مزاحم تف کرد
|
[ترجمه گوگل] گربه به طرف مزاحم تف کرد
[ترجمه ترگمان] گربه به زور تف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a fire that sizzles and spits
[ترجمه حوریه] آتشی که جلز ولز می کند و زبانه میکشد
|
[ترجمه گوگل] آتشی که می سوزد و تف می کند
[ترجمه ترگمان] آتشی که جلز و ولز می کند و تف می کند،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to eject forcibly from the mouth (often fol. by out).

(2) تعریف: to utter as though by forcibly ejecting.

- She spat an angry answer.
[ترجمه سارا] او یک جواب عصبانی را گفت
|
[ترجمه گوگل] او با عصبانیت پاسخی به دهان داد
[ترجمه ترگمان] او یک جواب عصبانی را تف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to eject or emit as though by spitting.
مشابه: spout

- The engine is spitting oil.
[ترجمه یاور] موتور روغن پس میدهد. روغن ریزی دارد
|
[ترجمه گوگل] موتور روغن می ریزد
[ترجمه ترگمان] موتور تف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: saliva, esp. when ejected or drooled from the mouth; spittle.

(2) تعریف: the act of ejecting saliva.
اسم ( noun )
(1) تعریف: a thin, pointed rod on which meat is impaled and rotated while broiling or roasting.
مشابه: broach

(2) تعریف: a narrow, pointed projection of land into a body of water.
مشابه: cape, point
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: spits, spitting, spitted
• : تعریف: to impale on a spit.

جمله های نمونه

1. spit and image
شباهت کامل،عینا،همانند

2. spit cotton (or spit sixpences)
تشنه بودن،عطش داشتن

3. spit it out
بدون تامل حرف خود را زدن

4. spit up
قی کردن،بالا آوردن

5. do not spit on the sidewalk!
روی پیاده رو تف نیاندازید!

6. If you must spit at all, please spit in the bucket provided.
[ترجمه گوگل]اگر اصلاً باید تف کنید، لطفاً در سطل ارائه شده تف کنید
[ترجمه ترگمان]اگر شما باید تف کنید، لطفا در سطل آب تف کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Venomous snakes spit and hiss when they are cornered.
[ترجمه گوگل]مارهای سمی وقتی در گوشه ای قرار می گیرند تف و خش خش می کنند
[ترجمه ترگمان]ماره ای سمی وقتی گیر می افتند هیس می کنند و هیس هیس می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She spit into the little tray of mascara and brushed it on her lashes.
[ترجمه گوگل]داخل سینی کوچک ریمل تف کرد و روی مژه هایش کشید
[ترجمه ترگمان]او به سینی کوچک ریمل of تف کرد و آن را روی مژگانش مالید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It's very rude to spit at someone.
[ترجمه گوگل]تف کردن به سمت کسی بسیار بی ادبانه است
[ترجمه ترگمان]تف کردن به کسی خیلی بی ادبیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Sam is the dead spit of his dad.
[ترجمه Mahnaz Gh] سام کپی پدرشه
|
[ترجمه گوگل]سام تف مرده پدرش است
[ترجمه ترگمان] سام \"مرده تف به پدرش\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Wipe the spit off your chin.
[ترجمه گوگل]تف را از روی چانه خود پاک کنید
[ترجمه ترگمان] آب دهن رو پاک کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He's inclined to spit when he talks quickly.
[ترجمه گوگل]وقتی سریع صحبت می کند، تمایل دارد تف کند
[ترجمه ترگمان]وقتی که به سرعت حرف می زند، دلش می خواهد تف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I thought he was going to spit blood when he saw what had happened.
[ترجمه گوگل]فکر می کردم وقتی می بیند چه اتفاقی افتاده، می خواهد خون تف کند
[ترجمه ترگمان]فکر می کردم وقتی دید که چه اتفاقی افتاده خون می ریزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If you've got something to say, spit it out!
[ترجمه گوگل]اگر چیزی برای گفتن دارید، تف کنید!
[ترجمه ترگمان]اگر چیزی برای گفتن داری، آن را تف کن!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Roast the lamb on a spit.
[ترجمه s] گوشت بره را به سیخ بزنید
|
[ترجمه Fafa] روی بره تف کنید
|
[ترجمه گوگل]بره را روی تف ​​تفت دهید
[ترجمه ترگمان]گوشت بره روی آب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Spit out that gum and pay attention.
[ترجمه گوگل]آن آدامس را تف کن و توجه کن
[ترجمه ترگمان]تف کن بیرون و حواست بهش باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رطوبت (اسم)
damp, wet, spit, moisture, humidity, dampness

تف (اسم)
spit, sputum, spittle

بزاق (اسم)
spit, slobber, saliva, sputum

اب دهان (اسم)
spit, slobber, saliva, spittle, slaver

خدو (اسم)
spit, saliva

سیخ کباب (اسم)
skewer, spit

میله (اسم)
style, bar, beam, shaft, stalk, stem, probe, arbor, axis, axle, pivot, rod, spit, pintle, pillar, shank, scape, fust, tige, virgule

شمشیر (اسم)
blade, sword, steel, bilbo, saber, scimitar, knife, bolo, spit

دشنه (اسم)
dirk, poniard, stylet, bowie knife, sticker, stiletto, spit

سیخ (اسم)
prod, goad, gad, spur, grill, stylet, broach, skewer, ramrod, poker, spit, fid

بسیخ کشیدن (فعل)
truss, broach, spit

اب دهان پرتاب کردن (فعل)
spit

تف انداختن (فعل)
spit

به سیخ کشیدن (فعل)
spit

بیرون پراندن (فعل)
spit

تخصصی

[عمران و معماری] زبانه - دماغک - دماغه - باریکه
[زمین شناسی] باریکه، برجستگی درازی از ماسه که از خشکی به دهانه خلیج مجاور کشیده می شود.
[بهداشت] آب دهان - آب دهان انداختن
[آب و خاک] دماغه

انگلیسی به انگلیسی

• saliva; act of ejecting saliva; pointed rod on which meat is roasted; perfect likeness; light rainfall or snowfall; narrow section of land extending into the sea; shovelful
eject saliva from the mouth; discharge, throw out, eject; express anger or contempt by or as if by expectorating; say quickly and angrily; fall lightly (of rain or snow)
spear with a thin rod, impale on a spit
spit is the watery liquid produced in your mouth.
when people spit, they force an amount of spit out of their mouth.
if you spit liquid or food somewhere, you force a small amount of it out of your mouth.
a spit is a rod which is pushed through a piece of meat so that it can be hung over an open fire and cooked.
if someone is the spitting image of another person, they look very like that other person.

پیشنهاد کاربران

توی بریتیش it’s spitting به معنی بارون اندک باریدن جوری که احتیاج به چتر نیست
به معنی بارون کم بارین که نیاز به چتر نداره توی بریتیش
اگه برای لحن حرف زدن استفاده بشه، میتونه به معنای �با خشم گفتن� یا �با طعنه گفتن� باشه
هر چیز ریزی که مایع باشه و به بیرون پرتاب بشه از فعل spit استفاده میکنه ، مثل بزاق دهان که به بیرون تف میشه ، مثل قطرات یک چیزی که در حال جوشیدنه و به بیرون پرت میشه ، مثل جرقه های ریز آتیش که هنگام سوختن
...
[مشاهده متن کامل]
اتیش یا فشفشه پرت میشن اینور اونور ، مثل رب گوجه ای که در حال سرخ شدنه و پالپ های گوجش به بیرون پرتاب میشه . . .

بزاق
پیرو صحبتای فرید:
the tank was hit and spitting of melting metal killed the tank crews
تانک را زدند و پرتاب فلز ذوب شده باعث مرگ خدمه تانک شد
don't spit in my face and tell me it's raining
معنی لغوی: آب دهان به صورتم ننداز و بگو داره بارون میاد
معنی اصطلاحی : فکر کردی خر گیر آوردی؟
Rain slightly
باران ارام باریدن
فعل هست
تف کردن
ولی محاوره به معنای حرف زدن هم میگن
Spit that برو ( بگو ) - شروع کن به گفتن - بخون
گِل و لای
قطرات داغ غذا زمانی که در حال پختن به بیرون پرتاب میشود
که به آن spitting گفته میشود
تف کردن,
Trow out something from their mouth
عشوه دلبر
رپ خوندن

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس